فیلم ها



چند شب پیش فیلم مستند " وقت خوب مصائب " را که ناصر صفاریان درباره زندگی وآثار « احمد رضا احمدی » ساخته است،خریدم و دیدم . بار اول بعد از دیدن، حس غریبی به سراغم آمد .انگار خبر بغض آوری را که «می دانستم»کسی به من داده باشد .خبر ویرانی،که کسی منتظرش نیست اما «می دانی» که جایی پنهان است واگر کسی به تو بگوید یکهو چشم باز می کنی که :آمده و بلاخره... آمده ! .
تمام شب خوابم نبرد . مدام از این پهلو به آن پهلو می شدم. شاید دم دمای سحر بود که چندلحظه ای خوام برد . صبح فردا یک لحظه چشم های پف کرده و غم بار و خنده های کودکانه احمدی از برابرم محونمی شد . اعتراف می کنم که هیچ گاه با شعر احمد رضا احمدی آن چنان که می بایست دم خور نبوده ام و هیچ گاه در کنار شعر هایش تاملی نکرده ام . نمی دانم چرا. شاید فقط به دلیل ذائقه و سلیقه ام بوده ، از این رو هر بار که احمدی را تعقیب کرده ام آن چنان که در خور اوباشد به جستجویش نرفته ام . اما بار دوم پس از دیدن فیلم سعی کردم در سکوت ! با او و شعرش رو به رو شوم . در فیلم "احمد رضا احمدی" را بی واسطه و در آفتاب دیدم ، همان گونه که می بایست و می شد در قامت دوربین یک فیلم مستند دید . شوخ طبعی هایی که بخشی لاینفک از شخصیت اوست و گاه در برخی آثارش خوش نشسته است و به قول" آغداشلو " در فیلم ، طنزی که همچون پوشش کپسول شیرین، اما در درون خود تلخ و شفا بخش است . و غمی نشسته در چشم ها و کلام و رفتار و گفتار که به قول خودش اگر نباشدش کار هنرمند تمام است و بدون آن امکان ندارد حرفی برای گفتن وجود داشته باشد. و این همان غم پنهان در کلام و حرکات و نگاه احمدی بود که چون تیری بران در نگاه اول سینه ام را شکافت ....

شتاب مكن
كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تكه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط كلمات
سقوط می كند
و هنگام كه از زمین برخیزد
كلمات نارس را
به عابران تعارف می كند
آدمی را توانایی عشق نیست
در عشق می شكند و می میرد ( یادگاری - ۱۳۷۷ )

وبلاگ الماس - 14 مهر 1384