درباره



گفتگو با ناصر صفاریان؛ مستندساز

-برای ورود به بحث و در ابتدا می خواستم بدانم آیا تقسیم بندی ژانری که در سینمای داستانی وجود دارد و در یک طبقه بندی متداولی که براساس آن فیلم ها را به انواع مختلف ملودرام، خانوادگی ، اجتماعی، هنری و...از هم متمایز می سازند در سینمای مستند هم وجود دارد. به عبارت دیگر آیا ما در سینمای مستند هم، چیزی به نام ژانر داریم یا اساسا این نوع از سینما، تقسیم بندی های مذکور را برنمی تابد؟
-واقعیتش این است که این نوع مرزبندی ها و گونه شناسی سینمایی بیش از آنکه در عمل ومثلا در ذهن کارگردان و سازنده یک اثر سینمایی اتفاق بیفتد در مطالعات نظری و نقد و بررسی آثار برای معرفی و تحلیل و شناخت بهتر آن اثر به کار می رود. البته این بدین معنی نیست که فیلمساز مولفه ها و عناصر ژانری را در بازنمایی قصه خود لحاظ نمی کند یا به قواعد ژانر پایبند نیست اما اینطور هم نیست که در لحظه به لحظه فرایند تولید و آفرینش هنری به این التزام نظری مراجعه کند. همان طورکه این روزها ، این قواعد بیشتر در تحلیل فیلم مورد استفاده قرار می گیرد تا در ساخت، در سینمای مستند هم این مساله به شکل پررنگ تری اتفاق می افتد و در واقع آن تقسیم بندی ژانری و خط کشی ها یی که در سینمای داستانی به صورت کلاسیک متداوال است رسمیت ندارد. درواقع ,بیشتر این نوع نگاه و رویکرد مستند ساز به سوژه است که ساختار و ماهیت اثر را تعیین می کند.


-بگذارید با یک مثال درباره کارهای خودتان این مساله را بیشتر بشکافیم. خیلی ها می گویند ناصر صفاریان یک مستند ساز هنری است. دلیلشان هم کارهایی است که شما درباره کسانی مثل فروغ فرخ زاد، احمد رضا احمدی و... انجام داده اید. آثاری هم که به عنوان تهیه کننده در آن حضور داشتید هم درباره هنرمندان عرصه های هنری است. آیا نمی توانیم بگویم نوع مستندی که شما کار می کنید یک مستند هنری است؟
-در اینجا هم باز باید به رویکرد مستند ساز و تصویری که او از سوژه در اثرش ارائه می دهید توجه کنید. مثلا من یک سه گانه درباره فروغ فرخ زاد ساخته ام که هر کدام از آنها بخشی از زندگی این شاعر را به تصویر می کشد. در واقع اغلب آثار من مستند پرتره است که از زوایای مختلف به شخصیت یک هنرمند نگریسته و بخش های از زندگی آن را برجسته کرده و به تصویر کشیده که با زاویه دید و نوع رویکرد فیلمساز همخوانی داشته است. مثلا در یک مستند من، زندگی شخصی یک هنرمند روایت می شود و در مستندی دیگر، زندگی هنری و حرفه ای او به تصویر درمی آید.ولی توجه داشته باشید ممکن است یک مستند ساز زندگی یک هنرمند را دستمایه کار خود قرار دهد اما با رویکردی اجتماعی به آن بپردازد. قواعد شسته رفته و سامان یافته ای بیرون از این متن که هنرمند خود را مدام با آن انطباق دهد وجود ندارد یا دست کم کارکرد خاصی ندارد.در واقع این جهان بینی و سویه زیباشناختی مستند ساز است که ماهیت و ساختار اثرش را تعیین می کند.


-آقای صفاریان همیشه این سوال برای من وجود داشت که مستندهای پرتره چه کارکردی برای مخاطب دارد. به این دلیل که معمولا شخصیت های برجسته و مشاهیر حوزه های مختلف محور این مستند ها قرار می گیرند که از یک طرف مردم عادی آنها را نمی شناسند که انگیزه ای برای خرید آن داشته باشند و افراد خاص تر که این شخصیت ها را می شناسند معمولا درباره زندگینامه آنها اطلاعات و آگاهی کافی دارند. این مستندها چه چیز اضافه تری می خواهند به مخاطبان آشنا بدهند؟ البته این را می پذیرم که در فرهنگ عامه و عرفی ما کنجکاوی و علاقه به آگاهی از زندگی اشخاص مشهور، پررنگ است.
-ببینید آن دسته از افراد معمولی که این شخصیت ها رااصلا نمی شناسند طبعا میل و انگیزه ای هم برای تماشای این گونه مستندها ندارند و اساسا مستند ساز هم برای این دسته از مخاطبان فیلم نمی سازد. اما می ماند دو گروه دیگر. یکی مخاطبان خاصی که به هر دلیلی یا رشته تحصیلی و دانشگاهی یا مثلا علائق شخصی به یک شاعر، بازیگر یا نویسنده ممکن است درباره وی اطلاعاتی داشته باشد. هر چند که این گروه به واسطه علاقه، انگیزه زیادی برای تماشای مستند درباره شخصیت محبوب خود دارند اما مستند ساز می تواند با پرداختن به زوایایی ناگفته یا قابل بحث، این گروه از مخاطبان را نیز مجذوب کند. چه بسا این مستندها گاهی به آشنایی زدایی از شخصیت ها در ذهن همین مخاطبان خاص نیز منجر می شود. اما گروه دیگری هم هستند که بین این دسته از مخاطبان قرار می گیرند، مثل دانشجویان و افراد تحصیلکرده و اهل مطالعه که ممکن است به شکل مستقیم و تخصصی با این شخصیت ها آشنایی نداشته باشند اما چیزهای درباره آنها شنیده باشند وبا دیدن این مستندها کنجکاو می شوند که شناخت بیشتری درباره آنها پیدا کنند. ضمن اینکه شخصیت هایی مثل شاعر و نویسنده یا بازیگر سینما به طورکلی در افکار عمومی شناخته شده هستند. البته در توجیه این مساله دلایل دیگری هم می توان آورد. مثلا انتقال میراث فرهنگی گذشتگان به نسل آینده یا آشنایی نسل جوان با مفاخر و مشاهیر فرهنگی – هنری و دلایلی از این دست.نگاه من از همان نخستین مرحله کار این است که مخاطبم آدم های علاقه مندی با گرایش عمومی در حوزه های روشنفکری هستند.مثلا درباره وجوه شاعری احمدرضااحمدی هم طوری فیلم می سازم که تماشاگرش همین طیف باشد و فقط دانشجوی ادبیات را در نظر نداشته باشد.


-متاسفانه اغلب مردم ما مستند را همان مجموعه های «راز بقا» می دانند و شناخت و تصویر درستی از سینمای مستند در مخاطبان ایرانی وجود ندارد. در حالی که بسیاری از مستندهای اجتماعی و هنری جذابی وجود دارد که به همان اندازه مستند های طبیعت گرا و جانوری می تواند نظر مخاطبان عام را جلب کند.
-یکی از دلایل مهم این تصور غلط به خاطر این است که اساسا امکان نمایش و تماشای فیلم های مستند در اختیار مردم ما نیست. بیشترین نقد را درباره این مساله می توان به صدا و سیما به عنوان رسانه ملی سوق داد. متاسفانه سینمای مستند جایگاه واقعی خود را در تلویزیون پیدا نکرده و مدیران شبکه های تلویزیونی توجه و اهتمام لازم را به پخش مستندهای متنوع و گوناگون نمی کنند. درظاهر شاید حجم برنامه های مستند نسبت به سالهای قبل بیشتر شده باشد اما این میزان ،هم کافی نیست و هم در بسیاری از موارد فاقد نگاه حرفه ای است. بسیاری از این مستندها از حیث تکنیکی و ساختار فنی دچار ضعف و اشکالات عمده ای هستند و برخی از آنها از حد یک گزارش خبری پا فراتر نمی گذارند. ضمن اینکه بعضی از این مستندها به ویژه مستندهای اجتماعی به جای اینکه تصویردرست و جامعی از واقعیت نشان دهند نگاهی تک بعدی یا کاریکاتوری به موضوع دارد و چه بسا تصویر وارونه ای از حقیقت به نمایش می گذارد. به نظر من جای مستند سازان حرفه ای و مستقل در تلویزیون خالی است و شایسته است که مسئولان رسانه ملی برای رشد و توسعه بخش مستند، علاوه بر تمهیداتی مثل ایجاد شبکه تخصصی مستند که در جای خود ضروری و لازم است از نیروهای متخصص و با تجربه در این زمینه استفاده کنند که قبلا امتحان خود را در زمینه مستند سازی پس داده اند و چهره های شناخته شده ای در این رشته هستند. متاسفانه الان مستند سازان در شورای عالی سینما هم که به تازگی تشکیل شده است جایگاهی ندارند.میتوان این گونه گفت که نوعی بی مهری یا کم لطفی نسبت به سینمای مستند وجود دارد.


-در واقع آسیب شناسی سینمای مستند را در دو ساحت تخصصی و مدیریتی باید بازشناسی کرد؟ بدین معنی که از یک سو امکان نمایش و اکران فیلم های مستند در سینما و تلویزیون ما ایجاد شود و از سوی دیگر مدیران اجرایی و مسئول فرصت و شرایطی ایجاد کنند تا مستند سازان حرفه ای بتوانند هم از تسهیلات لازم برای مستند سازی برخوردار باشند و از انها حمایت مادی و معنوی صورت بگیرد و هم اینکه در سیاست گذاری های سینمای مستند از افراد کارشناس و متخصص استفاده شود.
-همینطور است. در همه جای دنیا تلویزیون مهمترین رسانه ای است که از فیلم های مستند حمایت می کند، به ویژه در نمایش آثار مستند.ولی اینجا اینطور نیست.ضمن این که یکی از چالش های مهم سینمای مستند هم در کشور ما عدم امکان نمایش و اکران این آثار است. چند وقت پیش سینما سپیده به عنوان سینمای تخصصی مستند به نمایش این آثار پرداخت اما با مشکل مخاطب همراه شد و در حال حاضر یکی از سالن های کوچک خود را به این کار اختصاص داده است که آن هم بدون تماشاگراست. دلیلش این است که تبلیغات خوبی درباره آثار مستند اتفاق نمی افتد وبرای همین سالن سینما سپیده هم هیچ زمینه سازی نشده.مشکل البته فقط این نیست،بلکه بخش عمده اش به مشورت نکردن با آدم های خبره و صنف مستندسازان است. تلویزیون علاوه بر اینکه می تواند با نمایش مستندهای جذاب و متنوع به یک نوع مخاطب سازی در این زمینه دست بزند از فرصت و قدرت رسانه ای خود برای تبلیغات آثار مستند هم استفاده کند تا ذهنیت کلیشه ای مخاطب ایرانی درباره آثار مستند، شکسته شود و آنها مستند را با رازبقاء مترادف ندانند. الان حجم مستندهای خارجی که در تلویزیون بخش می شود بیش از مستندهای ایرانی است ضمن اینکه آن مستندها فاقد تنوع و جذابیت لازم برای تماشاگر ایرانی هستند. یا مستندهای خارجی دسته چندمی است که با ذائقه و نیاز مخاطب ایرانی همخوانی ندارد. حضور بدنه مستند سازی کشور به عنوان مشاور و کارشناس در سیاست گذاری های این بخش یک ضرورت حرفه ای است ومی تواند بسیار راهگشا باشد.

سروش– 25 دی 1389