نوشته ها



ناصر صفاریان

1
چند شب پیش دوستی سعی داشت با اصرار ثابت كند هنرمندی كه دستش به پول برسد دیگر هنرمند نیست. نه بنده و نه دوستان دیگر، هیچ یك نتوانستیم به او بقبولا‌نیم به دست آوردن و داشتن پول - لزوما - به معنی از دست دادن و نداشتن هنر نیست.
البته دوست ما اصولا‌ عادت به گوش دادن ندارد وگرنه شاید اتفاقی می‌افتاد! مگر احمد شاملو در جوانی كه پول نداشت و در فقر مطلق بود، با شاملوی آخر عمر كه رنگ پول را دیده بود فرق داشت؟ مگر از پا نشسته بود و از هنر مانده بود؟ مگر فروغ تنهای بی‌پول خارج كشور، با فروغ چند سال آخر حیات كه سر و سامان مالی گرفته بود فرق داشت؟ و مگر...
البته این دوست ما مثال‌های دیگری می‌زد، به ویژه از یكی دو آشنا ، و بر اساس این فرض‌های موجود - كه غلط هم نبود - به نتیجه ‌گیری كلی‌ای می‌رسید - كه البته غلط بود. صحبت از آشنایی بود كه روزگاری نشانه خرق عادت بود و رفتارهای خارج از چارچوب‌های - نادرست - تعریف شده، ولی حالا‌ نشانه‌ای بر اوج محافظه ‌كاری رایج در این روزها. آن آشنا كه این روزها به لطف و به شكر خدا، سرش به قراردادها گرم است و دلش به ارتباط با فلا‌ن مركز و بهمان شخص خوش، حالا‌ نه‌تنها آن اهل هنر سابق نیست، كه مدام از حفظ نان و ماست سخن می‌گوید. ...و طبیعی است. وقتی دل بدهی به نان و ماست، آن وقت باید بروی پی داشتن و داشتن و داشتن‌اش و دیگر جایی برای هنر نمی‌ماند. تفاوت هم در همین است. در خلق و خوی واقعی هنری. نسخه اصلی به لذیذترین‌ها می‌رسد و خودش می‌ماند؛ نسخه بدلی با دیدن یك تكه نان و یك كاسه ماست، خود دیگری از خویش به نمایش می‌گذارد.


2
چند وقت پیش، جوان خوش برخوردی را در تحریریه ماهنامه فیلم دیدم. فیلم ساز بود و آبادانی. هم اهل هنر باشی و هم اهل آبادان، یعنی هم خودت با هنری و هم از شهر مردمان دارای درك هنر. نامش پیمان ماندگار بود. فیلم‌هایش را داد و قرار شد نظرم را بگویم. ‌DVD مشكل داشت و نشد. تماس و ارسال دوباره. راستش را بخواهید، خیلی از این موارد پیش می‌آید و معمولا‌ هم آثار ضعیفی هستند. همیشه در این موارد، فیلم‌ها را تا ته می‌بینم و فیلم نامه‌ها و طرح‌ها را تا آخر می‌خوانم، تا بتوان پاسخ شوق و ذوق و انتظار فرستنده را به خوبی داد. این بار هم مثل همیشه فیلم‌ها را دیدم. اما فراتر از تصورم بود. هم فیلم‌های خوبی بود و هم موضوع‌های مهمی را مطرح می‌كرد.
فیلم ساز هوشمندانه و دقیق از موضوع‌هایی حرف می‌زد كه همیشه سعی داشته‌ایم آن ها را نادیده بگیریم و حتی پاك كنیم. عشق، بلوغ، ماهواره و... همه هم با رعایت ضوابط نمایشی و اخلا‌قی. یعنی فیلم ساز فكر كرده دارد برای نمایش داده شدن فیلم می‌سازد. نمایش در همین شرایط و همین زمانه. اما خب به هرحال موضوع مهم، آن قدر سنگینی می‌كند كه تا به حال امكان نمایش پیدا نكرده. در مملكتی كه همه فیلم‌های بلند سینمایی‌اش هم روانه پرده سینما نمی‌شود، صحبت از تماشای این فیلم‌های كوتاه، شاید خیلی از جنس «آرزو» باشد؛ ولی به هرحال نام این فیلم ساز و این فیلم‌ها را به ذهن بسپارید. شاید خدا خواست و روزی روزگاری اتفاق افتاد! پیمان ماندگار، كولا‌ك، كدئین و كلكسیون.


3
صادق هدایت بزرگ در «آفرینگان» می‌نویسد:
«نزدیك نباید رفت. چون عشق مثل یك آواز دور، یك نغمه دل گیر و افسون گر است كه آدم زشت و بدمنظری می‌خواند. نباید دنبال او رفت و از جلو نگاه كرد. چون یادبود و كیف آوازش را خراب می‌كند و از بین می‌برد. در آستانه عشق هم نباید جلوتر رفت.»

روزنامه اعتماد ملی- 3 مرداد 1386