نوشته ها



ناصر صفاریان

روزگاری شغل دوم ایرانیان شاعری بود و حالاـ به لطف حضور دوربین‌های دیجیتال ـ همه مستندساز شده‌اند. آن روزها كه شاعری حرف اول را می‌زد، سالی چندتا مستند مستقل بیش‌تر ساخته نمی‌شد. ولی حالا تعداد مستندهای بخش خصوصی و متكی به بودجة شخصی، آن‌قدر زیاد است كه اصلاً فرصت تماشای آن‌ها فراهم نمی‌شود و البته کم‌تر کسی هم فرصت شاعری دارد. البته این یكی هم مثل چیزهای دیگر است. همة چیزهایی كه مد و تب می‌شود و از سر چشم‌وهم‌چشمی شكل می‌گیرد. طبیعی‌ست كه قاعدة همة مدها و همة تب‌ ها  این‌جا هم وجود داشته باشد. زمان می‌گذرد وكف فرومی‌نشیند و تب به عرق. سرند روزگار مثل همیشه حرف اول و آخر را می‌زند و همه چیز به شكل عادی برخواهد گشت، دست ‌كم در بخش حرفه‌ای و مخاطب‌پذیر.
ولی وقتی مستندسازی ناگهان فراگیر می‌شود، نه فقط غیرحرفه‌ای‌ها، كه کار حرفه‌ای‌ترها هم دچار تحول می‌شود. اقبال عمومی و توجه دولت و مراكز تهیه، باعث می‌شود بازار كار پررونق شود. و این گونه است كه بخشی از تازه‌واردهایی كه اتفاقاً از سر شوق و ذوق و از روی عشق و علاقه به سراغ مستندسازی آمده‌اند و برای گفتن حرفی و نشان دادن امری، جذب آنتن‌هایی می‌شوند كه «خوراك» می‌خواهند و مراكزی كه بودجه‌هایی دارند برای «خرج» و بالا بردن آمار سالیانة تولید. هنرمند می‌شود كارمند و سفارش‌بگیر و می‌رود دنبال این‌كه از چیزی تصویر بگیرد و پولی درآورد و اسمی به هم بزند. نمونه‌اش البته به این عرصه محدود نیست و همه‌جایی‌ست. ولی تفاوتی هست؛ تفاوتی عجیب و منحصربه‌فرد.
در جاهای دیگر اگر این سیر طی می‌شود، صاحب آن حرفه ـ حداقل ـ خودش بر سر كار، حی و حاضر است و اگر كم‌كاری می‌كند و سرهم‌بندی، حضوری به هر حال هست. اما به‌تازگی روش جدیدی در مستندسازی این دیار پا به عرصة وجود گذاشته كه تا ندیده باشی، باور نمی‌کنی. پیش از این، آقا یا خانمی به اسم ـ مثلاً ـ كارگردان می‌رفت و بی‌فكر اولیه، همین طوری از در و دیوار فیلم می‌گرفت و بعد راش‌ها را در اختیار یك تدوین‌گر می‌گذاشت و می‌رفت. مدتی می‌گذشت و «كارگردان» می‌آمد و پول را ـ كه بیش‌تر از حالت عادی بود ـ می‌داد و فیلمش را كه عملاً تدوین‌گر ساخته بود تحویل می‌گرفت. هرچند كه در مواردِ متأسفانه بسیاری، در مرحلة تصویربرداری هم زحمت هر امر مربوط به فیلم‌سازی، به گردن تصویربردار بود و «كارگردان» محترم گاهی حتی اصلاً سر صحنه حضور نداشت و مثلاً داشت در اتاق بغلی با موبایلش صحبت می‌كرد. با این حال، بالاخره زحمتی كشیده می‌شد و آقا یا خانم «كارگردان» حداقل قدم رنجه می‌كرد و سر صحنه حضور می‌داشت. ولی حالا مثل همة امور انسانِ اصولاً تن‌پرور، این عزیزان ترجیح می‌دهند شر زحمت حضور را اساساً از سر خود كم كنند. می‌دانید چه‌گونه؟ یك یا دو نفر را پیدا می‌كنند و می‌فرستند تا هرچه می‌توانند و از هر چه می‌توانند تصویر بگیرند. این اتفاق گاهی در مورد یك پروژة خارج از كشور رخ می‌دهد و گاهی در مورد كاری در همین تهران. حالا اگر این یكی‌دو نفر مورد نظر، دوست و آشنای هم‌سلیقه‌ای باشند كه می‌دانند «كارگردان» چه می‌خواهد، یك چیزی؛ ولی معمولاً معیار انتخاب شدن این افراد، هرچه پایین‌تر بودن دستمزد است. گاه حتی طرف، ندیده انتخاب می‌شود. این اتفاق بیش‌تر در مورد پروژه‌های خارج از كشور است و وقتی «كارگردان» دنبال این است كه یك نفر را همان جا پیدا كند تا برایش تصویر بگیرد و بفرستد. اما همة ماجرا این نیست. كاش این ماجرا این‌گونه و در همین حد به پایان می‌رسید.
به‌تازگی روش خیلی عجیبی دیده‌ام كه نمی‌دانم اصلاً چه‌طوری می‌توان آن را توضیح داد، چه رسد به اجرایش! «كارگردان» محترمی كه طرحش را تصویب كرده‌اند (در این مرحله هم یك بندة خدای دیگری زحمت نوشتن را تقبل كرده)، حتی وجود مباركش را آزار نمی‌دهد تا ذره‌ای فكر و تلاش كند. نهایت تلاشش می‌شود سفارش خرید دی‌وی‌دی‌های مربوط به موضوع از بازار جهانی، برای استفاده از صحنه‌هایش. وقتش ـ و البته نبوغش ـ را می‌گذارد روی این‌كه چه كسانی قبلاً در بارة موضوع مورد نظر یا مسائل مرتبط، فیلم ساخته‌اند و چه‌گونه می‌توان با آن‌ها به توافق رسید و از راش‌های استفاده‌نشدة آن‌ها استفاده كرد. خرید اتفاق می‌افتد و بعد می‌رسد به مرحلة انتخاب تدوین‌گری كه پول درست‌وحسابی بگیرد و از توی این راش‌ها «چیز»ی درآورد و نام این آقا/ خانم به عنوان «كارگردان» بر فیلم ثبت شود.
در مدتی كه یكی از اعضای شورای عضوگیری و مسئول امور نمایش انجمن مستندسازان هستم ـ متأسفانه ـ نمونه‌هایی از این دست دیده‌ام. به‌تازگی شخصی را دیدم كه قراردادی دارد برای ساخت فیلمی دربارة مولانا. این روزها هم دنبال راش‌های فیلم‌سازانی‌ست كه در تركیه و افغانستان فیلم ساخته‌اند. پول قرارداد ـ آن هم برای كسی كه شعر مولانا را هم نمی‌تواند به‌خوبی از روی كتاب بخواند ـ نوش جانش؛ فقط امیدوارم دلش بیاید پول خوبی خرج كند تا راش‌های خوبی گیرش بیاید و تدوین‌گر خوبی كارش را به سرانجام برساند، تا فیلمی كه دربارة مولاناست، حداقلی از آبرومندی داشته باشد.

 

ماهنامه فیلم- مهر 1386