کتاب ها



 

درباره احمدرضا احمدی

 

در شماره نوروز مجله «اندیشه پویا»، گزارش/ گفت‌وگوی خواندنی‌ای منتشر شده در مورد کار و زندگیِ احمدرضا احمدی. بنده هم چیزهایی گفته‌ام درباره هنرمندِ جامع‌الاطرافی که بیش و پیش از هر چیز، به شاعری شهره است و البته فراتر از این‌ها، انسان نازنینی‌ست.

       چند تکه مربوط به خودم را انتخاب کرده‌ام، با کمی ویرایش و تغییر. اگر دوستان کم‌لطفی نمی‌کردند و براساس قول خودشان، متن را پیش از انتشار به رویت بنده می‌رساندند، با متن بهتری روبه‌رو بودیم؛ گرچه حالا هم البته در مجله‌ای که به هر حال حرفه‌ای‌ست، کلیتِ گزارش و حرف‌های من خطای فاحشی ندارد. ولی در کمال تعجب، پس از انتشار هم که پیامی فرستادم تا متن منتشرشده را در شرایطی که به نسخه چاپی دسترسی ندارم برایم بفرستند تا به عنوان یک خواننده پی‌گیر از مطالعه‌اش عقب نمانم، نه کسی چیزی فرستاد و نه اصلا کسی جوابی داد و بنده ماندم و تیک‌هایِ نشان دهنده دیده شدنِ پیام در تلگرام؛ حتی در پیامم اشاره هم کرده بودم بنا به اقتضائات اقتصادی نشریه، متن را این روزها در جایی منتشر نخواهم کرد... نمی‌دانم؛ احتمالا این مدلی بهتر است، تا آن‌چه من و نسل من در احترام به مصاحبه‌شونده انجام می‌دادیم و حالا قدیمی شده!

*****

      در خانه سینما به ملاقات کارگردانی رفتم که با ساختن فیلم «سرد سبز» درباره فروغ فرخ‌زاد، به احمدرضا احمدی نزدیک شد و بعد در دایره دوستان او درآمد: ناصر صفاریان که احمدرضا را یک مدیر روشن‌فکر جامع‌الاطراف با نقشی موثر و گسترده در نشر فرهنگ می‌داند: «بازی در «پست‌چی»ِ داریوش مهرجویی عینیتِ علاقه‌اش به سینما بود. ولی کارِ اساسی او در سینما مشورت دادن‌ به فیلم‌سازان بود و مثلا معرفی برخی عوامل به بهرام بیضایی در فیلم «رگبار» و یا در کنار مسعود کیمیایی بودن در تعدادی از فیلم‌های قدیمش. این‌ها نمونه مشهورش است تازه و اغلب کارهایش جایی ثبت نشده.

      این حضور پنهان را احمدرضا در دیگر عرصه‌های فرهنگ هم داشته است، چه زمان حضور در کانون که آن تولیدات متکثر و متنوع در حوزه موسیقی به مدیریت او انجام شد و بعد از انقلاب با بودجه‌های کلان هم نتوانستند و گمان نمی‌کنم بتوانند چنان کارهایی را تولید کنند، و چه در حوزه نشر کتاب و مشورت دادن‌های باز هم ثبت نشده‌اش. مثلا یک فرهنگ موسیقی مهمی را برای ویراستاری به احمدرضا سپردند و وقتی متن پیش ‌و پس از ویراستاری را مقابله کنید، می‌بینید مولف واقعی، احمدرضا احمدی است.

*****

      به تعبیر صفاریان، رک‌گویی احمدرضا احمدی از نوعی صداقت کودکانه می‌آید، با همان روراستی و با همان زودرنجی: «احمدرضا کنش‌های بیرونی از جنس سیاست‌مدارانه ندارد. این‌قدر از سیاست دور است که رفتارهایش از جنس بی‌سیاستی است. مثلا، من هم به عباس کیارستمی و هم به احمدرضا احمدی،  که قبلا دوست و بعد درگیر کدورت شدند ،نزدیک بودم. کیارستمی این رندی را داشت که هیچ وقت علنی نگفت با احمدرضا یا کس دیگری مشکل دارد؛ و سیاست خاصی داشت در این زمینه. اما احمدرضا به زبان می آورد و همه جا می‌گفت.

      احمدرضا احمدی، به هیچ وجه، سیاست‌مدارانه فکر و زندگی نمی‌کند. صداقت دارد و آن قدر بی شیله پیله است که امکان ندارد جایی نقش بازی کند. پیچیدگی خاصی ندارد و زلال و شفاف است. براساس همین خصیصه به نوعی کودکانه هم هست که رابطه و دوستی با او برای کسانی که شناخت نزدیکی از او ندارند، گاهی می‌تواند دست‌خوش سوءتفاهم‌هایی بشود.

*****

      به قول صفاریان، به غیر از دوستانش در عرصه ادب و هنر، در دو سه دهه گذشته، این قدر درگیر بیماری‌های مختلف بوده که امروز پزشکان شاخه‌ای از دوستانش را تشکیل می‌دهند و دفتر تلفنی دارد که برای یافتن مجرب‌ترین پزشکان، بهترین مرجع است و همیشه در حال معرفیِ بهترین دکترها به دوستانی‌ست که بیمار شده‌اند!

 

 

      خودش در کتابِ صفاریان گفته: «فساد هم استعداد می‌خواهد. من این استعداد را نداشتم. آدمی که می‌تواند هر شب هروئین بکشد استعداد این کار را دارد. من نه جسمش را داشتم و نه روحش را.» تمام خصلت‌هایش به گفته خودش از «خودشناسی»‌اش می‌آید، حتی کشیده نشدنش به فعالیت سیاسی: «این که من اصلا به سمت کار های سیاسی کشیده نشدم، دلیلش این بود که وضعیت جسمی خودم را می‌شناختم. من با سیلیِ دوم کارم تمام بود؛ چرا باید می رفتم یک عده را هم بدبخت می‌کردم؟ من خودم را خیلی خوب می‌شناسم و می‌دانم توانم در چه حد و اندازه‌ای‌ست.»

      ناصر صفاریان می‌گوید احمدرضا احمدی روحیات محافظه‌کارانه‌ای داشته، اما این اصلا یک ضعف نیست؛ یک کیفیت و یک نوع سبک زیستن است: «ببینید، مثلا محمود دولت‌آبادی در زمان‌های مختلف اظهارنظرهای سیاسی داشته؛ اما احمدرضا چنین روحیه‌ای ندارد. فقط در سال‌های اخیر یک بار چنین کنشی داشته. آن را هم من به حسابِ منش اجتماعی و گرایش هنری‌اش می‌گذارم تا سیاسی: یک اعلام حمایت از احمد مسجدجامعی بود در انتخابات شورای شهر، یک حمایت فرهنگی از یک فعالیت اجتماعی درواقع. هیچ وقت فعالیت‌هایی از جنس بیانیه امضاکردن یا حمایت از سیاست‌های روز نداشته. یادم می‌آید بعد از سخن‌رانیِ خاتمی در سازمان ملل، در یادداشتی، به نثر و شیوه سخن گفتن او اشاره کرده بود بی آن که به وجه ریاست جمهوری او و مقام سیاسی‌اش بپردازد.

     از دوستانِ احمدرضا هم خیلی‌ها مسیر متفاوتی رفته‌اند البته. از مسعود کیمیایی که رگه‌های سیاست در فیلم‌هایش پررنگ است تا فروغ فرخ‌زاد. در حالی که احمدرضا به دیگر دوستش سهراب سپهری بیش‌تر شباهت می‌برد در این زمینه. می‌دانید که احمدرضا خود را وام‌دار فروغ می‌داند و می‌گوید پاسپورت ادبی‌اش را فروغ امضا کرده، چون در کتاب «از نیما تا بعد» که گزیده‌ای از شعرهای معاصر ایران است، شعری از احمدرضای جوان و تازه کار را هم آورده و این تایید از جانب فروغ اتفاق مهمی در حیات ادبی احمدرضا احمدی بوده. اما، با این حال، در رفتارِ کنش‌گرانه تفاوت دارند. ما کنش اجتماعی از فروغ می‌بینیم، مثل اعلامیه پخش کردن ، پناه دادن به فعال سیاسی و بازداشت شدن. او در شعرش هم رسا و بی‌باک به نقد نظام وقت می‌پردازد. اما احمدرضا این خصلت را از فروغ نگرفت و راه خودش را رفت. گرچه با تفسیر و تحلیل شعر او، نمونه‌هایی پیدا می‌کنیم که می‌شود تعبیر سیاسیِ البته غیرروزمره از آن داشت. مثلا آن‌جا که می‌گوید: «شهری گفت آری/ کبوتری خسته/ به کنار برج شهر رسید/ گفت نه».

     در انتخاب شکل زندگی خانوادگی هم این تفاوت آشکار را می‌توان دید. فروغ قید شوهر و بچه‌اش را می‌زند تا به شعر برسد. اما برای احمدرضا، در عین این که در شعر جایگاهی دارد، خانواده مهم‌تر از هر چیزی‌ست؛ و نگاهش به همسر و دخترش متعالی تر از کار و هنرش است.

*****

      به قول ناصر صفاریان، احمدرضا تلخی‌ها را در شعر و بر کاغذ می‌آورد: «او با این کار،  خود را از غم خالی می‌کند و رفتار بیرونی‌اش را با طنازی همیشگی ادامه می‌دهد. طوری که در شعرش طنازی نمی‌بینیم و در وجه غالب رفتارش تلخی. در برخورد با دیگران، خودش شاد جلوه می‌کند و شعرش تلخ. به همین خاطر، اسم کتابم را گذاشته‌ام: مردی که شبیهِ شعرِ خود نیست.»

 

 

ماه‌نامه «اندیشه پویا»

نوروز/ نودونه