نوشته ها



 

 
واکسن زدم، با محصولِ کشورِ دوست و برادر، جمهوریِ خلقِ چین. بی‌استفاده از سهمیه روزنامه‌نگاری و بدون استفاده از نوبت مخصوص هنرمندان؛ براساس سنِ اعلامی و در کنار ملت و در صف و خلاصه خیلی مردمی!
چون پیداکردن مرکزی که آسترازنکا داشته باشد رمل و اسطرلاب خاص می‌خواست و نداشتم؛ و البته چون محصول استراتژیک «گاندو» را دیده بودم و درکم افزون شده بود که این انگلیسی‌ها خیلی به طرز حیرت‌آوری خبیث می‌باشند، تأسی نمودم به هنرمندان بزرگ مملکت، آقایان وحید رهبانی و داریوش فرهنگ و خسرو شهراز و گفتم نگذارم این بریتانی‌های رذل و کثیف، یک ردیابی، قطب‌نمایی، چیزی فرو کنند به ما  برای جواسیس‌گری و این حرف‌ها‌! این شد که تأسی افزون نمودم به قربة‌الی‌الچین! و البته با دعایی که قربتش پکن باشد نه ووهان!
راستش از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان... چند ماه پیش، خبطی کردیم و بیانیه دادیم علیه این بیانیه راهبردی ایران و چین که نمی‌دانستیم و نفهمیدیم و هنوز هم نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم چه هست اصلا این بیست‌وپنج سال تفاهم و تبادل و این چیزهای فیمابین که هیچ پدرآمرزیده‌ای هم اعلامش نمی‌کند. هجده نفر بودیم در امضای این بیانیه و بعد هم عده‌ای اضافه‌ شدند و شدیم هفتادهشتاد نفر. چند روز بعد از انتشار و اتفاقا خوب‌دیده‌شدنِ بیانیه، از یک جایی زنگ زدند که باید تشریف ببریم یک جایی. خیلی وقت بود برادران کارهای مهم‌تری داشتند و وقت‌شان را صرفِ کارهای بنده نمی‌کردند، ولی خب... سیِ فروردین، شد تاریخ احضار و بازجویی. مثل همیشه محترمانه البته. محترمانه گفتیم و محترمانه شنفتیم و محترمانه بازجویی شدیم و محترمانه پذیرفتیم چین چیزی خوبی است و با چین دوست باشیم چیز خوبی است!
البته نفهمیدم چرا هر خبری می‌شود حالی از بنده می‌پرسند و چرا از آن هفتادهشتاد نفر، فقط پنج نفر احضار شدند تا درک‌شان برود بالا که چین چیز خوبی است!
خلاصه که، به‌فرموده، بیانیه‌ای را که همه‌جا منتشر شده بود از صفحه شخصیِ اینستاگرامم برداشتم تا جرم نکرده باشم در انتشارش (!) و توضیحم مقبول نیفتاد که خب این چه کاری است، وقتی همه در همه‌جا دیده‌اند؛ و یادم ماند با چین دوست باشم... و حالا این سینوفارم، بیش‌تر یادم آورد که باید دوستی انجام دهم و مهربورزم؛ پس چه حرکتی شایسته‌تر از فرودِ چینیانِ دوست و برادر در این برهه حساس... که شاعر می‌فرماید: «کرم نما و فرودآ که خانه، خانهٔ توست!»
 
 
 
ناصر صفاریان
بیست/ شهریور/ هزاروچهارصد