نوشته ها



 

 به روی خودت که نیاوری، سرت را که مثلا گرم کنی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد جز همین؛ همین که سرت را گرم کرده‌ای مثلا.
جایی از یک فیلم، تکه‌ای از یک ترانه، گوشه‌ای از یک خیابان، دَمِ سرخی از یک غروب، لحظه خیسی از یک باران... بالاخره می‌ریزدش بیرون.
این‌ها هم که نباشد، باز می‌زند بیرون. یک روز، یک جا، بی‌بهانه... و می‌بَردت با خودش؛ غرقت می‌کند. «مثِ یه چشمه می‌شه/ پُرِ موج...»

 

ناصر صفاریان

هشت/ فروردین/ نودوپنج

سراب قلبمترانه‌ اردلان سرافراز، با صدای هایده