نوشته ها



ناصر صفاریان

1
رسیدیم به 31 شهریور و سالگرد رقم خوردن بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران و متاسفانه مثل - تقریبا - همه موارد مشابه، شرمنده بی‌سندی و بی‌ثبتی و سهل‌انگاری در حك واقعه بر لوح تاریخ. نگاهی به عقب بیندازیم، جز چند نام مهم مثل احمد دهقان و حبیب احمدزاده در عرصه داستان نویسی و كار‌های واحد ادبیات مقاومت حوزه هنری (آن هم در دوره پیشین نه حالا‌)، خیلی اتفاق چشم گیری جلب ‌نظر نمی‌كند.
به سینما هم كه برسیم، همه چیز به استثنا ختم می‌شود، نه قاعده. كلیت سینمای جنگ (یا به تعبیر مورد تایید: دفاع مقدس)، مشتی فیلم نه كم ارزش، كه بی‌ارزش است. و تنها چیزی كه در آن پیدا نمی‌شود، سندیت و واقعه‌نگاری تاریخی ست. واقعه‌نگاری كه می‌گویم، منظورم ثبت مو به موی تاریخ رخ نموده و خط كشیدن بر تخیل و هنر فیلم ساز نیست. منظورم فضای كلی اثر است كه حتی اگر فیلم به طور كامل - زاییده ذهن فیلمنامه‌نویس باشد، بتواند نشان بدهد كه این جنگ، جنگ میان عراق و ایران است و زمان هم دهه شصت هجری.
حالا‌ خودتان نگاهی بیندازید به این همه فیلم حمایتی و برخوردار از بود‌جه‌های كلا‌ن كه همگی هم بر «دفاع مقدس» تاكید دارند، اما نه فقط خط قصه، كه سر و وضع قهرمانان هم از الگو‌های هالیوودی و آن طرفی می‌آید. و متاسفانه همان آثار بی‌ارزش -اغلب - تولید نیمه اول دهه هفتاد، حالا‌ به مناسبت‌های مختلف از شبكه‌های تلویزیونی‌مان پخش می‌شود، تا آن دروغ روی پرده، حالا‌ مخاطب میلیونی هم بیابد. در سخن رانی‌‌ها و میزگردها مدام بر تفاوت‌ها تكیه می‌كنیم و این كه ما متفاوت بودیم، ولی آنتن‌های مان را با خوراكی پر می‌كنیم كه اصلا‌ نشانی از تفاوت - برخود- ندارد.


2
یكی از فیلم‌‌های جنگی قابل تامل امسال، «روز سوم» بود. فیلمی مثل ساخته‌های پیشین محمد حسین لطیفی، مورد استقبال مخاطب عام. ‌ و البته مثل دیگر آثار او، دارای حد و استانداردی از كیفیت و دوری از ابتذال - متداول - در اغلب فیلم‌های این روز‌های سینمای ایران. و - باز - البته مثل بیش تر كارهای او، لطمه خورده از عجله در ساخت و تولید در كوتاه زمان.
‌فیلم را كه می‌بینیم، افسوس می‌خوریم بر این كه می‌توانسته چه اثر- بسیار- ماندگاری شود، افسوس می‌خوریم بر بی‌دقتی در برخی صحنه‌ها و بی‌توجهی به بعضی اشكال‌ها. این كه یادمان بیاید فیلم با چه عجله‌ای ساخته شد تا به جشنواره فجر برسد- و تایید‌كننده این گفته باشد كه قرار است جایزه بگیرد- سطح توقع‌مان را پایین می‌آورد. ولی آیا فیلم را فقط باید به جشنواره رساند؟ برای بعد و برای بعد‌ی‌ها چه؟
نكته قوت فیلم - اما - روایت بی‌دروغ یك تاریخ است. برای نخستین بار در تاریخ سینمای جنگ ایران، شخصیت‌های روی پرده نه از اسامی آشنای - كلیشه شده - «حاجی» و «سید» و «اخوی» و ... استفاده می‌كنند، نه سر و وضع‌شان شبیه فیلم‌های خط تولید «دفاع مقدس» است و نه غیرواقعی. اشكال مهم سیاست گذاری‌های مربوط به سینمای جنگ این بود- و هست - كه اسامی و شكل ‌و شمایل هم به كار تزریق می‌شود و تصویر‌های غیرواقعی یكی پس از دیگری روی پرده می‌آید و كسی كه خودش در جنگ بوده و آن را با تمام وجودش حس كرده و می‌داند راستی كدام است و ناراستی كدام، طبیعی است كه پس بزند و به تماشا نیاید.
‌در «روز سوم» طرز پوشش و چهره قهرمان‌های داستان، چیزی ست از جنس آن چه در واقعیت می‌بینیم و در حقیقت - به درستی - ثبت شده. درست مثل رفتار آن روز‌های آن مردمان- خوب- به دفاع برخاسته‌. «روز سوم» سند درست و مناسبی‌ ست بر این كه آن روز‌ها چه گونه بود. ‌ گذشته از این كه نگاه - انسانی- فیلم ساز به آن سوی ماجرا و آدم‌ بدهای قصه هم یكه و تازه است و فارغ از خط‌كشی‌های فرمایشی. فقط می‌ماند آن حسرت‌ها و آن افسوس‌ها... ‌


3
این هم گوشه‌ای از داستان «پری دریایی» از مجموعه «من قاتل پسرتان هستم»:
قلبم تند می‌زد و خیس عرق شده بودم. خواستم جلو بروم اما نتوانستم. فرشته من آن پشت بود و سایه‌اش را می‌دیدم: فرشته‌ای كه این همه روز با فكر و خیالش زندگی كرده بودم و او بود كه مرا وادار كرد از جایم برخیزم و تا آن جا بروم.
نمی‌توانستم جلوتر بروم و او را ببینم. آن فرشته متعلق به خیال هرسه ‌مان بود و به دور از اخلا‌ق سربازی بود كه من تنها او را ببینم و میرزا نتواند راه برود و داوود چشمانش هم چنان بسته باشد. هر سه از یك جهنم برگشته بودیم و مردن و زنده ماندن را با هم تجربه كرده بودیم و من نمی‌توانستم این تجربه و دوستی و رفاقت سربازی را در این كشتارگاه كه اسمش را بیمارستان گذاشته بودند، تباه كنم وخود خواه باشم و بار این خودخواهی را یك عمر به دوش بكشم.

روزنامه اعتماد ملی- 28 شهریور 138