درباره



در حاشیه «توصیه» عدم سفر مستندسازان به آمریكا

ناصر صفاریان

این یادداشت، نگاه و نظر بنده به‌عنوان یك شخص و یكی از اعضای گروه سفر فرهنگی / هنری مستندسازان به آمریكا ست. یك نفر.همین. شاید نگاه جمع هم باشد. اما به نمایندگی از جمع نیست.

* * *
مثل همیشه و به سیاق تمام سال‌های گذشته، دعوت فرهنگی‌ای از سوی یك موسسه فرهنگی آمریكایی صورت می‌گیرد. دعوت‌شدگان هم با اطمینان از این كه در سال‌های پیش عده‌ای از ایران به این دعوت پاسخ داده‌اند و رفته‌اند و آمده‌اند و هیچ مشكلی نبوده، دعوت را می‌پذیرند و تمام مراحل به شكل متداول پیش می‌رود.
امسال دو گروه دعوت می‌شوند: نقاشان و مستندسازان. نقاشان می‌روند و مستندسازان حدود دو هفته بعد راهی‌اند. ناگهان خبر می‌رسد وزیر امورخارجه آمریكا به بازدید از نمایشگاه نقاشان ایرانی رفته. برخورد روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها، كاملا‌ خبری ست و دربردارنده حرف‌های كاملا‌ مثبت وزیر آمریكایی و تعظیم و كرنش او در برابر فرهنگ و تمدن و هنر ایرانی. می‌توان به پای موفقیت ایران گذاشت و احساس ضعف طرف آمریكایی. خبر در همه سایت‌های خارجی هم همین‌طور است. ‌ از سر كنجكاوی و احتیاط به سراغ روزنامه مشهور همیشه معترض به این گونه امور می‌روم. سكوت. بدون حتی یك كلمه اشاره. اصلا‌ به روی خودشان نیاورده‌اند. پس درك شده كه این حرف‌های مثبت و اصلا‌ حضور وزیر آمریكایی در جمع هنرمندان ایرانی به نفع ما ست. وزیر آمریكایی همان چیزهایی را به زبان آورده كه ما خودمان درباره فرهنگ و هنرمان می‌گوییم و حتی در موردی مثل فیلم "300" از زبان عالی‌رتبه‌ترین مسوولا‌ن مملكت خودمان شنیده‌ایم.
ولی به هرحال، سیاست است دیگر. نمی‌شود خیلی به بازی‌اش دل خوش بود و روی آن حساب كرد. تنها دو روز بعد]...[
هم زمان، احضار مستندسازان آغاز می‌شود و توصیه به عدم سفر. برخورد بسیار محترمانه است و فارغ از هر توهین. مقام مربوط، كلی وقت می‌گذارد و كلی مثال می‌زند تا بنده بفهمم چرا نباید بروم. چون نمی‌دانم اجازه‌اش هست یا نه، هیچ اشاره‌ای به حرف‌ها نمی‌كنم. آن مسوول محترم هم به هرحال مامور معذوری است و قرار است پیام دیگران را برساند. پس خیلی جای بحث وجود ندارد و هر بحثی می‌رسد به همان نقطه آغاز و همان دایره بسته. پس حرفی نمی‌ماند جز تشكر و سپاس بسیار از آقای متین و محترم و مودب.
در كمال ادب و احترام و تواضع و مهربانی، پیغامی را به بنده رسانده‌اند كه جز برخورندگی و احساس تحقیر و به هیچ انگاشته شدن، چیزی برایم ندارد. به دیده طفل صغیری به من- نوعی- نگاه شده و برای من و به جای من تصمیم گرفته‌اند. <توصیه> است كه به سفر آمریكا نروم، ولی ادامه‌اش این است كه اگر توصیه را جدی نگیرم، آن وقت دیگر كاری از دست آن مسوول محترم و مسوولا‌ن آن مسوول محترم برنمی‌آید و باید عواقب آن را بپذیرم. با این حساب، نامش آیا <توصیه> است؟
بنده- و بنده‌های نوعی- برمبنای دانش و بینش و حق شهروندی حاكم بر همین سرزمین، به‌عنوان انسان‌های بالغ - و اگر اشكالی نداشته باشد، عاقل - به این دعوت جواب مثبت داده‌ایم و حتما نظرمان این بوده كه به نفع ماست كه آن را پذیرفته‌ایم. ‌
دیدن شهرهای مختلف آمریكا و دیدار از مراكز فرهنگی مهم و نمایش فیلم‌های مان در آن جا و آشنایی با شیوه‌های فیلم سازی به كنار، اصلا‌ فقط بخش دیدار از هالیوود و ملا‌قات فلا‌ن فیلم ساز مستقل سینمای آمریكا را در نظر بگیریم. دیدار از مهم ترین مركز تولید حرفه‌ای سینمای جهان را چرا باید از دست داد؟ من كه عاشق فیلم‌های آن كارگردان مستقل آمریكایی هستم، چرا باید فرصت دیدنش را از كف بدهم؟
پس نظر من این است كه این سفر به نفع بنده است. ولی ظاهرا خانم رایس آمده و همه چیز خراب شده.اما نظر بنده این نیست. اگر من آن جا بودم، نه قایم می‌شدم و از حضور در می‌رفتم و نه حتی شعار می‌دادم و توهین می‌كردم. به شهادت خبرهای مندرج در روزنامه‌های همین مملكت، بنده دوسه سال قبل مشغول تحقیق درباره دكتر مصدق بودم و می‌خواستم مستندی درباره‌اش بسازم. پس چیزی مثل 28 مرداد و كودتای آمریكا گوشه بسیار مهمی از ذهنم است. اگر من بودم، در حد دوسه جمله‌ای كه بشود در یك معارفه گفت و به درازا نكشد، به كنایه و طعنه به وزیر آمریكایی یادآوری می‌كردم كه چه دخالت‌هایی در سرزمین من كرده‌اند. چرا كه معتقدم عدم حضور من و این كه مثلا‌ من او را نبینم، به معنی نبودن او نیست. او آمده و هست. پس من هم باید باشم تا به قیمت یك تنه بودن او تمام نشود. همان‌طور كه مثلا‌ اگر در همان روزنامه مورد اشاره كه كوچك‌ ترین نسبتی با خط فكری‌اش ندارم، ستونی داشته باشم برای گفتن حرف‌های خودم، به طور قطع از آن استفاده می‌كنم. اتفاقا هنر بزرگی ست كه از تریبون طرف مقابل ، حرف‌های خودت را بزنی.
ولی متاسفانه نگاه مسوولا‌ن ما این نبوده و نیست.و همین است كه در میدان‌های پیروزی عضله و توانایی چندكیلو ماهیچه، هركس به مصاف نرود، جایزه‌اش می‌دهند. و راستی بامزه است كه ورزش كاران را با جایزه‌های كلا‌ن از حضور باز می‌دارند و ما هنرمندان كوچولوی به مثابه اطفال صغیر را به توصیه‌هایی كه عملا‌ توصیه نیست و چیز دیگری ست ! خدا را شكر كه اگر با ما هم چنین كنند، هنرمندان با این یكی بیگانه‌اند. همان‌طور كه مستندساز بسیار خوب و دوست بسیار عزیز، محمد شیروانی، فیلمش را به جشنواره‌ای نداده بود و جایزه نقدی رئیس‌جمهور را هم- كه به خاطر این عدم حضور اهدا شده بود- نگرفت.
... خلا‌صه در همین چند روزی كه اتفاقا فلا‌ن مسوول ورزشی از اعزام بهمان تیم به آمریكا سخن می‌گوید ما مستندسازان از این فرصت حضور بی‌بهره می‌مانیم تا لا‌اقل در كم ترین حد و اندازه توانایی‌مان در دیدار با سینماگران و مردم آمریكا از آن ها بخواهیم به چهره ما چندنفر نگاه كنند و بگویند كجای ما ایرانی‌های واقعی، شبیه ایرانیان دروغین‌ "300" است. ‌
همین چند شب پیش و قبل از این كه ما را اطفال صغیر نیازمند قیم حساب كنند و زمانی كه فكر می‌كردیم حق تصمیم‌گیری داریم و <موجود ذی‌شعور> محسوب می‌شویم، با تعدادی از بچه‌های گروه تصمیم گرفتیم در هر دیدار و در هر شهر، درباره تصویر نادرست و غیرواقعی‌ای كه از ایرانیان در فیلم‌های آمریكایی می‌بینیم صحبت كنیم و در مورد فیلم "300" هم به طور خاص بیانیه‌ای بنویسیم و از آن جایی ها امضا جمع كنیم. ‌ حالا‌ این كه ما را آن‌قدر صغیر تشخیص داده‌اند و از نگرانی این كه مبادا اتفاقی مشابه حضور وزیر آمریكایی رخ دهد، برای ما تصمیم عدم حضور گرفته‌اند به كنار، به هرحال مساله اینجا ست كه جوانب را سبك و سنگین كرده‌اند و اصلا‌ هم برای شان مهم نیست چند روز دیگر با عدم حضور این گروه در برنامه‌های از پیش اعلا‌م شده، همه جا اعلا‌م می‌كنند دولت اجازه نداد این مستندسازان در آمریكا حاضر شوند. ‌
مساله مهم این است كه این نرفتن، نه به نفع ما دعوت‌شدگان است و نه به نفع كلیت كشور كه مورد هجوم تبلیغاتی قرار گیرد. پس حالا‌ كه این مساله نه به نفع ما، كه به نفع نگاه سیاسی دستور دهندگان است و عملا‌ باید این كار را نه برای خودمان، كه برای آن ها انجام دهیم، بهتر نبود لا‌اقل از مسیری محترمانه‌تر این اتفاق رخ می‌داد؟ نمی‌شد این جمع را دعوت كرد و برای شان توضیح داد و خواسته را به‌عنوان <خواهش> مطرح كرد نه <توصیه>‌ای به این شكل؟ نمی‌شد معاونت سینمایی و شخص معاون وزیر، این پیغام را به گروه می‌رساند و از طریق بخش سینمایی ارشاد و از شاخه هنر، با هنرمندان گفت‌وگو می‌شد؟ آیا استفاده از بخشی فارغ از وزارت ارشاد در این مورد مناسب بود؟ به فرض كه حق با ما نیست و با این بزرگ واران - بزرگان البته - است ؛ بهتر نبود این گونه نبود و آن گونه بود؟

روزنامه اعتماد ملی- 31 اردی بهشت 1386