درباره



مهر سال هشتادویک، مجلۀ فیلم، ویژه‌نامه‌ای به مناسبت بیست‌سالگی مجله درآورده بود، پر از یادداشت های خواندنی سینماگران،اهالی قلم و هنرمندان معروف. در این نوشته‌ها، آن چه بیش از همه روی من اثر گذاشت و هنوز هم در ذهن من مانده‌، یادداشتی بود از ناصر صفاریان‌ با عنوان "من پر از وسوسه‌های رفتنم". این یادداشت که در واقع، حدیث نفس نویسنده است، از کودکی سخن می‌گوید که در روزهای اول انقلاب‌‌، دور از آن هیجان‌ها، در بستر بیمارستان، با مرگ دسته و پنجه نرم می‌کند. کودک بیماریی خونی دارد وغده‌ای در گردنش جا خوش کرده است...
پزشکان از او قطع امید کرده‌اند. مادرش با چشمانی اشک‌بار‌ تمام روزها را با نذرو نیاز و استغاثه به شب می‌رساند. پدر، در آن اوضاع‌‌، هرچه دارد می‌فروشد و پسر را به انگلستان می‌برد، اما پزشکان آن جا هم نمی‌توانند کاری صورت بدهند. به ایران برمی‌گردند. غدۀ خطرناک‌تر دیگری در شکم کودک به‌وجود آمده. دوباره انگلستان‌، دوا، دکتر و این‌بار یک تیم متخصص پزشکی و دلهره آنها از اینکه عملِ کودک به مرگ او منتهی شود، باری پدرِ به آخرِ خط رسیده، خطر را می‌پذیرد و طفلش را به تیغ جراجیی می‌سپارد که شاید رشتۀ عمر کوتاه او را قطع کند. آن‌شب مادر، پس از اینکه کودکش را با قصه می‌خواباند، در کنار بستر او، در اشک و مناجات‌‌، لحظه‌ای در میان خواب و بیداری، بانویی سپیدپوش را می‌بیند که به او می‌‌گوید نگران نباش‌، همه‌چیز تمام شد و فردا پسرت خوب می‌شود. صبح آن‌روز، پزشکان متخصص با ناباوری می ‌بینند که هیچ اثری از غده نیست‌، انگار از اول هم هیچ‌چیز نبوده است....
درفصل بعدی این یادداشت، یعنی زمان حال، آن کودکِ به میان‌سالی رسیده، خسته از دنیای رجاله‌ها و مایوس از ادامه زندگی، در روز تولدش، حتی حوصله جواب دادن به تلفن مادر خود را هم ندارد و به این می‌اندیشد که کاش فرشته‌ای بود و او را با خود به بالا می‌برد‌، اما نیست، پس به لب پنجره می رود تا پشت پا به رسم این دنیای بی‌بنیاد بزند و ....
از آن زمان همواره برای سخن و قلم صفاریان اعتبار خاصی قائلم و به صداقت او در آن چه می‌گوید شک ندارم. صفاریان گذشته از این که قلم شیوا و نوشته‌هایی با احساس دارد. مستندساز برجسته‌ای نیز هست. غالب کارهای او درباره شاعران و نویسندگان معاصر است و مهم ترین آنها سه‌گانۀ او دربارۀ فروغ فرخ زاد؛به نام‌های: جام جان، اوج موج و سرد سبز.
وقت خوب مصائب(دربارۀ احمدرضا احمدی) و آواز آفتاب درباره داستان‌نویسی ایران، و فیلم بسیار زیبای خاطره در قاب دربارۀ خاطرۀ پروانه، خوانندۀ فقید موسیقی ایرانی. از آثار دیگر اوست.
از سه گانۀ فروغ، جام جان که ظاهراً در حال حاضر اجازه انتشار ندارد، دربارۀ شعر و داستان فروغ است. اوج موج، به فعالیت فروغ در سینما و تئاتر می‌پردازد و سرد سبز، زندگی و مرگ فروغ را روایت می‌کند.
در سرد سبز، با مادر ، برادر و خواهر فروغ، و نیز با دوستان نزدیک او و هنرمندان معاصر و افراد مرتبط با او مانند: سیمین بهبهانی، پوران طاهباز، فریدون مشیری، م.آزاد، منوچهر آتشی، خسرو سینایی، کاوه گلستان، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی و دیگران مصاحبه شده و از کودکی تا مرگ او با روایتی خوب و مونتاژی روان، مرور شده است. تاکیدهای صفاریان بر بعضی نشانه‌ها و حال و هوای کلی فیلم، آن را به اثری تالیفی- نه صرفا گردآوری- تبدیل کرده است. جلب اعتماد مصاحبه‌شوندگان برای بیان راحت عقایدشان از کارهای قابل توجه صفاریان و عوامل فیلم است. در این میان مصاحبه با مادر فروغ، بسیار جذاب است و البته بسیاری از این جذابیت مرهون صداقت و خوش‌صحبتی مادر فروغ است، بر خلاف برادر و خواهرش که حرفهای شان یکی درمیان است.
جالب تر از همه، تکه‌ای از مصاحبۀ خود فروغ است که از اجزای نادر و دیدنی فیلم است. اما به نظر من مهم ترین ویژگی سرد سبز، ارائه تصویر جدیدی از فروغ و شعر اوست. به عبارتی این فیلم با کاویدن زندگی فروغ، مانند نقدی زندگی‌نامه‌ای، فهم جدیدی از شعرهای او به ما می‌دهد.
به نظرم بخش اصلی فیلم، توجه به بعدی نهفته از زندگی فروغ فرخ زاد در دوران پختگی او، و آن چهرۀ‌ عاشق اوست. سرد سبز در واقع روایتی از فروغی می‌دهد که عاشق بوده است. در این فیلم شاید بهتر از هر اثر دیگری ماجرای فروغ و ابراهیم گلستان از زبان نزدیک ترین افراد روایت شده است و به نظر من به تفاسیر بیمارگونه و مبتذل ذهن‌های هزره پایان داده و ایده‌آل‌های تخیلی عشاق فروغ و چهره قدسی او را هم تعدیل می‌کند و ما را با شاعری طبیعی و ملموس و البته دوست داشتنی روبه‌رو می‌سازد. سخن در این باره زیاد است، اما فعلا به همین بسنده می‌شود. کسانی که هنوز فیلم را ندیده‌اند، تماشای آن را از دست ندهند.

چلچله ها- ۱٧ مهر ۱۳٩٠