ناصر صفاریان
۱
«رستگارى در هشت وبیست دقیقه» هم بالاخره اكران شد و جاى «بازنده» را گرفت. جالب است كه این دو فیلم كه در یك گروه سینمایى هستند و با اندكى فاصله روى پرده آمده اند، از یك نظر به هم شبیهند. هر دو، اثرى معاصر هستند و سعى دارند نشانه هاى جامعه امروز و رگه هایى از مناسبات امروزى را در خود داشته باشند. سعى شان هم در حد یكى دو صحنه خاص مثل بوق زدن براى یك زن خیابانى یا اشاره به «اكس تازى» و این طور چیزها نیست، بلكه اصل موضوع و بنیان اثر بر محتواى ملتهب بناشده : اقدام گروهى تندرو براى حذف یك عنصر - به نظر آن ها - نامطلوب و فعالیت سیاسى و درگیرى دانشجویى. از این نظر - و تا زمانى كه فیلم را ندیده ایم -«رستگارى در هشت و بیست دقیقه» و «بازنده» فیلم هاى سیاسى اجتماعى جلوه مى كنند، درست مثل آثار - كم و بیش - قابل قبول «اعتراض» و « متولد ماه مهر» .اما وقتى به تماشا مى نشینیم، همه چیز رنگ مى بازد.
واقعیت این است كه هر دو فیلم،از همین آثار مشهور به «سینماى بدنه» هستند و قرار است مردم به سینما بیایند و فیلم به فروش بالا برسد و سینما رونق بگیرد و ... همین. البته این خودش بد نیست. اصلاً هم بد نیست. ضمن این كه درقیاس با آثار نازلى كه همزمان روى پرده است، فیلم هاى ضعفى به نظر نمى رسند. هر چند كه در مقایسه با كارهاى قبلى سیروس الوند و قاسم جعفرى، پایین تر قرار مى گیرند. به هر حال اگر قرار است به رونق سینماها - به این شكل و به این روش - بیندیشیم، این - گونه - فیلم ها به آثار سرهم بندى شده اى مثل چند فیلم آخر ایرج قادرى برترى دارد.
ولى فراموش نكنیم كه درهر دو فیلم، سیاست و جامعه امروز یك لایه ظاهرى و بیرونى است كه هیچ ربطى به ماجراى اصلى و لایه درونى فیلم ندارد. نمونه «رستگارى در هشت وبیست دقیقه» را بارها در سینماى پیش از انقلاب دیده ایم. یك كلاه مخملى با مرام و بامعرفت، به یك زن ناموجه دل مى بازد و بعد هم از سر دلباختگى و البته به خاطر نجات و رستگارى او، آب توبه بر سرش مى ریزد. «بازنده» هم كه داستانى به قدمت تاریخ سینما دارد و در همه جاى دنیا این قصه را ساخته اند. در یك مثلث عشقى، دونفر، سومى را مى كشند و از دست پلیس فرار مى كنند. خب، این ها چه ربطى به آن رویه سیاسى دارد؟
و البته هر دوفیلم در نقطه اى دیگر هم اشتراك دارند. هر دوفیلم «ضد قهرمان» هستند. از این نظر، اتفاق جدید و خجسته اى ست كه امیدوارم راهش مسدود نشود. وجود چنین فیلم هایى به تنوع هاى محتوایى و ساختارى سینماى ما منجر مى شود و این خوب است.
۲
پس از فرهاد و مازیار و مهرپویا، حالا نوبت به پخش صداى فرامرز اصلانى رسیده است. ظاهراً ممنوعیت پخش صداى كوروش یغمایى وفریدون فروغى هم رفع شده و همین روزها صداى آن ها هم از «رسانه ملى» شنیده خواهد شد. به زودى درباره این سیاست و این كه تا چه اندازه به مقوله اى به نام آزادى مربوط مى شود، خواهم نوشت.
۳
و باز هم رسیدیم به مرداد و سالمرگ بزرگمردى كه خودش مى گفت: «لنگر پر رفت و آمد درد تلاش / بى توقف خویشم». اما شاملوى بزرگ آن قدر ماندنى ست كه مرگ هم او را حذف نكرد. به قول خودش:
تو نمى دانى مردن
وقتى كه انسان مرگ را شكست داده است
چه زندگى است!
روزنامه ایران- ۴ مرداد ۱۳۸۴