ناصر صفاریان
1 - نمى دانم مجموعه تلویزیونى «ژاندارك» را دیدید یا نه؛ اگر دیده اید كه - به احتمال زیاد - لذت برده اید و اگر ندیده اید هم مى توانید امیدوار باشید به تداوم سیاست پخش تكرارى فیلم ها و سریال ها و برنامه هاى مختلف. مجموعه اى كه در چهار هفته پیاپى جمعه شب ها از شبكه اول پخش شد، آخرین روایت از زندگى جاودان بانوى اورلئان است كه - اگر اشتباه نكنم - سال ۱۹۹۹ ساخته شده. یك روایت تاریخى دلنشین، پراحساس و تأثیرگذار. یك روایت دیدنى كه هم به تاریخ وفادار است و هم به اصول جذب تماشاگر. درست برخلاف بیش تر نمونه هاى آثار تاریخى تلویزیون ما، كه آن قدر در بند «وفادارى» مى مانند كه گویى یك نفر دارد فلان كتاب تاریخى را از رو مى خواند.
انتخاب بازیگرى كه هم از زیبایى بهره مند است و هم از معصومیت چهره، حتى در حد یك عكس و بدون تماشاى سریال، بینندگان را به سوى خود جذب مى كند و وقتى هنر بازیگرى هم در این تركیب قرار مى گیرد، همه چیز آماده است براى ایمان به حقانیت ژاندارك . و پس از تماشا، آن چه مى ماند تكرار چندین و چندباره این حقیقت است كه قهرمانان حقیقى، ماندگارتر از آن هستند كه با ظلم روزگار و ستم زمانه رنگ ببازند.
2 - احتمالاً درباره موج فراگیر «گلدكوئست» در ایران چیزهایى شنیده اید و احتمالاً پیش خودتان فكر مى كنید این مسأله چه ربطى به این ستون دارد. ولى ربط دارد. چند وقت است سرگرم تحقیق درباره «گلدكوئست» هستم و اگر نتیجه این جست وجو چیز دندان گیرى باشد، احتمالاً حاصلش یك فیلم مستند خواهد بود. البته از آن جا كه در شرایط فرهنگى مملكت ما، وقتى یك سكه را بالا مى اندازى تا پایین افتادنش باید مدام دعا كنى كه فلان وزیر عوض نشود و بهمان مدیر استعفا ندهد و اعضاى فلان شورا تعویض نشوند و قانون بهمان كنار گذاشته نشود، خیلى نمى توان به ساخت آن فكر كرد. فعلاً یك تحقیق است؛ همین.
و اما ربط گلدكوئست با فرهنگ ... مغز متفكرى كه این سیستم تجارت را راه اندازى كرده به قصد پول درآوردن و ثروتمند شدن جلو آمده و ادعاى خاص و عجیب و غریبى ندارد، مگر همان پول درآوردن. اما از وقتى پاى این تجارت به ایران باز شده، سرگروه هاى ایرانى ، «مقادیر معتنابهى» علم روانشناسى و «كمى تا قسمتى» معنویت هم به آن افزوده اند. گذشته از CDهاى تصویرى كه مدتى است توسط دوبلورهاى شناخته شده دوبله شده، در مواردى هم شاهد ابتكارهاى فردى در زمینه نوارهاى صوتى به همراه موسیقى زمینه هستیم. جزوه ها هم كه در شاخه ها و گروه هاى مختلف كم و بیش یكسان است از روى چند منبع یكسان نوشته شده. چند نفر هم وبلاگ راه انداخته اند و اخبار روزانه مربوطه را منتشر مى كنند.
كتاب هایى هم به اعضا معرفى مى شود، كتاب هایى با موضوع روان شناسى فردى و اجتماعى و اثرى مانند «موج سوم» الوین تافلر. نمى دانم اگر الوین تافلر فكر چنین روزى را مى كرد چه احساسى داشت، اما این را مى دانم كه موج فراگیر گلدكوئست، بازار كتاب هاى خاص روان شناسى را به شدت تكان داده است. چند روز پیش یكى از این كتاب ها را دیدم، كه اتفاقاً از مجموعه اى ست كه توسط یك انتشارات بسیار معتبر منتشر شده. درباره نوبت چاپ و تیراژ آن چه حدسى مى زنید؟ چاپ بیست ونهم، با تیراژ ۱۰ هزار نسخه. بله واقعیت دارد. حالا فكر مى كنید اسمش چیست؟ اقتصاد در خدمت فرهنگ یا فرهنگ در خدمت اقتصاد؟!
3 - این هم از كتاب «روى ماه خداوند را ببوس» برگزیده جشنواره قلم زرین ۱۳۸۱: «خداوند براى هركس همون قدر وجود داره كه او به خداوند ایمان داره. این یك رابطه دو طرفه است. خداوند بعضى ها نمى تونه حتى یه شغل ساده براى مؤمن اش دست و پا كنه یا زكام ساده اى رو بهبود بده. چون مؤمن به چنین خداوندى توقعش از خداوندش از این مقدار بیشتر نیست.»
روزنامه ایران- 28 تیر 1384