نگاهی به «سردسبز» ساخته ناصر صفاریان
بازخوانی یك پرواز
همایون امامی
ناصر صفاریان یك منتقد است. منتقدی كه كارش مانند هر منتقد دیگر، موافقان و مخالفان خود را دارد. اما شاید یك ویژگی در كار او را همه قبول داشته باشند و آن این است كه او میكوشد فرزند زمان خویش باشد و این باور او را وامیدارد تا در چالشهای اجتماعی عصر خویش حضوری جدی داشته باشد. حرف خود را بزند، اندیشه خاص خود را بگوید و مسؤولیت آن را هم بپذیرد كه پذیرفته است و لااقل تبعات به ناحق ولی ناگزیر آن را من خبر دارم كه پذیرفته است. پس فعلاً او را به عنوان منتقدی با گرایشات اجتماعی بپذیریم.
حالا این آدمی كه منتقد است خود آستینها را بالا زده و وارد گود شده است تا در مورد موضوع یا موضوعات مورد علاقهاش فیلم بسازد. اولین موضوعی كه او برگزیده است زندگی و شعر فروغ فرخ زاد شاعره نامدار معاصر است. موضوعی كه اگر خودت تهیه كننده باشی، با توجه به خط قرمزهایی كه در مورد وی وجود دارد نوعی خطر كردن به شمار میرود و صفاریان كه خود تهیه كننده مجموعه فیلمهایش نیز هست این خطر را كرده است و این در ناهار بازار امروز كه همه دو دستی كلاه خود را چسبیدهاند تا باد نبرد، فی نفسه ارزشمند است. این را داشته باشیم تا بعد.
و اما «سرد سبز» - كه عنوان بامسمایی هم دارد - در اشاره به پروازی است كه به رغم فقدان پرندهاش، همچنان حضور دارد. تركیب زیبا و تأثیرگذاری از گفتههای نزدیكان فروغ به دست میدهد، با آن چه كه صفاریان از بازخوانی امروزین شعرهایش ارائه میكند. تلاشی كه میخواهد زنده بودن اشعار وی را هم تجربه كرده و هم به نمایش گذارد. صفاریان دراین تلاش موفق است. او به موازات طرح چنین استنتاجی میكوشد نمود دورههای مختلف زندگی فروغ را در اشعارش نشان دهد. این موضوع، اگر چه به خاطر میان نویسی اشعار وی به گسستن تداوم تصویری فیلم میانجامد ولی نمیتوان كتمان كرد كه بر غنای فیلم افزوده است.
خطری كه ساخت این گونه فیلمها با آن روبروست این است كه تفسیر فیلمساز از مناسبات اجتماعی عصر خویش - البته در ارتباط با درون مایه فیلم - آن قدر ضعیف باشد كه در پرتو درخشش شخصیت مورد بحث دیده نشود و یا این كه اصلاً فیلم فاقد آن باشد. در «سرد سبز» هم پای تصویر جوهر معنایی شعر فروغ - و نه بازتاب فیزیكی ایماژهای شعر وی - تصاویری حاكی از تفسیر خلاق او را - با همان وسواس و تأكیدی كه گریرسن به كار میبرد - میبینیم. تصاویری زیبا و حساب شده كه در پرداخت آن ریتمی هم پا و هم شأن ضرباهنگ خیالانگیز شعر فروغ به كار گرفته شده است.
فیلم از تدوین روانی برخوردار است و تصاویر پرداخت شده در تلفیقی زیبا با گفت و گوها قرار دارد. اگر چه جذابیت شخصیت فروغ و مسائل ناگفته زندگی و فعالیت هنری وی عطش بیننده را سیراب نمیكند، ولی صفاریان با موشكافی یك پژوهشگر میكوشد واقعیت در گفتار گاه متناقض نزدیكان فروغ رنگ نبازد. وی در این كوشش مانع دخالت عواطف خویش میشود.
از موسیقی زیبا و تأثیرگذار فیلم نیز یادی باید كرد كه توانسته است دشواری مجاورت در كنار موسیقی كلام فروغ را تاب بیاورد.
در پایان امیدوارم تحسینم از زیباییهای فیلم شبهاتی برنینگیخته باشد و بیننده جوان فیلم باور داشته باشد كه تأمین رضایت نسلی كه یك وجه از بلوغ فكری خویش را در حوزه شعر، مدیون اسامی نه چندان زیادی چون نیما، فروغ، شاملو و اخوان ثالث است چندان ساده به دست نیامده است.
بولتن جشنواره فیلم فجر– 21 بهمن 1380