ناصر صفاریان
این که اصلا حال ما خوب است یا نه را بهتر از هر کس و هر جا، آمارهای رسمیِ بروز و رواج افسردگی و خشونت و قتل و جنایت میتواند بگوید و متاسفانه این روزها اینها چیزهای خوبی نمیگویند و اعداد و ارقامشان نشانِ حالِ نه چندان خوب ماست.
با وجود همۀ رعایتها و احتیاطهای سفت و سختِ مدیریتیِ در جشنوارۀ فیلمِ فجرِ این چند سال و کنار گذاشتنِ فیلمهای انتقادیِ مهم، باز کمتر کسی پیدا میشود که پس از تماشای همۀ فیلمها، و در واقع، مرورِ ویترین سالیانۀ سینمای ایران، از این همه تلخی و عبوسی و سیاهی، کلافه نشود. کلافه البته، و نه متعجب. چرا که بینندۀ آگاه، به قطع و یقین، میداند سینما هم جلوهای از جامعه است و همان طور که مثلا ترانه را باید امر ثانوی بر اجتماع دانست و این همه ترانۀ سروده شده از دلِ تلخی را برآمده از یآسِ جامعه تلقی کرد، فیلم هم از بدنۀ همین جامعه میآید و همین مردمی که آمارها حکایت از بدیِ حال و احوال شان دارد.
حالا اگر کنارِ مرورِ سالانۀ سینما و تماشای مثلا «شنای پروانه» که فیلم مشهورِ سال میشود، سریالهای «قورباغه» و «سیاوش» و «زخمِ کاری» هم رسانههای نمایش خانگی را قرق کنند و مردم در خانۀ خود هم پول بدهند تا خشونت تماشا کنند و گمانشان این باشد که پخشِ بیضابطه و بیمحدودیتِ صحنههای خشنِ برنامههای رایگان تلویزیونشان کم است، آن وقت باید از این همه خشونت نگران شد. نگرانیای که با اضافهکردنِ آمارِ تماشای خشونتهای پربازدیدِ شبکههای اجتماعی، پررنگتر هم میشود؛ چیزی که تازه بیرون از حساب و کتابِ خشونتهای کلامی و نوشتاریِ این فضاست و برای خودش عالمی دیگر است.
بحثی در این نیست که نمایشندادنِ کمیها و تلخیها غلط است و جلوی کارِ هنرمندِ نمایشدهندۀ کمیها و تلخیها را گرفتن، غلطتر و به دروغ و اجبار همه چیز را گل و بلبل نشاندان، بسیار غلطتر؛ اما... یک «اما»ی خیلی مهم اینجاست که اغلب دچار تناقضها و سیاسیکاریهای متداولِ این روزهای سرزمین ما میشود و دودش به چشمِ همه میرود و حاصلش افزودنِ آمارِ بدیِ حال و احوالِ تکتکِ ماست.
هنرمند هر چه میخواهد بگوید و بکند، باید آزادیاش را داشته باشد و مانعی پیشِ رویش نباشد. ولی بعدِ خلق و زمان نمایش، این فقط هنرمند نیست که صاحب حق است و جامعۀ مخاطب و اصلا کلیتِ جامعه هم باید حق و حقوقش رعایت شود. بخشی از این حق و حقوق هم رعایت حال و احوال مردم است، تماشاگر و غیرتماشاگری که غیرمستقیم درگیر تاثیراتِ یک فیلم میشود و این که هر چیزی مقابل دید هر کسی قرار نگیرد و تماشاگر بداند با چه اثری روبهروست با چه میزان خشونت و با چه حدی از صحنههای فجیع و چه اندازهای از محتوای قتل و غارت و حتی واژههای نامتعارف و... این وظیفه هم بر عهده نهاد نظارتیِ امور نمایشی است.
چنین نگاهِ از بالایی در همه جای دنیا هست و اصلا هم معنیاش حذف خلق و خلاقیت هنرمند نیست. وظیفه درست این نظارت این است که کار هنرمند در چارچوب درستش عرضه شود و دراختیار کسانی قرار نگیرد که برایشان پرخطر است و موجب تهدید سلامت روانیِ جامعه نشود: افرادی مانند کودکان، بیماران روحی و دچار ضعف اعصاب و... فیلم یا هر اثر دیگری هم دچار سانسور در نسخۀ اصلی نمیشود و هنرمند این اجازه/ امکان را دارد حتی همان نسخۀ پرخشونت و پر از صحنههای حتی غیرمتداول خود را بسازد؛ ولی به محدودیت نمایش تن دهد اگر قصد تغییر و اصلاحی برای نمایش فیلم در ابعاد همگانی ندارد.
این شکل نظارتِ مبتنی بر اصول علمی و بهرهگیرنده از جامعهشناسی و روانشناسی و... که کارش نه ایجاد مانع بر سر خلق و ایجاد ممنوعیت تولید، که ایجاد محدودیت خاص، تنها برای عرضۀ همان اثرِ دلخواه هنرمند است، بسیار متفاوت از سانسورهای ایدئولوژیکی جلوه میکند که اغلب بر قانونهای دورهای و شخصیشدۀ دوران ما بنا شده است.
این گونه، هم هنرمند کارش را کرده و هر چه خواسته گفته و هم جامعه از تبعات منفیِ هر اثری که برای همه مناسب نیست در امان میماند. مثل ممنوعیتِ «پرتقال کوکی» کوبریک در انگلستان و مثل محدودیتِ «دارودستههای نیویورکی» حتی در خود آمریکا، نه این که همۀ صحنههای همین فیلم اسکورسیزی را تلویزیون ما ظهر یک روز تعطیل و زمان ناهار خوردن همه اعضای خانواده دور هم، خیلی عادی و معمولی نشان دهد و همه چیز هم خیلی عادی و معمولی جلوه کند.
درست است که در عالم واقع، این قدر از این چیزها در این سالها دیدهایم که تماشایش روی پرده دیگر خیلی «فیلم» به نظر میرسد؛ و درست است که فیلم و سینما و هنر، بیش از آن که امر اولیه باشد، ثانویه بر روابط اجتماعی است، ولی خب این چرخه را باید یکجایی و یکجوری به کنترل درآوریم تا دستکم در حد فیلم و سینما و هنر هم که شده کاری کرده باشیم. کافیست بخواهیم و البته بخواهند! نظارت که از شکل خودمدارانه و ایدئولوژیکِ امروزی و اینجاییاش درآید و تنها به ظاهر بسنده نشود و عالمانه شود، حال بد هم میرود به سمت خوب. از حال بد به حال خوب...
مجله چلچراغ
ویژهنامۀ بیستسالهگی
بیستونُه/ خرداد/ هزاروچهارصد