ناصر صفاریان
1
سریال جدید حاتمیكیا- با حجم عظیم تبلیغ و اطلاعرسانی- بالاخره به پخش رسید و رسیدیم به قسمت سوم. قضاوت - كلی- در مورد مجموعهای 18 قسمتی، حالا و در این زمان، نه منصفانه است و نه عاقلانه.ولی آن چه از همین جا برمیآید و مشخص است، تصویربرداری خوب و موسیقی خوب است و دو بازی گر خوب؛ حمید فرخنژاد و سیما تیرانداز؛ و آن چه نقطه ضعف - بزرگ - است و - احتمالا - تا پایان ماجرا باقی، همان نگرانی دوست داران حاتمیكیا ست كه در جریان انتخاب بازیگران و نامهای انتخابی بودهاند.
به جز دو بازی گر اصلی - و با اغماض و در نظر گرفتن احتمال بازیهایی كه ندیدهایم، دو سه بازی دیگر - نه در چارچوب سینمای حاتمیكیا و استانداردهای كیفی ساختههای پیشین او، كه در قیاس با حتی اغلب كارهای تلویزیونی، بقیه بازیها شایسته صفت «بد» و «بسیار بد» و در نهایت، «معمولی» است. با توجه به آن چه از حاتمیكیا در سینما - و حتی در مجموعه نه چندان خوب «خاك سرخ» - دیدهایم، بهطور قطع خود حاتمیكیا بازی خوب را از بد تشخیص میدهد؛ پس چرا حال و روز بازیها چنین است؟
2
استقبال از هفته فیلم مستند «6 +25» آنقدر خوب و آنقدر زیاد بود، كه خودمان هم - با وجود پیشبینیهای قبلی و در نظر گرفتن احتمالها - فكرش را نمیكردیم. سانس فوقالعاده برای فیلمهای - جدید - عباس كیارستمی و پشت در ماندن خیلیها برای تماشای فیلم جدید تهمینه میلانی و پر شدن سانس برای فیلمهای نادیده مانده مجید مجیدی در ظهر روز پنج شنبه، فقط یك سوی ماجرا ست. استقبال ، این بار نه از چند فیلم و چند نام، كه از خود سینمای مستند و خود هفته فیلم بود؛ استقبالی كه به جلسههای پرسش و پاسخ هم كشیده شد و شلوغ ترین جلسات سینمای مستند در چند سال اخیر را رقم زد.وقتی چنین استقبالی روی میدهد و برای تماشای فیلم مستند، جمعیت بیش تر از جمعیت مشتاق تماشای «سلطان قلبها» میآید كه همین چند روز پیش در همین سالن روی پرده رفته بود، هم باید خوش حال بود برای این وضعیت و هم متاسف برای مسوولانی كه از حمایت از این نوع سینما طفره میروند و فقط حرف می زنند و حرف و حرف ، و تنها شعار میدهند و شعار و شعار.
3
خبر درگذشت قیصر امینپور به بدترین شكل ممكن به من رسید. این خبرها به خودی خود بد هستند و بد رساندن شان هم بدیاش را دو چندان میكند. صبح زود و رسیدن یك اساماس، از یك دوست.
با وجود علاقه به شعر و ادب پارسی، تنها و تنها یك تابلوی شعر به دیوار خانهام است. فقط یكی، آن هم عاشقانهای از قیصر امینپور. چند سال تلاش برای ساختن فیلمی درباره او، به دلیل وضعیت جسمانی و بیماریای كه رنج بسیار داشت برای او، در مرحله تحقیق متوقف ماند و نشد. حالا كه نیست، شاید بشود به گونهای دیگر به آن اندیشید؛ نمیدانم.
در بودنش كه نامحرمان به دنبال تصاحب نام و اعتبارش بودند، حالا در نبودن اش خدا به خیر كند. احتمالا حالا چندین نهاد و سازمان، بودجههای كلان صرف میكنند برای... . ولی هرچه هست، آن تابلوی روی دیوار همیشگی ست. لابهلای چند برگ خشك و چند كاغذ رنگی - یادآور سالها و زیباییهایی كه بود و رفت و نیست - در كنار عكسی كه صورتش پوشیده است و نشانهای ست از ابدیت مهر و عشق، این چند كلمه - جاودان - روی تابلو نقش بسته است:
مردم همه تو را به خدا سوگند میدهند
اما برای من
تو آن همیشهای
كه خدا را به تو سوگند میدهم
اعتماد ملی- 23 آبان 1386