نوشته ها



 

این‌جایی که ما زندگی می‌کنیم، مثلا اجازه ساخت‌وساز وجود ندارد. ولی آقای همسایه یکی‌یکی درخت‌ها را بریده و سه طبقه اسکلت فلزی برده بالا و مشغول است. آقای صاحب‌خانه هم شیروانی پشت‌بام را کنده و دارد آن بالا را نیم‌طبقه‌ای می‌سازد تا بعد، یواش‌یواش، بکندش یک طبقه کامل. چند ملک آن طرف‌تر هم یک ماشین سنگین آورده‌اند با مته‌ای عظیم و دارند چاه می‌زنند. همه دَمِ ده‌یاری و ده‌داری و شورای ده را دیده‌اند که اعضایش اتفاقا همین همسایه‌های همین‌جا هستند. همه هم هم‌دیگر را می‌بینند و می‌بینیم و می‌گذرند و می‌گذریم. کاری ندارم که حالا نه باغ رو‌به‌رویی مال من بوده و نه طبقه بالایی و نه چاه آن طرفی؛ ولی همین که می‌بینم این قایق ساختن‌های کوچک از تکه‌چوب‌هایی را که از بدنه کشتی بزرگ‌مان بریده می‌شود و من هم مثل همه ساکتم، می‌شوم یکی از همین ما. بگذریم که من هم حالا نه این یکی خطا، که شاید کار دیگری کرده‌ باشم و کسی معترض نشده. به هر حال، من هم از همین ما هستم.
 
 
***
 
 
این‌جایی که ما زندگی می‌کنیم، یک چیزی دارد به نام مجلس که به گفته بنیان‌گذارِ کلِ نظام، در راس امور تعریف شده است. در این راسِ امور، وزیری را استیضاح می‌کنند و از صدر تا ذیلِ استیضاح، از تهدید و تطمیع و رشوه به هم‌دیگر حرف می‌زنند و پرونده یک‌دیگر را رو می‌کنند و ما ملت همیشه در صحنه، عین به عین و ریز به ریزش را مستقیم می‌شنویم و می‌بینیم و می‌خوانیم و می‌گذریم. در سطح کلان‌تر هم که سر همه به مسائل حتما مهم‌تری گرم است و اصلا مهم نیست این حجم افشاگریِ –حالا دیگر عادی‌شده- در راس امور و پی‌گیری این که چه کسی برده است و چه کسی خورده است و چه کسی...
 
 
***
 
 
با این حساب، به حکومتی دل ببندیم که باید فرهنگ‌سازی کند و مردمانش را اصلاح، یا به مردمی که باید فرهنگ حکومت‌شان را درست کنند و حاکمانش را اصلاح؟! دل‌مان را به که ببندیم، در این‌جایی که ما زندگی می‌کنیم؟!
 
 
 
ناصر صفاریان
نوزده/ مرداد/ نودوهفت
 
 
 
شرح عکس: 
فرض کنیم واکنش یک گربه به این‌جایی که ما زندگی‌می‌کنیم... فکر می‌کنم واکنشش طبیعی باشد!
 
عکس از:
ناصر صفاریان