نزدیک پنج سال پیش در واکنش به اعتراض یکیدو دوست دیده و نادیده متنی نوشتم؛ این که چرا با روزنامه «جام جم» و مدتی قبلتر با خبرگزاری «فارس» مصاحبه کرده بودم. هفت ماه قبلش هم، زمان بازداشت در اوین، در بازجوییهای متعدد، بازخواست شده بودم که چرا فیلمهایم از «بیبیسی» پخش شده. در هر دو موقعیت، که تفاوتش بینیاز از توضیح است، حرفم این بود که همیشه تلاش میکنم خودم باشم؛ رسانهها هم تریبونی هستند برای انعکاس این خود بودن.
حالا در این یکیدو هفته، نمونههایی میبینیم در حوزه سینما و موسیقی که توجهها باز سوی «جا» و «کجا»ست تا چیز دیگر... در بخشی از آن نوشته پنج سال قبل نوشتهام: «من نظر خودم را دارم و حرف خودم را می زنم. حالا اگر رسانهای به عنوان یک تریبون برای بیان عقیده من عمل کند از آن استفاده میکنم. در مورد پخش فیلمهایم از «بیبیسی» هم همین اعتقاد را داشتم. الان هم من حرف خودم را می زنم، «جام جم» و «فارس» انعکاسش میدهند. آنچه بد است هماهنگ شدن من است با «بیبیسی» یا «فارس»، برای این که حرفم در آنجا منعکس شود. اگر به خوشآمدِ جایی یا کسی نظرم را عوض کنم این خطاست، و اگر جرح و تعدیلی به میان آید که بیان عقیدهام را مخدوش کند، این کار از اساس باطل است و به آن تن نمیدهم. مثلا بنده از روزنامه «کیهان» خوشم نمیآید و جهتگیریهای حسین شریعتمداری را نمیپسندم. ولی اگر بدانم نظر من بدون حذف حتی یک «و» در این روزنامه منعکس خواهد شد، از چنین اتفاقی استقبال میکنم.»
در دهه پنجاه خورشیدی هم، مرتضی مطهری در مجله «زن روز» ستون ثابت داشته و گذشته از فضای کلی نشریه و عکس روی جلد، خودِ نوشتهاش در کنار تصویر بانوانی چاپ میشده که کوچکترین نسبتی با مظاهر نظام اسلامی مورد نظر او نداشتهاند. ولی مطهری، به عنوان یک روحانی، حرف خودش را میزده و «زن روز» تریبونی بوده برای دیده شدن اعتقادش؛ و مگر سال پنجاهوهفت رادیو «بیبیسی» تریبون خبری مخالفان شاه نبوده و حتی به صدای انقلاب شهره نشده؟
مساله این است که ببینی فلانی برای اینجا اینجوری مینویسد و اینجوری حرف میزند و برای آنجا، آنجوری و آنجوری. اگر دیدی هرجا رفت و هرجا نشست، خودش بود و حرفش یکی، باز هم مهم است کجا رفتنش؟ مگر این که معتقد باشی این رسانه و آن تریبون سوءاستفاده خودش را میکند و این آب به آسیاب دشمن ریختن است و فلان و بهمان... آن وقت دیگر حرفی ندارم و اصلا بحثی نمیماند. بنده که اعتقاد خودم را دارم و حرف خودم را میزنم وکار خودم را میکنم.
ناصر صفاریان
پانزده/ اسفند/ نودوپنج