چند پله تا دریا
هوشنگ گلمكانی
" وقت خوب مصائب " یك مستند بایوگرافیكال (شرح حال) دربارة شخصیتی است كه گرچه عمدة شهرتش را از شاعری دارد، اما به دلیل حضور و فعالیتش در عرصههای دیگر همچون موسیقی، روزنامهنگاری، نشر، ادبیات كودكان، و سینما، عنوان «چهرة فرهنگی» برازندهاش است. حسن خُلق، مردمداری و طنز كلامش باعث شده روابط گسترده و حسنهای میان او و بسیاری از فعالان زمینههای مختلف فرهنگی و هنری برقرار باشد و برخلاف برخی از هنرمندان منزوی، احمدرضا احمدی ــ با اینكه كمتر از خانهاش بیرون میآید ــ با انزوا میانهای ندارد. همواره پرشور و فعال نسبت به پیرامونش واكنش نشان میدهد و تقریباً همة كسانی كه او را میشناسند، حضور و محضرش را شیرین و دلپذیر یافتهاند. " وقت خوب مصائب " بدون اینكه تبدیل به «دائرهالمعارف احمدرضا احمدی، از الف تا ی» شود، بهخوبی ویژگیهای اصلی و برجستة این آدم دوستداشتنی و چندوجهی را بازتاب میدهد.
مهمترین بخشهای فیلم كه جنبههای غیررسمیو اصلی این پرتره را میسازد، نماهایی است كه در عرف فیلمسازی كلاسیك و مدرسهای ــ به تعبیری، كلیشهای ــ نماهای «اوتی» محسوب میشوند، یا ثانیههای یروته نماها كه معمولاً در تدوین قیچی (و با ابزار امروز، دیلیت) میشوند، اما اگر این نماهای اساسی در فیلم نبودند (میشود در ذهن، بقیة فیلم را تدوین و تماشا كرد)، با یك گزارش سرد و بیحس وحال روبهرو بودیم كه بهسختی میشد تا آخر تحملش كرد و حتی به عنوان یك منبع آرشیوی هم ناقص بود. در شكل گرفتن این ساختار، نقش بهمن كیارستمی تدوینگر فیلم، به نظرم نقشی اساسی بوده است. او بخش سوم از سهگانهای را كه ناصر صفاریان دربارة فروغ فرخزاد ساخت (اوج موج) تدوین كرد و در حالی كه دو فیلم اول این سهگانه ( سرد سبز و جام جان) به دلیل ساختار كلیشهایشان آثاری بیرمق بودند، در فیلم سوم با استفاده از همان نماهای «اوتی»، جذابیتی به آن بخشید كه «حال» فیلم را بهتر كرد. تازه آن نماها، چیزهایی بوده كه برای گرفتنشان برنامهریزی نشده و همینجوری لابهلای راشها بودهاند و كیارستمی از آنها استفادهای خلاقانه كرده؛ كاری كه در مستند ماندن (مانی حقیقی) هم كرده بود. خود صفاریان جوان محجوب و كمحرفیست و از مطالبش هم پیداست كه میانهای با طنز و ساختارشكنی ندارد. شیوههای كلاسیك و امتحانپسداده را ترجیح میدهد. برخلاف جسارتش در انتخاب موضوعها، در پرداخت زیاد اهل خطر كردن نیست. اما احتمالاً پس از همان تجربة «اوج موج » بود كه دریافت نادیده گرفتن حسابشده و سنجیدة قالبهای كلیشهای میتواند به چه ساختار متفاوت و دلچسبی منجر شود و فیلمش از ورطة كسالت و بیرمقی و خنثی شدن نجات پیدا كند. شاید با درس گرفتن از همین تجربة موفق بوده كه این بار، او از ابتدا و هنگام ساخت، برای گرفتن نماهای اوتی بیشتری برنامهریزی و صحنهسازی كرده و خوشبختانه این بار هم كیارستمیــ كه ذوق بازی گوشانة بسیار برای چنین كاری دارد ــ تدوین را به عهده گرفته و یكی از جذابترین وجوه ساختاری فیلم را شكل داده است. بدون آن نماهای ظاهراً اوتی، فیلم تبدیل به یك گزارش معمولی تلویزیونی میشد و احمدرضا احمدی كه با آن میشناختیم، یك احمدی یكبعدی و كسالتبار بود؛ برخلاف خودش.
یكی دیگر از تدبیرهای فیلمساز، استفاده از چند مصاحبهكننده برای حضور در برابر احمدی است. شاید در وهلة اول چنین به نظر میرسید كه آسانترین، معمولیترین و در دسترسترین و «معقولترین» راه، حضور خود صفاریان در پشت دوربین به عنوان مصاحبهكننده است (مثل همة مصاحبههایی كه با دوستان و نزدیكان احمدی در فیلم هست؛ منهای مصاحبه با كامكار كه دخترش ماهور احمدی انجام داده و البته خود ماهور هم یكجا مصاحبهشونده است)، اما برای خود احمدی، چهار مصاحبهكننده در صحنههای مختلف حضور دارند كه از هركدام با توجه به خصلتهایشان استفادههای متنوعی از نماهای «رسمی» و اوتیشان شده. مثلاً از حمیدرضا صدر كه آدمیجدی است، هیچ صحنة اوتی یا ثانیههای سروته نماها را نمیبینیم، اما حتی لوكیشن و زاویة دوربین نماهای احمد طالبینژاد هم با نماهای مربوط به بقیة مصاحبهكنندهها متفاوت است. در بخشی از صحنههای دونفرة او و احمدی، آنها روی زمین، روی تشكچه نشستهاند، به مخده تكیه دادهاند، سفرهای پهن كردهاند و چای و میوه میخورند و كفشهایشان را هم كه در آوردهاند، كنار این بساط و در پیشزمینة تصویر كاملاً به چشم میآید. به مقتضای این میزانسن و لوكیشن، حرفها هم جنبة غیررسمیدارد كه البته از همان خشتها و ملاط و مصالح مفیدی است كه شخصیت موضوع فیلم و حسوحال اثر را شكل میدهد. یا حرفهای «خارج از قاب» محمد قائد، با آن طنز خاصش، چنین كاركردی دارد و بهخصوص به كار پایانبندی فیلم میآید و حكم «قصة ما به سر رسید...» را دارد.
پیشبینی هر بینندهای در مورد فیلمیدربارة احمدرضا احمدی شاعر، با توجه به اینكه صدایی خوش و خاص هم دارد كه در نوارهای شعرخوانی بارها استفاده شده، این است كه فیلم پر از صحنههایی باشد كه او رو به دوربین نشسته و شعرهای خودش را میخواند. خوشبختانه چنین صحنههایی در فیلم كم است. یك جا از فیلم بانوی اردیبهشت استفاده شده، یكجا در عنوانبندی پایانی از یك ترانة سیمین غدیری كه شعرش از احمدیست، در بقیة جاها هم اغلب صدای او را روی تصویرهای خاموش خودش میشنویم كه استفادة هوشمندانه و مناسب است و حس صحنه را در مقایسة كاربرد رایج شعرخوانی، افزایش میدهد. انگار این فریاد و ندای درون آدمیست كه در تصویر میبینیم كلافه و مستأصل و پریشان و دردمند است. این همان خصلتی است كه آیدین آغداشلو در تفسیرش از شعر و طنز احمدی با ایجاز میگوید كه طنز احمدی حكم لایة شیرین كپسولی را دارد كه محتوایی تلخ در درون دارد، اما آن تلخی هم شفابخش و نجاتدهنده است. حرفهای مسعود كیمیایی هم (در نماهای درشت و متفاوت با دیگران) نشانة شناخت عمیق و ریشهدار او از احمدیست كه ضمناً خصلتهای خود او را هم در بر دارد. مثلاً آنجا كه یك نفر احمدی را شاعری «غیرسیاسی» میخواند و كات به كیمیایی كه چون میدانیم سیاسی بودن را یك فضیلت میداند، با خواندن شعری از احمدی، میپرسد: «این سیاسی نیست؟»
حرفهای شنیدنی دیگر را همانطور كه میشود حدس زد، از كیارستمیمیشنویم كه سابقة دوستی و آشنایی و همكاریشان به سیوچند سال پیش میرسد. و روایتهای كیارستمیاز هر حادثة ساده و اظهار نظرهایش همیشه شنیدنی و جذاب است؛ تخت و خنثی نیست و زاویههای دوربین نگاهش همواره متفاوت و غیرمنتظره است. بعضی تكهها هم هست كه فقط باشد و احتمالاً در رودربایستی با مصاحبه شوندهها حضور كوچكی از آنها در فیلم باقی مانده، بدون اینكه چیزی به فیلم اضافه كنند. مثل حرفهای آقای فولادوند. حضور عمران صلاحی هم كه قطعاً به دلیل وجه طنزآمیز كلام احمدی به عنوان یكی از مصاحبهكنندهها انتخاب شده، برخلاف جذابیت و شیرینی طنز مكتوبش جواب مناسبی نداده و حضورش در حد چند ثانیه محدود شده است. از مسعود معصومیهم بیشتر نماهای اوتیاش استفاده شده كه گرچه متناسب با ساختار فیلم است، اما شوخیهایش چندان به دل نمینشیند.
بهمن كیارستمیدر تدوین، با استفاده از كلمهها و مضمونها و تصویرهای مناسب، با ظرافت فیلم را از موضوعی به موضوع دیگر پیوند میزند. انتخاب عنوان فیلم هم كه عنوان یكی از مجموعهشعرهای احمدی است، با آنكه انتخابی دم دست و كلیشهای به نظر میرسد، اما با تضاد موجود در آن («خوب» و «مصیبت») هماهنگ با شخصیت چندوجهی احمدی و متناسب با مضمون و ساختار فیلم است.
ماهنامه فیلم - آبان 1384