فیلم ها



در فلزی گورستان ظهیرالدوله باز می شود و دوربین آرام آرام به سوی قبر فروغ فرخ زاد حركت می كند . . .
ین اولین پلان از فیلم (( سرد سبز)) است. فیلمی كه به زندگی و مرگ شاعر معاصر و پر آوازه ایرانی (( فروغ فرخ زاد)) می پردازد. كارگردانی و تدوین این مستند یك ساعتی را ناصر صفاریان عهده دار بوده است و اخیرا به صورت سی دی و نوار ویدئویی با مجوز وزارت ارشاد ایران راهی بازار محصولات فرهنگی و هنری شده است.
صفاریان ، متولد 1354 شمسی ، منتقد سینما و روزنامه نگار جوانی است كه علاوه بر فعالیت در عرصه مطبوعاتی و انتشار ده ها نقد فیلم، تهیه چند مستند داستانی و تالیف یك كتاب را نیز در كارنامه هنری خود ثبت كرده است.
فیلم (( سرد سبز)) ا و شامل ده ها مصاحبه با بعضی از اعضا خانواده فروغ فرخ زاد و تعدادی از شخصیت های فرهنگی – هنری ایران است كه هر كدام به نوبه خود كوشیده اند آن چه از زندگی ، آثار و مرگ فروغ می دانستنه اند در مقابل دوربین بازگو كنند.
باید اذعان داشت كه این فیلم با تمام ایرادات وانتقادهایی كه ممكن است بر آن وارد باشد ، از تدوینی ماهرانه و در خور تامل بر خوردار است و شاید همین امر نیز یكی از دلایل اصلی توفیق آن باشد.
اولین مصاحبه شونده در (( سرد سبز)) مادر فروغ است. آن زن كهنسال كه اینك در میان ما نیست در حین مصاحبه روی كاناپه ای بزرگ نشسته و عكسی از فروغ را نیز در كنار خود دارد . او می گوید: (( می گفتم فروغ تو از هر انگشتت یك هنری می ریزد ، چرا این قدر غصه داری؟ می گفت مامان جان كاش من نه خوشگل بودم و نه هنر داشتم ، فقط خوشبخت بودم. حالا خوشبختی را در چه می دیدید من نمی دانم. ))
مادر اضافه می كند: (( فروغ یك هفته قبل از مرگش آمد منزل ما . . . گفت مامان دست تو بده ببینم. دست مرا گرفت و با دست خودش مقایسه كرد. گفت مامان جان عمر من خیلی كوتاه است اما عمر شما خیلی بلند است. . . وقتی خواست برود گفت مامان همین روز ها یك دوشنبه ای از روزنامه زنگ می زنند و به شما تسلیت می گویند .))
فروغ فرخ زاد پانزدهم دی ماه 1313 در تهران متولد شد و بیست و ششم بهمن ماه 1345 نیز در حالیكه تنها 32 سال داشت بر اثر حادثه رانندگی جان سپرد.
در ادامه فیلم مادر و خواهر فروغ ، پوران فرخ زاد، به شرح آخرین ساعاتی كه با او گذرانده اند می پردازند. مادر فروغ بر این باور است كه در روز حادثه اتومبیل دخترش از سوی مامورین حكومتی تعقیب می شده است و دلیل اصلی بروز سانحه منجر به مرگ نیز همین موضوع بوده.
او می گوید كه جیپ حامل فروغ ، متعلق به استدیو گلستان، در خیابان هدایت ( محله دروس تهران) برای آن كه با ماشین كودكستان برخورد نكند به سمت دیگرخیابان منحرف می شود و به این ترتیب حادثه رخ داده است.
البته پس از این اظهارات ، راوی ماجرا كه ظاهرا دختری جوان است و ما فقط در دو سه جا تنها صدای اورا می شنویم توضیح می دهد كه(( روزی كه فروغ تصادف می كند یك نفر دیگر هم همراهش بوده است به نام رحمان اسدی كه از كاركنان استدیو گلستان است. آقای اسدی بعدا برای ما تعریف كرد كه آن روز هیچ كس به دنبال شان نبوده و كسی تعقیب شان نمی كرده. ))
حالا تصاویری از روز خاكسپاری فروغ در ظهیر الدوله نمایش داده می شود و همزمان صدای پوران فرخ زاد را می شنویم كه می گوید: (( فروغ دوست داشت زود پیر بشود. او 31 سالش تمام نشده بود كه مرد، هنوز 32 سالش هم نبود ولی مرتب دو تا موی سفید كه در سرش پیدا می شد به همه نشان می داد و می گفت من پیر شده ام . . . بنابراین وقتی آدم خود را خیلی پیر احساس می كند مرگ را در كنارش می بیند. . . ))
دوربین با صدای آرام پیانو در جاده ای طویل و خلوت كه پلی نیز از فراز آن می گذرد حركت می كند و ما صدای فروغ را می شنویم كه می خواند:
واین منم / زنی تنها / در آستانه فصلی سرد / در ابتدای درك هستی آلوده زمین / و یاس ساده و غمناك آسمان / و ناتوانی این دست های سیمانی
راوی ماجرا مجددا پس از پخش مصاحبه ای با بهرام بیضایی ، فیلم ساز ، و ذكر خاطره ای از او درباره روز مرگ فروغ ، می گوید: (( بعد از مرگ فروغ ، پدرش از رحمان اسدی شكایت می كند و مدعی می شود كه آن روز قرار بوده به جای فروغ رحمان اسدی پشت رول باشد در حالی كه اسدی اصلا رانندگی بلد نبوده.))
دوربین پشت سر فولكس واگنی سفید رنگ كه احتمالا اشاره ای به اتومبیل فروغ است( او هم فولكس داشته) در تونلی طویل و خلوت به راه می افتد. . .
پوران فرخ زاد در حالی كه تصویر بزرگی از فروغ را در كنار خود دارد با اشاره به وضعیت خانوادگی شان در دوران كودكی می گوید: (( ما جزو افراد طبقه دو بالا بودیم ، ولی هیچ چیز برای مان نبود . . . در واقع در یك سربازخانه بزرگ شدیم.))
جالب است كه بدانید خود فروغ هم در خاطرات سفر به اروپا كه در مجله فردوسی ( سال نهم) به چاپ رسیده ، در مورد پدرش نوشته است: (( پدرم( سرهنگ محمد فرخ زاد) ما را از كودكی با آن چه كه (( سختی)) نام دارد عادت داده است. ما در پتوهای سربازی خوابیده و بزرگ شده ایم در حالی كه در خانه ما پتوهای اعلا و نرم هم یافت می شود و می شوند. . . پدرم ما را با روش خاصی كه در تربیت فرزندانش اتخاذ كرده بود، پرورش داده.))
امیر فرخ زاد، برادر بزرگتر فروغ ، نیز در ادامه فیلم با اشاره به تفاوت های فروغ و پدرش تصریح می كند: (( بین پدر من و فروغ سی چهل سال تفاوت سنی بود. تربیت پدرم و تربیت فروغ خیلی متفاوت بوده. در واقع فروغ در قرن دیگری می زیست. او از زمانه اش 100 سال جلوتر بود. ))
دوربین تابلوی سازمان حمل و نقل و ترافیك را نشان می دهد كه روی آن نوشته شده (( بین خطوط حركت كنید)) . . .
حالا تصویر فروغ نمایان می شود كه در مصاحبه ای با جمشید گرگین درباره تفاوت هایی كه با پدرش دارد سخن می گوید: (( دنیای من اصلا با دنیای پدرم ارتباطی ندارد. طرز تلقی یك آدم امروزی من فكر می كنم نسبت به یك آدمی كه در 20 سال پیش زندگی می كرده كاملا عوض شده. او تلقی كه از مفاهیم مختلف دارد مثلا اخلاق، عشق، شرافت، شجاعت ، قهرمانی و . . . واقعا چون محیط زندگی ما عوض شده و به نظر من تمام این مفاهیم هم زاییده شرایط محیط هستند ، در نتیجه این مفاهیم هم امروز برای ما عوض شده است.))
داستان در ادامه مسیر خود به ازدواج زود هنگام فروغ با پرویز شاپورمی پردازد. مادر فروغ در این خصوص
می گوید: (( پرویز عاشق فروغ بود. ما با شاپور فامیل بودیم، فامیل دور. هرچه ما گفتیم الان موقع شوهر كردنش نیست، پرویز پا فشاری كرد.))
پوران فرخ زاد هم اضافه می كند: (( فروغ شروع كرد به گریه و زاری و اعتصاب غذا كرد و می گفت اگر هم اجازه ندهید من این كا ر را
می كنم. بنابراین اجازه داده شد و این كار انجام گرفت.))
قسمتی از اشعار فروغ نمایش داده می شود: آری آغاز دوست داشتن است/ گرچه پایان راه ناپیداست/ من به پایان دگر نیندیشم/ كه همین دوست داشتن زیباست
سال ها پیش نیز پوران فرخ زاد طی مصاحبه ای كه با هفته نامه بامشاد ( 24 بهمن 1353) انجام داده بود ، ازدواج فروغ را این گونه تشریح كرده است:
(( فروغ در كلاس هفتم درس می خواند كه به ازدواج پرویز شاپور در آمد. پرویز نوه خاله مادرم است. . . او 15 سال از فروغ بزرگ تر بود. وقتی زمزمه ازدواج بلند شد فامیل ما مخالفت كرد ولی به زودی پدرم با این ازدواج موافقت كرد. . . عروسی آن ها بسیار ساده و بدون تشریفاتی برگزارشد.))
و اكنون پوران فرخ زاد با حالتی مغموم به دوربین می گوید: (( فروغ تلخی بسیار كشید . . . او تمام دوران جوانیش را با تلخی و اندوه گذراند.))
مادر فروغ هم در ادامه با اشاره به جدایی دخترش از پرویز شاپور ، پس از 2 سال، تصریح می كند: (( پرویز دلش می خواست زنی داشته باشد كه بنشیند توی خانه و خانه داری كند. فروغ هم می گفت من نمی توانم دست از خواندنم بردارم. فروغ عاشق هنرش بود.))
مادر فروغ همچنین از ضربه روحی كه پس از جدایی به دخترش وارد می آید سخن می گوید: (( فروغ مدتی را در بیمارستان روانی گذراند . . . من هر روز می رفتم و به او سر می زدم.))
مرحوم هوشنگ گلشیری ، نویسنده، نیز در این باره معتقد است: (( پرویز شاپور هم آدم هنرمندی بود، كاریكلماتور
می كشید. . . اما ظاهرا توان رسیدن به فروغ را نداشت.))
در ادامه فیلم و پس از آنكه مادر فروغ درباره علاقه فروغ به پسرش (( كامیار)) ، حاصل ازدواج فروغ با شاپور، و نیز ورود پسر بچه ای به نام (( حسین)) در زندگی او سخن می گوید، بازهم همان فولكس واگن سفید رنگ را مشاهده می كنیم كه در تونلی طویل و خلوت می راند. . .
نكته قابل توجه دیگری كه در ادامه (( سرد سبز)) بسیار جلب نظر می كند مصاحبه برناردو برتولوچی، كارگردان صاحب نام ایتالیایی، با فروغ فرخ زاداست . برتولوچی از فروغ درباره رابطه روشنفكر ایرانی با جامعه اش
می پرسد و او پاسخ می دهد: (( رابطه روشنفكر ایرانی با جامعه اش در واقع یك رابطه یك طرفه است. در واقع او تماشاچی جامعه خود است. ولی جامعه برای قبول حاصل نظاره كردن های او جایی میان خودش باز نمی كند. آن مواد خامی كه برای فكر كردن لازم دارد یك مقداریش را به هر حال از زندگی مردم و اطرافیانش می گیرد ولی جامعه برای قبول حاصل این تفكرات از خودش آمادگی نشان نمی دهد. اصولا رابطه میان افراد یك جامعه زمانی می تواند ایجاد بشود كه یك مقداری ایده آل های مشترك معنوی وجود داشته باشد. در جامعه ما فعلا یك همچین حالتی وجود ندارد. ))
در بهار 1344 دو فیلم از زندگی فروغ ساخته شد. یونسكو یك فیلم نیم ساعته از زندگی او تهیه كرد و برناردو برتولوچی فیلمی 15 دقیقه ای درباره او ساخت. ( مجله زن روز، 16 اسفند 1345)
پرویز بهرام، دوبلور و بازیگر، در مورد طرز تفكر فروغ می گوید: (( معتقد بود كه چون انسان یك موجود پویاست به هیچ عنوان نباید ایدئولوژی زده بشود. بهتر است رها باشد.))
و بازهم فولكس سفید رنگ در تونل طویل و خلوت می راند. . .
رابطه فروغ با ابراهیم گلستان، فیلم ساز و صاحب استودیوی گلستان، و شایعاتی كه در این خصوص بر زبان ها جاری می شده نیز یكی دیگر از موضاعات مهمی است كه در فیلم به آن پرداخته شده است. زنده یاد كاوه گلستان ، مستند ساز و فرزند ابراهیم گلستان، در این باره می گوید: (( ده دوازده سالم بود كه فروغ به خانه ما رفت و آمد داشت. . . من را سوار ماشین می كرد و
می برد توی خیابان های شمرون می گشتیم. . . من وقتی با او بودم احساس آزادی می كردم. آدمی كه با او بودم یك انسان آزاده بود.))
گلستان اضافه می كند: (( رابطه پدر من با فروغ یك رابطه كاری بود، رابطه ای نبود كه لا اقل در خانواده ما به عنوان یك چیز مجهول یا بد دیده بشود. این دنیای بیرون بود كه این رابطه را كثیف كرد. این آدم های حقیر بیرون بودند كه به خاطر حقارت فكری خودشان نتوانستند درك بكنند كه چه اتفاقی دارد می افتند.))
اشعاری از فروغ نمایش داده می شود: بر روی ما نگاه خدا خنده می زند/ هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم/ زیرا چو زاهدان سیه كار خرقه پوش/ پنهان زدیدگان خدا می نخورده ایم
احمد رضا احمدی، نویسنده ، هم با اشاره به روابط فروغ و گلستان تصریح می كند: (( بهترین دوران اشعار فروغ همان زمانی است كه با گلستان همكاری می كرد، در واقع گلستان هم بهترین داستان های خود را در آن زمان نوشت.))
بازهم كاوه گلستان می گوید: (( موقعی كه فروغ مرد همه چیز عوض شد. . . پدرم آدمی شده بود كه به هیچ عنوان نمی شد با او حرف زد . . . تا آن جایی كه به من مربوط است با این كه بعد از مرگ فروغ تولیدات با ارزشی هم دارد ، اما من به عنوان یك انسان زنده به او فكر نمی كنم. . . پدرم هم با مرگ فروغ مرد.))
دوربین به راه می افتد و به صورت موازی كوچه پس كوچه های جنوب تهران و نیز بزرگراه های اعیانی و عریض و طویل آن را به تصویر می كشد، در حالیكه اشعاری از فروغ نیز بروی آن تصاویر نمایان می گردد: دیگر خیالم از همه سو راحت است/ آغوش مهربان مام وطن/ پستانك سوابق پر افتخار تاریخی/ لالایی تمدن و فرهنگ/ و جق جق جقجقه قانون . . . / آه / دیگر خیالم از همه سو راحت است / من می توانم از فردا / در كوچه های شهر كه سرشار از مواهب ملی است / و در میان سایه های سبك بار تیرهای تلگراف/ گردش كنان قدم بردارم/ و با غرور ششصد و هفتاد و هشت بار/ به دیوار مستراح عمومی بنویسم/ خط نوشتم كه خر كند خنده
دوربین بازهم در تونل تاریك و طویل حركت می كند، از دور روشنایی نمایان شده است. دوربین آرام آرام از تونل خارج می شود.

بخش فارسی صدای آمریكا - 1382