یک پنجره



هادی چپردار

(مدیحه‌ای برای همه آنان كه از راه فروغ ارتزاق می‌كنند)
من خواب دیده‌ام كه كسی می‌آید
كسی كه مثل هیچ كس نیست، مثل مجید نیست، مثل هلن نیست، مثل لیدا نیست، مثل شادمهر نیست.
و از ابراهیم گلستان هم نمی‌ترسد
و می‌تواند
فیلم مردم را CD كند
و روی نوار صدای فروغ آهنگ‌های پینك فلوید بگذارد
و اشعارش را در شاه‌آباد چاپ بزند
و در پیاده‌روها پوستر فروغ و داریوش و شكیلا بفروشد
كسی كه فكر می‌كند
فیلم هر چه پرگفتار باشد بهتر است
و می تواند
تمام شعرهای سخت گوگوش را
با چشم‌های بسته بخواند
كسی می‌آید
و غلط‌های تدوینی گلستان و فروغ را یادآوری می‌كند
و سینمای فروغ را قسمت می‌كند
و فیلم مردم را تكثیر می‌كند
و رویش می‌نویسد:
«فروش این اثر برای كودكان - بیمار - بی‌بضاعت در نظر گرفته شده است. با عدم تكثیر و با خرید فیلم، ما را در این راه یاری دهید.»
آه...
چه قدر تكنیك فیلم‌های عروسی خوب است
چه قدر موسیقی فیلم آبی و بیژن مرتضوی خوب است
چه قدر برادر حاتم طایی خوب است
چه قدر مال خود دانستن فیلمی كه تهیه‌كننده‌اش سر و مر و گنده است خوب است
چه قدر خوب است روی صدای CD پارازیت موبایل باشد
چه قدر خوب است همه چیز همه فهم باشد
چه قدر كف دست مردم هی می‌خارد
و من چرا دماغم هی درازتر می‌شود
آخ...
من كه این همه كوچكم
چه قدر دلم می‌خواهد
كه یك سبد گوجه‌فرنگی گندیده داشته باشم
چرا ابراهیم و مانی و لیلی و پوران و كامیار كه این همه كوچك نیستند
و زورشان روی هم خیلی می‌شود
چرا كاری نمی‌كنند
چرا كاری نمی‌كنند
كسی می‌آید
كسی كه نامش یا وارث‌الاموالهم است
یا مالك‌الافلامهم است
كسی كه آمدنش را
نمی‌شود گرفت
و دست بند زد و به زندان انداخت
و روز به روز
بزرگ‌تر می‌شود ، بزرگ‌تر می‌شود
آن قدر كه مثل قورباغه كامبیز اینا می‌تركد
و از صدایش
ما می‌ترسیم
ما می‌گرییم
ما می‌خندیم...
من خواب دید‌ه‌ام كه كسی می‌آید



ماهنامه «هفت» - خرداد 1383