زنی برای گفتن
ناصر صفاریان
«تسویهحساب» فیلمیست از تهمینه میلانی؛ فیلمی كه بدون دیدن عنوانبندی و نام كارگردان هم میتوان اسم سازندهاش را تشخیص داد. این مسأله ـ اتفاقاً ـ هیچ ربطی به ساختار فیلم و سبك فیلمسازی میلانی ندارد، كه بخواهیم به عنوان مثال، از صحنهپردازی، بازیها یا دیالوگنویسی فیلم به امضای او پی ببریم. البته این كار ـ جز دوسه استثنا ـ بهكلی در سینمای ایران بیمعناست و معمولاً نمیتوان از چگونگی ساخت فیلم به چیزی به نام سبك رسید و بعد به نام فیلم ساز.
اگر چند استثنای كارنامة فیلمسازی او را كنار بگذاریم، بدنة اصلی این كارنامه، از همین فیلمهای دربارة زنان تشكیل شده، و آنچه باعث این شناخت میشود، نوع نگاه تهمینه میلانی به مسایل و مشكلات زنان جامعة ایران است؛ نگاهی كه اغلب به زنان زیر ستم مردان و تلاش آنها برای رهایی و رسیدن به عدالت میپردازد. شاید اگر كسی با كارنامة او آشنایی نداشته باشد و فیلمهایش را ندیده باشد، با این توضیح گمان كند زنگرایی و برابریطلبی زنانة آثار او از جنس چیزیست كه این روزها بیشتر جنبة سیاسی به خود گرفته و نوعی جنبش زنان تلقی میشود. در حالی كه اگرچه حرفهایی كه او در فیلمهایش بیان میكند، مشكلات و مسایل ـ اغلب ـ پایهای و اساسی زنان است و میتواند نوعی ریشهیابی هم به نظر برسد، اما ـ اتفاقاً ـ مشكلات خانواده و جامعه را بدون رنگ و لعاب سیاسی به تصویر میكشد. دلیل پرمخاطب بودن بیشتر آثار او هم این است كه نظرهای خود را در دل یك داستان سرراست و در قالبی قصهگو تعریف میكند، طوری كه این حرفهای اساسیِ ریشهدار در اجتماع و فرهنگ، در حكم باطنیست برای فیلمی كه ظاهرش یك اثر خانوادگی ـ تماشاگرپسند ـ است.
پرداختن به چنین موضوعهایی، همیشه برای فیلمهای میلانی حاشیه ایجاد میكند و برخوردهایی كه با فیلمهای او میشود، فقط قابل مقایسه با فضاییست كه پیرامون آثار كیمیایی شكل میگیرد؛ البته با این تفاوت كه امثال دلدادگانِ ـ همیشگی ـ مسعود كیمیایی دور و بر او نیستند تا هرچه ساخت به دفاع از آن برخیزند. به همین دلیل، مخالفتها بیشتر به چشم میآید. اینكه میلانی یك زن است و قهرمانهایش زن هستند و تصویری كه از شخصیتهای مرد فیلمش ارائه میدهد اغلب منفی است، در بیشتر نقدها پای مسایل و بحثهای زنانه/ مردانه را پیش میكشد. گویی مردان منتقد در برابر منتقد مردان قد علم كردهاند تا فیلمساز را سر جایش بنشانند. روحیة میلانی و جوابهایی كه گاه با تندی و گاه با طعنه به مخالفان میدهد هم این فضا را چنان دایرهوار و ادامهدار میكند كه انگار هیچ زمان نباید انتظار پایانش را داشت. در دل همین شرایط است كه یكی «سوپراستار» را برابر با «چارچنگولی» میداند و دیگری «تسویهحساب» را شبهفیلم و نوار متحرك میخواند و بس.
به دلیل همین فضا و همین حاشیهها، مدتهاست فیلمهای میلانی درگیر لج و لجبازیهای زنانه/ مردانهای شده كه كمتر ربطی به خود فیلم دارد. در حالی كه ـ اتفاقاً ـ خود فیلمها آنقدر مایه و ملاط دارد كه بتوان به آن استناد كرد و ضعفها را بیرون كشید و نقد منفی نوشت. با نگاهی به كارنامة او فیلم بسیار ضعیفی مثل «زن زیادی» یا اثر زیر متوسطی مانند «واكنش پنجم» هم میبینیم. فیلمهایی كه حرفهایش دیگر از جنس دیدگاه نیست و بهكلی بیانیه و شعار است. طوری كه لایة داستانی/ خانوادگی هم از پس پوشاندن آن برنمیآید و ـ بدجوری ـ بیرون میزند. ولی اینجا هم بیشتر مخالفان ترجیح میدهند همان بحث «مرد بد» و «زن خوب» را دستاویز قرار میدهند، نه ضعفهای خود فیلم.
حالا در ادامة سیاستهای معاونت سینمایی، فیلم بهنمایشدرنیامدة میلانی، و در واقع ساختة یكی مانده به آخر او، روی پرده است، آن هم با موضوع انتقام زنها از مردها؛ حرفی كه به هر زبانی و به هر شكلی بیان شود، به نیمی از جامعه برمیخورد. «تسویهحساب» اگرچه در برخی صحنهها به سمت شعار دادن پیش میرود، اما فضاسازی به گونهایست كه منطق داستان ایجاب میكند آن حرفها در آن موقعیت به همان صورت گفته شود، چون یك جور شعار است و در بیان هم منطق شعاری خود را حفظ میكند. وقتی زنهای ماجرا با مردها روبهرو میشوند و هدفشان هم انتقام است و دارند مرد داستان را آزار میدهند تا دلشان خنك شود، طبیعیست در میانة این دعوا و بحث، حرفهایی از این جنس بگویند. درست برعكس آنچه در چند فیلم دیگر میلانی دیده بودیم كه شخصیتهای زن، دور یك میز در یك رستوران نشسته بودند و یك به یك و به نوبت، حرفهایی شعارگونه ردیف میكردند.
«تسویهحساب» كارگردانی خوبی دارد، سر و شكل فیلم و مسایل فنی فیلم هم آن گونه هست كه بتوان تعبیر خوشساخت را، كه این روزها برای توصیف برخی آثار سینمای بدنه استفاده میشود، به كار برد؛ اگرچه ضرباهنگ كلی فیلم كند است و فیلم كشدار به نظر میرسد. بازیگران ـ بهویژه زنها ـ مثل بیشتر فیلمهای میلانی و بهخصوص دو فیلم آخر، خیلی خوب هستند و چهار ایفاگر نقش اصلی، بهترین بازیشان را انجام دادهاند. منطقِ ـ فیلمنامهای ـ داستان هم قابل باور است و شكلگیری گروه دختران، عملیاتهایشان و از هم پاشیدن و دستگیری گروه، غیرمنطقی به نظر نمیرسد. و اتفاقاً اشكال اصلی فیلم هم همینجاست؛ همین واقعی بودن، و عدم توازن و تجانس آن با قسمتهای مربوط به باجگیری از مردان كه منطق و كاركردی فانتزی دارد.
بجز فضاسازی و كارگردانیای كه به سمت خنداندن تماشاگر پیش میرود، نوع بازی تمام مردانی كه دخترها را سوار میكنند و طنابپیچشده روی صندلیِ اعتراف نشانده میشوند، تمام و كمال فانتزی است و در هیچ تركیبی كنار واقعنمایی بخش دیگر ـ كه حكم چارچوب كلی اثر را دارد ـ قرار نمیگیرد. این اشكال، اشكال كوچكی هم نیست و باعث شده در عمل، با فیلمی دوپاره و با دو لحن متفاوت روبهرو باشیم, در حالی كه حالوهوای داستان ـ بهویژه با تكیه به بخشهای میانیِ مربوط به مردان ـ این پتانسیل را در خود داشته كه كلیت ماجرا ماهیت طنز به خود بگیرد و با اثری فانتزی از جنس «آتشبس» طرف باشیم؛ و یا حتی فیلمی كاملاً دور از مایههای طنز و مانند یكدستیای كه در فیلمهای خوب «دو زن» و «نیمة پنهان» ـ و حتی فیلم نهچندان دلچسب «سوپراستار» ـ وجود داشت.
با این همه، نمایش فیلم جامانده ازپردة تهمینه میلانی این نوید را در خود دارد كه این زن ـ هنوز ـ حرف میزند و میتوان همچنان به آینده امید داشت. فیلم آخر او با آن معناگرایی ناچسب هم اگر در شرایط دیگری ساخته میشد و حرف تكراری و بارها گفتهشدهاش سفارشی به نظر نمیرسید و مانند ساختارش روان بود، شاید نگاه به آینده ـ برایمان ـ سادهتر میشد. ولی این زن سینما را آنقدر خوب بلد هست كه حس و حال فیلمهای خوبی كه پیش از این از او دیدهایم ته دلمان را محكم كند، و دل خوش كنیم به حرف زدن او در این میانة جولان نوارهای متحرك و رنگین بیحرف.
ماهنامه فیلم- اردی بهشت 1389