ناصر صفاریان
۱
هفته پیش، از كتاب «نوشتن با دوربین» گفتم و بقیه اش ماند براى این هفته... وقتى كتاب را مى خوانیم حسرتى به دل مان مى ماند از این كه چرا این فرصت هدر رفته و تنها گفت وگوى مهم این سال هاى این چهره مشهور هنر و ادب ایران بدون استفاده مناسب از این امكان شكل گرفته و تنها به كمك حواشى - و از همه مهم تر، لحن ابراهیم گلستان- جذابیت پیدا كرده است. به دلیل همین سنگینى لحن و ویژگى خاص است كه كم تر كسى در بحث و گفت وگو و حتى بررسى كتاب، به خود موضوع هاى مطرح شده مى پردازد و همه به صحبت درباره لحن گفت وگو مشغولند و البته كسى به پیش زمینه هاى این لحن - و این نثر- اشاره اى نمى كند و كارى ندارد. تنها ردپاى این پیش زمینه ها در نوشته مفصل و خواندنى محمدقائد در ماهنامه فیلم به چشم مى خورد - كه آن هم در حد اشاره است و بس.
نكته این جاست كه نباید فراموش كنیم این لحن برخورنده - كه به صراحت مى توان آن را توهین آمیز هم دانست- برآیندى از برخوردهاى برخورنده اىست كه پیش از این با گلستان و اطرافیانش مى شده. در واقع، چیزىست برآمده از فرهنگ و آداب و رسومى كه - به هر حال باید بپذیریم - در این ملك وجود داشته و دارد. واقعیت این است كه وقتى ابراهیم گلستان دست به قلم برد و پشت دوربین قرار گرفت، كارهایش قابل اعتنا بود و ماندنى. وضعیت خوب اقتصادى اش باعث مى شد غم نان نداشته باشد و نه تنها استانداردهاى موردنظرش را خدشه دار نكند، كه براى دیگران هم شغل ایجاد كند تا با حضور در «كارگاه فیلم گلستان» استعدادشان را به كار بگیرند. این موقعیت كم نظیر براى آدمى كه روشنفكر است، به اضافه حرف هایى كه درباره به دست آوردن این ثروت از طریق همكارى با شركت نفت در مورد او گفته مى شد، خیلى ها را نسبت به او بدبین و حساس كرده بود. با توجه به روحیه حاكم بر جامعه، كه تا موفقیت و ثروت یك نفر را مى بینند، خود به خود و همین طورى كمر به حذف او مى بندند، ابراهیم گلستان هم مغضوب اغلب جریان هاى غالب مطبوعاتى قرار گرفت. هرچند اخلاق نه چندان نرم و ملایم او - به هر حال - آن روزها هم وجود داشته، ولى ریشه این تندى هاى امروز را باید در تندى هاى دیروز دیگران دانست. تندى هایى كه وقتى امروز در نشریات دیروز سراغ شان را مى گیریم، به غیرمنصفانه بودن و مغرضانه بودن آن ها پى مى بریم. مشكل داشتن با شخص گلستان، باعث شده بود اثرى مثل «خشت و آینه» كه بسیار بالاتر از حد و اندازه هاى سینماى آن روز ایران است هم با غرض ورزى نادیده گرفته شود. این مشكل حتى در جایى كه حضور گلستان حاشیه اىست هم خودش را به رخ مى كشیده، از جمله در مواجهه با «خانه سیاه است».
آن نشریات را كه تورق كنیم و پاى صحبت آدم هاى آن دوره كه بنشینیم، به خوبى متوجه مى شویم كسى كه هم داستان نویس خوبى بوده و هم فیلمساز قابل اعتنایى، چه قدر مورد توهین و تحقیر قرار مى گرفته.حالا با این پیش زمینه مى توان ته نشین شدن همه این ها را در وجود گلستان دید.
این ها را نوشتم نه به قصد تبرئه آقاى گلستان كه «بد دهنى» شان در این كتاب قابل توجیه نیست، كه به قصد اشاره به ریشه هایى كه به هر حال نباید نادیده شان گرفت. فراموش نكنید كه درچند صفحه از این كتاب، بنده هم مورد عنایت قرار گرفته ام و «مقادیر معتنابهى» ناسزا نصیبم شده. ولى خب به هر حال باید از آن ریشه ها صحبت مى شد.
۲
این هم شعرى از حافظ؛ به مناسبت ۲۰ مهر، روز بزرگداشت او:
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش كه نشنید یا شنید
روزنامه ایران- ۱۹ مهر ۱۳۸۴