نوشته ها



 

آن‌ها که دیروز در تهران بودند، در کنار التهاب درونی از وضعیت پیش‌آمده و ناراحتی از مرگ هم‌وطنان خود، نکته مهم و مثبتی را هم تجربه کرده‌اند. نکته‌ای که در ذهن‌شان می‌ماند و یادشان خواهد ماند خوبیِ حضور نزدیک‌تر از گذشته پلیس به مردم را

 

***


برای اغلب مردم کشور من، پلیس یعنی دست‌گیری، یعنی دخالت، یعنی حضور در خصوصی‌ترین بخش‌های زندگی شخصی؛ و این حسِ عدم امنیت در مواجهه با پلیس، ناخودآگاهِ مردم را طوری رقم زده که اگر پلیسی سر راه‌مان بینیم، راه‌مان را کج کنیم و از آن طرف برویم، چه رسد به این که بخواهیم به او پناه ببریم. به کارگیری نیروهای بسیج و استفاده از گشت‌های منکراتی، از نیروهای رسمی «کمیته» و«جندالله» و «ثارالله» دیروز گرفته تا همین «گشت ارشاد» امروز را بگذارید کنار این که حتی پلیس راهنمایی و رانندگی هم موظف به نظارت بر پوشش بانوان پشت فرمان و موسیقی توی ماشین است، تا دست‌تان بیاید پلیس در این‌جا، در شکل و حالت کلی‌اش، با وجود حضور موثر و غیرقابل انکار در خیلی امور، فضا و بعد روانی مناسبی ایجاد نمی‌کند.


***


در جاهای دیگر که پلیس در زندگی خصوصی شهروندان دخالت ندارد و مردم را با هزارویک دلیل خودساخته سین‌جیم نمی‌کند، مردم از نظر روانی و به صورت ناخودآگاه، پلیس را نیروی خدماتی در خدمت خود می‌دانند و از دل و جان به او پناه می‌برند؛ یعنی همان چیزی که فلسفه وجودی پلیس است. طوری که در این یکی‌دو سال که شهرهای مهم اروپا با تهدید از سوی داعش رو‌به‌روست، با وجودی که حجم و شکل حضور پلیس و بازرسی در ورودی اماکن، خیلی بیش‌تر از ایران است و این خودش می‌تواند نوعی ناامنی روانی باشد، مردم حضور نیروهای مسلسل به دست و آماده شلیک را در گوشه گوشه محیط زندگی‌شان پذیرفته‌اند و در کنار آن‌ها زندگی عادی خودشان را می‌کنند.


***


آن‌ها که دیروز در حوالی میدان بهارستان بودند یا در سطح شهر با حجم قابل توجه نیروهای انتظامی و امنیتی رو‌به‌رو شدند، و به خصوص، حضور نیروهای رسمی سپاه یا اعضای پایگاه‌های بسیج تهران را به چشم خود دیدند، می‌دانند که تهران و مردمش تجربه متفاوتی را در رابطه پلیس و مردم پشت سر گذاشته‌اند. تجربه‌ای هم‌دلانه و بی آن که کسی از پلیس بترسد و از کنارش رد نشود. نه فقط پلیس، که نیروهای بسیج هم دیروز در موقعیت دیگری به چشم می‌آمدند. طوری که مردم راحت با آن‌ها حرف می‌زدند و احساس نزدیکی می‌کردند و نگران عقب رفتن روسری و مدل مانتوی خود نبودند. دیروز، پلیس تهران، همان پلیسی بود که باید باشد. دیروز، پلیس، «پلیس» بود؛ و چه خوب که این خوبی و خوب بودن در نگاه مردم، ادامه یابد و مردم، بیش از پیش، قدردان امنیت‌ جامعه باشند.

 

 

 

ناصر صفاریان

هجده/ خرداد/ نودوشش

 

 

 

پی‌نوشتی بعد از چند ساعت و بعد از خواندن کامنت‌های اینستاگرام:
این یادداشت چندخطی، نه ضد پلیس است و نه نظر بنده بر انکار تلاش و امنیت و این گونه امور. گمانم این است بی توضیح بنده هم این نگاه به حد کافی عیان است. حرف من در این یادداشت، متوجه سیاستی‌ست از نظر بنده نادرست که موجب ایجاد فضای نامناسبی می‌شود که اتفاقا برای خود پلیس هم خوب نیست؛ در حالی که او فقط جلوه عینی آن سیاست به نظر بنده نادرست است و در حکم یک عامل اجرایی. حرف من درباره حس امنیت روانی در اجتماع است؛ حالا این که برداشت دیگری به ذهن کسی برسد امر دیگری‌ست؛ که البته این را هم می‌شود گذاشت به حساب ضعف نوشته‌ام در انتقال حرف.
بگذریم که در خود مطلب هم اشاره نشده همه آدم‌ها این‌گونه هستند و شکل نگاه‌ همه چنین است. به طور کلی و در هر زمینه‌ای، معتقدم همه را یکی و یک‌د‌ست دانستن، اشتباه است. پس طبیعی‌ست حرف این نوشته‌ام هم، همه را دربرنگیرد و نظر برخی خوانندگان این نوشته، نه تنها متفاوت، که به‌کلی، برخلاف نظر بنده باشد... ممنونم از آن‌هایی که لطف داشته‌اند و با رعایت ادب، نظرشان را نوشته‌اند.

 

پی‌نوشت دوم:
در نهایت، برای پایان بحث‌های بی‌حاصل با دوستانی که فقط آمده بودند حرف خودشان را بگویند و بروند، و البته برای تمدد اعصاب، این یادداشت را از اینستاگرام حذف کردم!

 

 

عکس بالا: تهران، هفدهم خرداد نودوشش- امید وهاب‌زاده، خبرگزاری فارس
عکس پایین: پاریس، خرداد نودوشش