هنرِ بیتجربه
ناصر صفاریان
دور بودن سینمای مستند ایران از مقوله نمایش، چه همان ابتدا و چه این سالها که وضعیت چندان بهتر نشده، چنان شرایطی غیرحرفهای پیش آورده که هر کس هر فیلمی میسازد، بی توجه به نوع فیلم و نوع مخاطب، فیلمش را به هر جایی که بشود میفرستد تا بتواند امکان نمایشی فراهم کند. فرستادن فیلم به تمام جشنواره های مهم و غیرمهم خارجیای که مبلغ ورودی نخواهد یا حتی بخواهد، ارسال فیلم به همه جشنوارهها و هفتههای فیلم ریز و درشت داخلی اعم از استانی و مناسبتی و... چنان در میان اغلب مستندسازان جوان فراگیر شده که خودشان هم تصور عادی بودن دارند و این کار به نظرشان طبیعی است. دلیلش هم بیش از هر چیز به محدودیتهای نمایش بر می گردد و بس.
این نوع جذب مخاطب، تا جایی که به دیده شدن بیشتر منجر شود، گرچه حرفهای به نظر نمیرسد، ولی زیانی هم متوجه کسی نمیکند. ولی بیرون از این ماجرای ارسال فیلم برای نمایشهای جشنوارهای، مشکل از آنجا شروع میشود که هر مستندسازی، نه فقط به دیدن شدن فیلمش، که به نمایش سالنی و در واقع، به اکران شدن فیلمش در سینماها، فکر کند. از زمان راه اندازی گروه هنروتجربه و ایجاد امکان نمایش برای فیلم مستند، این مساله خودش را بیشتر نشان میدهد و مستندسازان اغلب جوان، همگی هدف غاییشان را بر نمایش در سالنهای هنروتجربه متمرکز کردهاند.
البته این که یک نفر بخواهد فیلمش را اکران کند هم به خودی خود هیچ اشکالی ندارد. ولی آیا تناسبی برقرار است میان خود فیلم و نمایش در سالن سینما؟ یعنی هر فیلمی مناسب نمایش در سالن سینماست؟ این همان نکتهایست که اغلب علاقهمندان اکران به آن توجه ندارند و همان طور که فیلمشان را به قاعده «سنگ مفت و گنجشک مفت» و به شیوه «تیری به تاریکی»، به همه جشنوارهها و مرکزهای نمایشی میفرستند تا یکی کارگر افتد، اینجا هم هر تولیدی با هر نگاه و ساختاری را به گروه هنروتجربه میفرستند تا شانسشان را امتحان کنند. حال آن که خود فیلمساز باید، بیش و پیش از دیگران، بداند فیلمی که با ساختار تلویزیونی ساخته، فیلمی که برای نمایش در یک همایش ساخته، فیلمی که برای آگاهیرسانی از فلان موضوع خاص ساخته، فیلمی که از همان زمان تصویب و تولید و آمادهسازی هم مثل خیلی از مستندهای دیگر برای مخاطب خاص ساخته شده و فیلمی که اصلا توان جذب تماشاگر سینمایی ندارد، مناسب نمایش در سالن سینما نیست. البته این هم اصلا چیز بدی نیست. نه مخاطب خاص و محدود بد است، نه موضوعی که جامعه مخاطبانش فراگیر نیست و محدود است. فقط باید محل مناسب نمایشش را پیدا کرد.
گذشته از نمایشهای خاص و موردی در مراکز فرهنگی خاص و جشنوارههای مرتبط با موضوع اثر، میتوان از گستره نمایش خانگی استفاده کرد و یا فیلم را به یکی از شبکههای تلویزیونی رساند تا در چارچوب مخاطبشناسی خودشان، در زمان درستی پخشش کنند. گرچه این مسیرها در شرایط امروز سینمای مستند ایران، خیلی ساده و خیلی در دسترس نیست، ولی از توقع نادرست اکران هر فیلمی در سینما بهتر است. مخاطبشناسی درست یعنی این که فیلمساز بداند فیلمش چه قدر جذابیت برای نمایش در سالن را دارد و درک کند تفاوت توقع و سلیقه مخاطبان مختلف را. جذابیت محتوایی و ساختاری فیلم که بتواند مخاطب را به سمت سالن بکشاند یک سوی قضیه است و دانستن این که وقتی کسی پای تلویزیون نشسته و فیلمی میبیند متفاوت است با این که برنامهریزی کرده یا حتی از سر تصادف گذرش به سالن سینما افتاده و باید دست کند در جیبش و دو ساعتی وقت صرف کند و... خرید نسخه ویدئویی و تماشایش در خانه هم متفاوت است با سینما رفتن و وقت گذاشتن بیشتر و...
به خاطر همین اشراف بر تفاوت سلیقه و مخاطبشناسی است که سینمای روز دنیا در برابر رواج و نفوذ بیش از پیش شبکههای ماهوارهای و تلویزیونهای محلی و کابلی و نرمافزارهای موبایلی برای تماشای فیلم، هنوز روی پای خود ایستاده و هنوز هم مردم به سینما می روند. حالا سوال اینجاست که آیا فیلمسازان متوقع برای اکران، به جذابیت و کشش فیلمشان برای جذب مخاطب اطمینان دارند؟ اینجا دیگر مساله کیفیت هنری فیلم نیست فقط و باید پتانسیل جذب مشتری (به معنای عام) را برایش در نظر گرفت. نگاهی به آمار فروش مستندهای اکران شده در گروه هنروتجربه و باخبر بودن از سالنهای کمتماشاگر و حتی دیدن اسم آثار انتخابی، اگر از محتوایشان باخبر باشیم، نشان میدهد نه فقط اغلب فیلمسازان در اشتباه بودهاند که حتی انتخابکنندگان این فیلمها هم بی اشتباه پیش نرفتهاند. بگذریم که دیگر اشتباهِ مدیران این گروه در عدم اطلاعرسانی و تبلیغ مناسب مستندهاست و انگار فیلمهای مستند را در زمان اکران به امید خدا رها میکنند. درست است که این گروه سینمایی برای حمایت از فیلمهای فرهنگی و به قصد و نیت فرهنگی راهاندازی شده، ولی اغلب این مستندها حتی برای همان مخاطب خاص هم جذابیت ندارند. عدم وجود مناسباتی که به دخل و خرج درست متکی باشد، مهمترین عایدی منفیاش همین میشود که انتخاب فیلمها ربطی به جذابیت و مخاطبپسندی نداشته باشد. شاید بهتر باشد این مدل انتخاب، به شکلی متمرکز، در یکی دو سالنِ جدا از سالنهای اکران، به سبک و سیاق سینماتک و با تاکید بر نمایشِ فیلم هنریِ خاص به مسیرش ادامه دهد. وگرنه دور نیست زمانی که سینماروها بعد از چند تجربه ناموفق، به کلی، قید تماشای فیلم مستند در سینما را بزنند... آن وقت این اتفاق نه به سود گروه هنروتجربه است و نه به سود مستندسازانی که اصرار دارند فیلمشان اکران سینمایی شود. خوب نیست دیگر؛ هست؟!
ماهنامه فیلم
بیست/ آبان/ نودوپنج