گفتوگو با ناصر صفاریان درباره فروغ، سرد سبز و جام جان
غبارروبی از واقعیتی به نام فروغ
الهام خاكسار
فروغ را میتوان از معدود چهرههای ادبی دانست كه از او بسیار و پرشمار گفته و نوشتهاند و شاید مبالغهآمیز نباشد كه از پس این اقوال نقطة اشتراك را شخصیت چندوجهی و روح ناآرام او توصیف كنیم، با وجود این، ناصر صفاریان كه تا پیش از این بهعنوان نویسندة سینمایی شناخته شده بود اولین كسی است كه در موقعیت فیلمساز دست به خلق سه اثر متوالی دربارة فروغ زده است. او، پس از شش هفت سال تحقیق در مورد زندگی فروغ، وقتی «سرد سبز» را به صورت ویسیدی روانة بازار كرد، دزدان فرهنگی فیلم را بهسرعت تكثیر و پخش كردند. حالا تیراژ غیرقانونی فیلمش را بسیار بیش از تیراژ خودش میداند و میگوید كه بجز دستفروشها، نسخة نازل ارزان را در دكههای روزنامهفروشی هم میتوان پیدا كرد.
بههرحال، گذشته از اقدامات قانونی بهسرانجامنرسیدة صفاریان و داستان قدیمیِ نبودِ كپیرایت در ایران، حاصل تحقیق او به جز «سردسبز» دو فیلم دیگرِ «جام جان» (دربارة كارنامة ادبی فروغ) و «اوج موج »(دربارة فعالیتهای سینمایی و تئاتری و نقاشیهای فروغ) در كنار كتاب «آیههای آه» است. پیش از مصاحبه و هنگام مصاحبه با صفاریان، او بر دو نكته تأكید داشت. اول اینكه شهلا یادگارپور، محقق و دستیارش، در بهسرانجام رساندن و ساخته شدن این آثار نقش به سزایی داشته و دیگر آن كه از مصاحبههای مختلف خسته است و این آخرین گفتوگوی مطبوعاتیاش خواهد بود.
آقای صفاریان، بعد از اینهمه گفتوگو لطفاً بگویید تكراریترین سؤال مصاحبهكنندگان از شما چه بوده؟
چرا فروغ را برای كار انتخاب كردی؟
و شما هم همیشه همان جواب آشنا را دادهاید؟ این كه در بچه گی دفترچة یادداشتی داشتهاید و عبارت «افق عمودی است و حركت: فوارهوار» فروغ را در آن نوشتهاید و از مربی تربیتی مدرسه در نقد فروغ شنیدهاید كه فروغ زن كثیفی بوده و همین شما را كنجكاو كرده...
بله. همین كنجكاوی باعث شد سراغ كتابهای فروغ و كتابهایی دربارة فروغ بروم.
بین انبوه كتابها دربارة فروغ كدام بیشتر راهگشا شد؟
الان دیگر میشود اثبات كرد كه، به جز یكی دو مورد، همه از روی هم نوشته شدهاند و به همین دلیل بعضی غلطها به هم منتقل و تكثیر شده.
مثل چی؟
مثل تاریخ تولد فروغ، مثل این كه برتولوچی دربارة فروغ فیلم ساخته و مثل این كه یونسكو دربارة فروغ فیلم ساخته... حتی در همین جشنوارة پوسان (كرة جنوبی) كه در آخرین دورهاش بخشی را نیز به بزرگداشت فروغ اختصاص داده بودند، دیدم كه در كاتالوگ، تاریخ تولد فروغ و برخی اطلاعات دیگر، غلط نوشته شده. تاریخهای غلط بیش از همه 15 دی است و بعد 8 بهمن. بعضیها هم 13 دی را تاریخ تولد فروغ اعلام كردهاند. درحالیكه فروغ متولد 8 دیماه است. به سنگ قبر جدید فروغ هم كه نگاه كنید میبینید تیزهوشی به خرج دادهاند و فقط نوشتهاند دیماه.
منبع شما در این مورد منبع دستاولی است؟
من شناسنامة فروغ را دیدم كه فعلاً دست كسی است كه خودش قصد دارد دربارة فروغ كتاب دربیاورد. بعد از مرگ فروغ، برای تدفین و مراسمش، هماهنگیهایی از جانب فرح صورت گرفت و كفن و دفن بدون طی شدن مراحل اداری و رسمی و باطل شدن شناسنامه انجام شد. اصلاً فروغ را به توصیة فرح در ظهیرالدوله دفن كردند.
این موضوع اتفاقاً با آن چه در «سردسبز» دربارة مواضع سیاسی فروغ گفته میشود كاملاً متناقض است. بالاخره فروغ در رژیم گذشته نیروی فعال مخالف و اپوزیسیون بوده یا كسی كه از مناسبات صاحبان حكومت بهره برده؟ در «سردسبز»مصاحبهشوندگان شما معتقدند فروغ تا آستانة به زندان افتادن خطر كرده...
ریشهاش را میتوان در تفاوتهای فرهنگی شاه و فرح دانست. نمونة مشابه دیگر فیروز شیروانلوست كه از طرفی بهخاطر فعالیتهای سیاسیاش به اعدام محكوم شد و از سوی دیگر با حمایتهای فرح كانون پرورش فكری را تأسیس كرد و حمایت هم گرفت. ضمن این كه فعالیت فروغ را بیش از آن كه سیاسی بدانیم، باید آزادیخواهانه و عدالتطلبانه تلقی كنیم. در واقع، فروغ برای آزادیخواهی جلو میآمد، نه بهخاطر دفاع از حزب یا گروهی خاص.
اما مایلم سؤال كنم كه منابع پژوهش شما چقدر موثقاند؟ چه آن ها كه میگویند فروغ كمابیش یك مبارز سیاسی بوده و چه آن منابعی كه مدعیاند فرح از او حمایت كرده؟
در گفتوگو با دوستان و اطرافیان نزدیك فروغ دیدم آدمها لزوماً شبیه به هم حرف نمیزنند. اما پیش میآمد كه جایی چیزی را از آدمی میشنیدیم و در جایی دیگر كسی كه اصلاً آن آدم اول را قبول نداشت صحبت او را تكرار میكرد. این ها بدون هماهنگی با هم حرفهای مشتركی میزدند. ما شیوة كارمان اینطور بود كه حرفها را بعد از تحقیق و بهدلیل درست بودن انتخاب كردیم و نه به این دلیل كه مثلاً خواهر فروغ یا دوست فروغ گفته... میتوانستیم حرفهای متناقض آدمها را كنار هم بگذاریم و از پس این تنوع اجازه بدهیم تماشاگر برداشت خودش را بكند، اما ترجیح دادیم تحقیق را ادامه دهیم و همینطور پیش برویم و چیزهایی را كه میدانستیم حتماً اشتباه است حذف كنیم. ضمن این كه قضیة دفن در ظهیرالدولـه را هم نمیتوان به حساب این گذاشت كه فرح از فروغ حمایت میكرده است.
اما در «جام جان» جایی فریدون مشیری میگوید: «اولین بار كه فروغ را در دفتر مجلهام دیدم، ژولیده و كولیوش بهنظر میرسید و دستهایش جوهری بود و ظاهر آشفتهای داشت.» بعد برادر فروغ را میبینیم كه میگوید: «این آدمهای آشفتة پُرادا كه میروند كافه نادری خیال میكنند ظاهر هنرمند باید نامنظم باشد، اینها ربطی به فروغ نداشتند.» شخصاً شنیدن و كنار هم قرار دادن چنین روایات متفاوتی را نقطة قوت كار میدانم چون این مفهوم را پیش میبرد كه نه حقیقت مطلقی وجود دارد و نه واقعیت مطلقی. اما اگر قصد شما پژوهش میدانی به منزلة روشن شدن بعضی چیزها بوده...
مثال شما به نظرم چیز چندان مهمی نیست. ضمن آن كه برادر فروغ از ادا درآوردن آدمها انتقاد میكند و مشیری انگار میخواهد وجه كودكانة وجود فروغ را كه شبیه دختر دبیرستانیهاست تصویر كند.
در «جام جان» و «سردسبز» عكسهای جدید و خوبی از فروغ میبینیم. در اغلب این تصاویر فروغ آرایش كامل دارد و معلوم است كه به فیزیك و ظاهر و جسمش فكر میكرده و این ها برایش مهم بوده. اما عدهای هستند كه میگویند فروغ اصلاً به ظاهر و زیبایی اهمیتی نمیداده و...
وقتی عكسهای فروغ را كنار هم میگذارید، گاهی اصلاً نمیتوانید حدس بزنید كه همة این ها یك نفر است. گذشته از موضوع آرایش، فروغ گویا بهتناوب شرایط روحی و ذهنی متفاوتی پیدا میكرده و همین موضوع باعث تفاوتهای ظاهریاش میشده. در تحقیق، همیشه میخواستیم به خود فروغ نزدیك شویم، آدمها در جزئیات و در شناخت علایق فروغ نمیتوانستند كمك مان كنند؛ مثلاً هیچكس نمیدانست فروغ چهجور موسیقیای دوست داشت، یا وقتی میپرسیدیم او چهجور فیلمهایی میدید هیچكس نمیتوانست جواب بدهد.
گفتید میخواستید به خود فروغ نزدیك شوید، بهنظرتان حالا این اتفاق افتاده؟
نمیدانم، سؤال سختی است.
یعنی ناصر صفاریانِ كنجكاوِ سالهای پیش با حالا كه اینهمه تحقیق كرده، در زمینة شناخت فروغ چه تفاوتی دارد؟
میشود گفت فروغ را دوست داشتم و حالا بیش تر دوست دارم. داوینچی میگوید: «عشق بزرگ ثمرة شناخت بزرگ است.» این هم شامل دوست داشتن میشود و هم شامل دوست نداشتن. گاهی در اثر شناخت چیزی را كه قبلاً دوست داشتهایم دیگر دوست نداریم. حالا دیگر فروغ را نه بهخاطر هنرش كه بهخاطر خودش دوست دارم. حتی اگر شاعر بزرگی نبود و حتی اگر فیلمساز بزرگی نبود، باز هم دوستش داشتم. چون حالا فهمیدهام كه انسان بزرگی بود. یكی از دلایل من برای انتخاب فروغ و كار در مورد او این بود كه میدیدم فروغ موضوع بسیار بزرگی بهحساب میآمد كه وقتی میخواستی به او نزدیك شوی، یا باید به صورتی كلی دوستش میداشتی یا با او مخالفت میكردی، بدون در دست داشتن هیچ منبع روشن و دقیقی. مثلاً مخالفان فروغ چیزهایی شنیده بودند كه وقتی میخواستند آن را توضیح دهند، نمیتوانستند. برخی علاقهمندان، از جمله دخترهای عموماً هفده تا بیست ساله هم همینطوری فروغ را دوست دارند و عاشق سه كتاب اولش هستند. چرایش را خودشان هم نمیدانستند. دلم میخواست مخالفان فروغ را ـ كه طیفهای متفاوتی هستند از روشنفكران تا كسانی كه سواد خواندن و نوشتن ندارند ـ میتوانستم در فیلم داشته باشم.
اصلاً از مخالفها تصویر گرفتید؟ چرا پرویز شاپور و كامیار، همسر و پسر فروغ، در فیلم نیستند؟
در واقع كسی وجود نداشت كه حاضر باشد جلو دوربین از فروغ بد بگوید. مخالفان صاحبنظر نیستند و جایگاه قابل قبولی ندارند. بعضیها هم كه چهرههای شناختهشده و صاحبنظری هستند و با توجه به تحقیقهایی كه كرده بودیم میدانستیم دل خوشی از فروغ ندارند آنقدر باهوش هستند كه، برای حفظ موقعیت خود، در مقابل فروغ قرار نگیرند و حتی بعضیهای شان خود را دوست او معرفی كنند. درحالیكه ما از نظر ساختار سینمایی هم ترجیح میدادیم در كنار موافقتها نظرهای مخالف و بیطرف را هم داشته باشیم و این به فراز و فرود فیلم كمك میكرد. تحقیقات ما تا رسیدن به مرحلة تصویربرداری شش سال طول كشید و در این شش سال چهرههایی را از دست دادیم. یكی از آنها پرویز شاپور بود كه البته از اول هم گفته بود حاضر نیست جلو دوربین بیاید. نصرت رحمانی و احمد شاملو هم در زمان تحقیق بودند و توانستیم اطلاعاتی از آنها بگیریم، اما زمان فیلمبرداری نبودند. شاپور همیشه با احترام از فروغ حرف میزد اما سؤالها كه مطرح میشد گاهی خواهش میكرد كنجكاوی نكنیم، كامیار (پسر فروغ) و حسین (پسری كه فروغ از جذامخانه آورد و بهعنوان پسرخوانده پذیرفت) هر دو نگاهِ احساسی نسبت به فروغ دارند و هیچكدام اطلاعات تازهای نداشتند. حسین خارج از ایران زندگی میكند و شنیدم «سردسبز» و «جام جان» برایش اطلاعات جدیدی داشته كه برای خود او هم جالب بوده، اما قبول دارم كه دیدن تصویرشان به فضاسازی فیلم كمك میكرد.
شما خودتان «خانه سیاه است» فروغ را تكثیر كردید. حقوق مادی این فیلم در حال حاضر متعلق به كیست؟ آیا به كسی پولی دادید؟
از زمانی كه فیلم كامل را پیدا كردیم تا وقتی تكثیر شد دو سه سالی گذشت. در این مدت سعی كردیم از طریق دوستان مشترك مان با ابراهیم گلستان با ایشان در این زمینه صحبت كنیم. دوستان البته تلویحاً گفتند كه ابراهیم گلستان با بخش مالی قضیه مشكل ندارد و بحثها بر سر مسائل دیگری بود. به هر حال زیر نظر كسانی قرار شد كل حقوق فروش فیلم را به چند خیریه بدهیم و تا حالا حتی یك ریال هم به جیب من نرفته. ضمن این كه در دو سال گذشته، مبلغی را هم صرف اصلاح صدا و تصویر فیلم كردهایم، طوریكه با اطمینان میگوییم هیچكس فیلم را با چنین كیفیتی ندیده، حتی خود فروغ و آقای گلستان. ابراهیم گلستان بههیچوجه نسخة دومِ فیلمی را كه ما پیدا كردیم قبول ندارد و مطلقاً حاضر به گفتوگو نیست (در این فیلم، در نُه قطعه صدای فروغ بیشتر از نسخة قدیمی و در یك قطعه صدای تغییریافتة آقای گلستان وجود دارد). من قصدم این بود كه «خانه سیاه است» ـ به هر قیمتی ـ دیده شود حتی اگر دوباره آقای گلستان به بنده بدوبیراه بگوید. در نهایت با مشورت كردن با دوستان به این نتیجه رسیدم كه حقوق مادی فیلم را به خیریة كودكان واگذار كنم.
راستی شما چرا اصرار دارید به این كه نسخة «اصل» خانه سیاه است را پیدا كردهاید؟ هر فیلمسازی میتواند بارها و بارها فیلمش را تدوین كند و بقیه را كنار بگذارد. نسخة اصل نسخهای است كه فیلمساز انتخاب میكند و به نمایش درمیآورد و فروغ همان نسخة قدیمی را انتخاب كرده...
در اولین مطلبی كه در مجلة فیلم دربارة این نسخه چاپ كردیم، هیچجا از اینكه «نسخة ما نسخة اصل است» حرفی زده نشده، ولی بعد آقای گلستان با وجود این كه به كل قضیه بدبین بودند به نكتة مهمی اشاره كردند، این كه اگر این نسخة پیداشده چیزهای اضافهتری دارد نسخة اصل است، و بر همین اساس دیگر ما به این نسخه گفتیم نسخة اصل.
یعنی اگر همین الان نسخة دیگری پیدا شود كه از نسخة شما طولانیتر باشد به نظر شما آن نسخه اصل است؟ بالاخره فروغ نسخة اصل خودش را به نمایش درآورده و به اوبرهازن فرستاده...
البته، مثل هر نویسندهای كه ممكن است دستنویسی داشته باشد و بعد آن را در ویرایش نهایی كوتاه كند. به همین دلیل فكر میكنم سادهترین واكنشی كه میشد به پیدا شدن نسخة دوم نشان داد این بود كه آقای گلستان بگویند بله. ما فیلم را مجدداً تدوین كردیم، اما ایشان اساساً وجود نسخة كاملتری را تكذیب كردند. به هر حال در ابتدای فیلم «خانه سیاه است» نوشتهایم: «نسخهای پیدا كردیم كه چیزهای بیشتری داشت.» و نكتة مهم این است كه فروغ همین نسخه را به دوستانش نشان داده بود.
شما وقت ساختن فیلم بیش تر به فروغ فكر میكردید یا به اهمیت پژوهش یا به تعریف سینما و سینمای مستند؟
راستش را بخواهید به فروغ. و این حال و هوا تا زمان تحقیق ادامه داشت، اما كار كه پیش رفت و به ساختن فیلم رسیدم به سینما هم فكر كردم. اما باز هم هرگز فكر نكردم فروغ را كنار بگذارم. الان فكر میكنم «جام جان» از «سردسبز» فیلم بهتری است. در «سردسبز» باید اطلاعات زیادی را به تماشاگر منتقل میكردیم و وقتی این انتقال صورت گرفت و به «جام جان» رسیدیم تازه فرصت كردیم فضاسازی كنیم و اینطوری دست مان در ارائة بازیهای سینمایی بازتر شد. «سردسبز» دربارة زندگی فروغ است و نمیشود با عناصر آن بازی كرد. حداكثر میتوانیم چیزهایی را بزرگنمایی كنیم و چیزهایی را
كم رنگ. اما در «جام جان» كه دربارة كارنامة ادبی و شعر و شاعری فروغ است، بهعنوان فیلمساز دست مان برای تغییر و تفسیر باز بود. در مورد «سردسبز» هم میتوان این ادعا را كرد كه لحظههایی در تصویرها هست كه اگر تماشاگر آن را نبیند و به این تصویر نگاه نكند، چیزهایی را از دست میدهد.
مثل چی؟
این را اگر اجازه بدهید توضیح ندهم، چون نمیخواهم وارد نقد فیلم شود.
اما من به این فكر میكنم كه در تصویرسازی شعرها، تصاویر خیلی رو ساخته شده؛ مثلاً جایی شعر «عروسك كوكی» فروغ خوانده میشود و همزمان تصاویر كاندیداهای ملكة زیبایی را در مجلهای میبینیم، یا در «جام جان» صدای فروغ میگوید: «من وقتی راضی هستم كه روحم راضی باشد» و همزمان تصاویری از طبیعت دیده میشود. بهعنوان منتقدی كه به فیلمسازی دست زده، هیچ به ساختار خلاقانهتر و شگردهای پنهانتر فكر نكردید؟
وقتی شما شعری میخوانید یا میشنوید، در ذهن خودتان شعر را در ابعاد و فضایی میسازید كه قابل بازسازی نیست. و به تعداد خوانندههای یك شعر، تصویر آن شعر ساخته میشود. مطمئن بودم كه در بازسازی تصویری اشعار فروغ هر كاری بكنم، باز با همین انتقاد روبهرو میشوم، چون به تعداد خوانندگان اشعار فروغ، بازسازی ذهنی وجود دارد. همین باعث شد كه تصاویر را تا جایی كه ممكن بود ساده كنم و به كلیپ ساختن فكر نكنم. در مورد انتخاب تصویرها هم سعی كردم نوع نگاه فروغ را ـ تا حد امكان ـ در نظر داشته باشم. مثلاً در مورد همین دو نمونهای كه شما فرمودید باید بگویم دلیل انتخاب تصویر ملكههای زیبایی این بود كه خود فروغ با این قضیه مخالف بوده و این را در نوشتهای مطرح كرده. و یا چون شعر فروغ یك شعر شهری و مدرن است، از تصاویر پارك جنگلی استفاده كردیم نه جنگل، یعنی شما در كنار یا در پسزمینة درختها، ساختمان، تیر چراغبرق یا خیابان میبینید.
وقتی در «سردسبز» ، «ای مرز پُرگهر» فروغ بهصورت كپشن روی تصاویر شهر و خیابان و بزرگراه میآید، انگار دقیقاً كلیپ ساختهاید!
شاید در «سردسبز» و «جام جان» ، فقط «یك مقدار» این كار را كردیم، اما در همان صحنهها دوربین ثابت است و در تدوین، نماهای سادة شب به نماهای سادة روز كات شده. ما سعی كردیم چیزی را نسازیم و همهچیز به سادهترین شكل ارائه شود.
سیدی «سردسبز» با چه تیراژی منتشر شد؟
تا الان پانزده هزارتا.
و كپی غیرقانونی چه تیراژی داشته؟
نظر خود ارشاد تیراژ اولیة صد هزارتاست. حالا كه دیگر نسخههای كپیشده را در دكههای روزنامهفروشی هم میفروشند.
و شكایت شما به جایی نرسید؟
نمیتوانیم بهسراغ قوة قضاییه برویم، چون مجرم را نمیشناسیم. نیروی انتظامی هم شما را حواله میدهد به حراست ارشاد و حراست ارشاد هم هیچ كاری نمیكند. چند روز پیش هم باخبر شدم یكی از شبكههای لسآنجلس پخش «سردسبز» را بهعنوان یك مجموعة سه چهار قسمتی شروع كرده. ظاهراً حق و حقوق هیچ معنایی ندارد.
از فیلم سوم تان برایمان بگویید...
فیلم سوم دربارة سینما، تئاتر و نقاشیهای فروغ است، و سختترین قسمت هم برای مان پرداختن به نقاشیهای فروغ، چون هیچكس دربارهاش هیچچیز نمیداند. اظهارنظری كه ممكن است چندان موثق هم نباشد این است كه این نقاشیها بجز یكی هیچكدام كار فروغ نیست... ولی واقعیت این است كه نقاشیهای منسوب به او آثار هنری باارزشی نیست، و فقط بهخاطر اسم فروغ اهمیت پیدا كرده.
همان تكچهرهای كه فروغ از خودش كشیده؟
بله، میگویند نقاشیهای دیگر كار دوستان فروغ بوده و معلوم نیست چرا به اسم فروغ ثبت شده.
كار تئاتری مهم فروغ «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده »بهكارگردانی خانم صابری بوده و البته فروغ فعالیتهای دیگر هم داشته كه به آن ها هم پرداختهایم. در سینما هم فیلمهای «دریا »و «خواستگاری» را پیدا كردیم كه فروغ در آن ها بازی داشت. چندتا از كارهای مستند فروغ را هم جمعآوری كردیم. در مجموع در این فیلم فرضیههایی مطرح شده كه گذشت زمان آن ها را روشن خواهد كرد؛ مثلاً این كه فروغ علاوه بر اینكه در تدوین «موج و مرجان و خارا» نقش داشته، نویسندة گفتار متن هم بوده.
آقای صفاریان، در مراحل مختلف تولید تا توزیع، هیچوقت هیچ توصیة رسمی یا آمرانهای به شما نشد، مبنی بر این كه دربارة فروغ فیلم نسازید؟
در اولین قدم، از برخورد تهیهكنندهها به این نتیجه رسیدیم كه نمیشود روی این موضوع كار كرد. قبل از سال 76 با شنیدن نام فروغ یا برخوردهای تند میكردند یا لبخندهای عاقل اندر سفیه به شما میزدند. طبیعی بود كه تهیهكنندههای دولتی كنار بكشند، تهیهكنندههای خصوصی هم به بازگشت سرمایه فكر میكردند و مطمئن بودند فیلم نخواهد توانست مجوز نمایش بگیرد و فایده نخواهد داشت. ما از اول میخواستیم فیلم را در فضاهای بسته بگیریم و قصدمان گفتوگو با آدمها بود و دیدیم كه میشود فیلم را بدون مجوز ساخت. شانس بزرگ من این بود كه در مجلة فیلم و روزنامة سلام و نشریة آدینه مطلب نوشته بودم و دوروبریهای فروغ كموبیش مرا میشناختند. وقتی نتوانستم تهیهكننده پیدا كنم، فكر كردم ـ با كمك مالی دوستان ـ حالا بروم و فقط از آدمها تصویر بگیرم و گفتوگو كنم. بخشی از ضعفهای فیلم هم به همین مشكل مالی برمیگردد. گاهی فكر میكنم اگر در آن لحظه از برآورد مالی این كار خبر داشتم هیچوقت این فیلم ساخته نمیشد. شانس بزرگ دیگر این بود كه دوستان هرگز نگفتند پول شان را میخواهند و از اول در جریان وجه مالی كار بودند.
بهخاطر دوست داشتن فروغ و بهخاطر تحقیقهایی كه مرا با خود درگیر كرده بود، همیشه در ابتدای مطالبم در نشریات یا بهعنوان تیتر آنها از اشعار فروغ استفاده میكردم. سال 75 كه عضو تحریریة روزنامة سلام بودم، بهدلیل نوشتن چند نوشتة سینمایی، در دادگاه ویژة روحانیت محاكمه شدم. بخشی از بازجویی كه شاید یك ساعت طول كشید دربارة فروغ بود، و یك سؤال كه وقتی از دادگاه بیرون آمدم یادداشتش كردم تا یادم نرود این بود كه: «با توجه به اینكه فروغ فرخ زاد یكی از جرثومههای فساد نظام ستمشاهی، است چرا شما بهكرات در نوشتههای تان از او دفاع كردهاید؟» در پاییز 75 دوباره حس همان بچهمدرسهای را داشتم كه با این تذكر روبهرو شده كه فروغ چه زن كثیفی است! در طول سالها كار در «سلام»، در مورد آقای خوئینیها به شناختی رسیدم و فكر میكنم در میان روحانیون، صاحب اندیشهای روشن و باز هستند، اما وقتی همانجا اعتراض شد كه چرا از فروغ نوشتم، ایشان به من نوشتند: «بهخاطر مسائل اخلاقیِ فروغ دیگر وارد این قضایا نشویم.» همینها مرا مصمم كرد كه تحقیق تصویریام را به نتیجه برسانم. پوشهای دارم و در آن نوشتههای انتقادی مربوط به كارم را جمع میكنم. از همان روزهایی كه خبر ساخته شدن فیلمی دربارة فروغ منتشر شد، عدهای شروع به مخالفت كردند. من ابتدا قصد داشتم دربارة فروغ مستند داستانی بسازم، فیلمی چهل دقیقهای كه بازیگر داشت. سال 78 بود و دقیقاً یك روز مانده به پایان فیلمبرداری، در خیابان توانیر گروههای فشار به ما حمله كردند، همه كتك مفصلی خوردند و به لوازم فیلمبرداری و... كه اجاره كرده بودیم آسیب جدی وارد شد. آن روز علاوه بر این كه فیلم داخل دوربین را از ما گرفتند تمام فیلمهای موجود و كُل تصویربرداریمان از دست رفت (از بدشانسی همة فیلمهای روزهای گذشته هم همراهمان بود) و رسیدیم به نقطة صفر. حراست ارشاد به دستور دكتر مهاجرانی ماجرا را پیگیری كرد، اما گرهی از مشكلات ما باز نشد... بعد از ساخت فیلم هم، وقتی پس از مدت زیادی دوندگی، توانستیم از وزارت ارشاد مجوز پخش بگیریم، فشارهای خارج از مجموعة ارشاد شروع شد و چند ماه از وقت ما صرف حل این مشكل شد. یكی از نهادها مانع كار شد و میخواست فیلم را مجدداً بازبینی كند، اما با فشارهای ارشاد چنین اتفاقی نیفتاد، و در نهایت، خود وزارت ارشاد توانست مشكل را حل كند. البته برای پیشگیری از هرگونه مخالفت احتمالی، به ما گفته شد اجازة تبلیغ شهری و تبلیغ در روزنامهها را نداریم.
در لحظة آخر هم، پخشكنندة ویدئویی به توصیة بعضیها از پخش فیلم منصرف شد و ما فیلم را فقط در كتابفروشیها عرضه كردیم، درحالیكه با در اختیار داشتن شبكة توزیع در ویدئوكلوپها، میتوانستیم پخش گستردهتری داشته باشیم.
و به همة این ها اضافه كنید فیلم «جام جان» را كه حدود سه سال است منتظر صدور مجوز است و اجازة نمایش در ایران ندارد.
آقای صفاریان، چه انتقادهایی بیشتر به «سردسبز» و «جام جان» شده؟
گذشته از بحث ساختار، كه ممكن است موضوع بحث هر فیلمی باشد و حق هر مخاطبی است، این فیلم، گاهی بهدلیل این كه فروغ را مطرح میكرد و اسطورههای «فروغِ ذهنی آدمها» را میشكست مورد انتقاد قرار میگرفت. قصد من تحقیق بیطرفانه دربارة فروغ بود، اما میشنیدم كه میگفتند «فروغ كه این نیست». من میخواستم حواشیها را كنار بزنم و به فروغ درست مثل هر انسان دیگری نگاه كنم، اما مرتب میشنیدم كه میگفتند این ها را كه نباید گفت... كسانی كه در فیلم حضور دارند اعضای نزدیك خانوادة فروغ یا از دوستانِ صمیمی او هستند و همه بعد از دیدن فیلم تأیید كردند كه این تصویر از فروغ دروغین نیست. ممكن است فیلم به لحاظ سینمایی فیلم ضعیفی باشد، اما تصویر فروغ دروغین نیست و این چیزی است كه من در موردش ادعا دارم. به هر حال فكر میكنم اگر كسی فكر میكند فروغ آن چیزی نیست كه در این فیلمها میبیند و چیز دیگری است، حق دارد با تحقیق، و شناخت خودش از فروغ، فروغ خودش را بسازد.
ماهنامه زنان - نوروز 1384