نوشته ها



سوگند سكوت

ناصر صفاریان

* هر كس از ظن خود - تا كنون سابقه نداشته فضای عمومی و كلی نشریات، این طور یك صدا از یك فیلم تعریف كند . زمان نمایش فیلم در جشنواره، كم تر نشریه‌ای پیدا می‌شد - و اصلاً پیدا نمی‌شد - كه «آژانس شیشه‌ای» را به عنوان یكی از آثار برجسته انتخاب نكرده باشد. نگرش فكری گوناگون نشریات و جناح‌های مختلف، سوال برانگیزترین مسأله‌ای بود كه آن روزها به فكر خطور می‌كرد. فكرش را بكنید، كی سابقه داشته یك فیلم هم مورد حمایت روزنامه« سلام »باشد، هم روزنامه «رسالت»؟ كی سابقه داشته كه هم «آدینه» از یك فیلم تعریف كند،هم «لثارات»؟ كی سابقه داشته كه...؟ استقبال بی‌نظیر گروه‌های گوناگون از فیلم به حدی بوده كه حتی چهره‌های غیرسینمایی هم كه كم تر در محافل عمومی ظاهر می‌شوند به سراغ این اثر آمده‌اند. مهندس میرحسین موسوی فیلم را در تالار اندیشه حوزه هنری دید. دكتر سروش به دلیل ازدحام موفق به ورود به تالار نشد. دكتر محمدی، سخنگوی وزارت خارجه فیلم را بارها دیده. اعضای خانواده یكی از مسؤولان بلندپایه، موفق به ورود به یكی از سینماهای نمایش دهنده فیلم نشدند. بالاترین مقام‌های حكومتی و مملكتی، فیلم را دیده‌اند. و خلاصه، هر كسی از ظن خود...

* معیار تعهد - تعدادی از نشریات ،‌ آن قدر از زاویه دید سیاسی به فیلم نگاه كردند كه فضای مناسب و راحتی برای نقد مرسوم و متداول ایجاد نشد. به همین دلیل، تعدادی از منتقدان ترجیح دادند سكوت كنند و حرفی نزنند، حتی بعضی‌ها نوشته‌های خود را كنار گذاشتند و از خیر چاپ آن گذشتند. شخصاً به دلایلی - كه البته از جنس محافظه‌كاری نیست - ترجیح دادم در زمان جشنواره، اظهار نظر خاصی نكنم و حرف‌هایم را بگذارم برای نمایش عمومی. اما در مقابل یك نوشته چند خطی كه در آن اشاره كرده بودم «من اشكال های زیادی را نسبت به زاویه دید حاتمی‌كیا وارد می‌دانم». حدود شش هفت نشریه، هر چه دل شان خواست بد وبی راه و ناسزا گفتند و كلی تهمت زدند و اتهام‌های مختلفی نثارم كردند. حتی در سینمای ویژه مطبوعات، نماینده یكی از روزنامه‌های عصر - كه هرگز نه او را دیده بودم و نه می‌شناختم - جلو آمد و آن قدر توهین كرد كه همه سینما را به هم ریخت. یعنی انتقاد من نسبت به فیلم «آژانس شیشه‌ای» انتقاد به اسلام و انقلاب و هنر متعهد و خیلی چیزهای دیگر تلقی شده بود. خب در این فضا چه گونه می‌توان نوشت؟

* آیینه حقیقت - در بررسی موضوعی و محتوایی، و بیان جهان‌بینی حاتمی‌كیا، باید «آژانس شیشه‌ای» را كنار «وصل نیكان» قرار داد و حساب این دو را از بقیه جدا كرد. حاتمی‌كیا با بدنه كلی سینمایش، همه را عادت داده كه شاهد برخورد منفی با اندیشه‌های مخالف نباشیم. اما برخلاف آثار دیگر حاتمی‌كیا، قهرمان‌های دو فیلم «وصل نیكان» و «آژانس شیشه‌ای» ، تفكری جزم‌اندیشانه دارند وجز شیوه فكر كردن خودشان، طرز فكر دیگران را نادیده می‌گیرند. در حقیقت، حاتمی‌كیا كه همیشه تكه‌ای از آیینه حقیقت را به دست همه آدم‌هایش می‌داد، در این دو فیلم، تمام آیینه را به دست قهرمان اصلی می‌دهد و دیگران را در آن شریك نمی‌كند.

* ماجرای واقعی - در همان ابتدای كار، حاتمی‌كیا می‌گوید كه ماجرای فیلمش، واقعی نیست. در حالی كه پس از شروع ماجرا، هیچ كس حرف او را باور ندارد و همه - چه موافق و چه مخالف - می‌دانند كه ماجرا واقعی ست.

* خشونت یا خشم مقدس - مخالفان می‌گویند این فیلم ، اثری خشونت‌آمیز است. موافقان هم چون راهی برای پاك كردن «خشونت» از فیلم نمی‌یابند، اسم آن را «خشم مقدس» می‌گذارند. این كه خشونت خوب است یا بد و اصلاً «آژانس شیشه‌ای» خوب است یا بد، به كنار. مسأله این است كه چه گونه می‌توان از یك حركت و یك نگرش، دو نوع برداشت كرد كه هر دو هم در اصل یكی ست و تنها از واژه‌های متفاوت استفاده می‌شود؟

* ضرباهنگ و كشش - با این كه جز چند صحنه انگشت‌شمار،‌ بقیه صحنه‌های فیلم در یك لوكیشن و در فضایی تئاتری می‌گذرد و بیننده با آدم‌ های جدید آشنا نمی‌شود، حاتمی‌كیا با فضاسازی مناسب و ایجاد كشش و تعلیق، تماشاگر را با خود همراه می‌كند و مانع خستگی او می‌شود. ضرباهنگ فیلم، كه یك دستی و روانی آن، مانع كش‌دار شدن موضوع و ایجاد كسالت برای بیننده می‌شود، نقش بسیار مهمی در این زمینه دارد. به طوری كه بیننده - كه با شخصیت‌ها و حوادث درون آژانس درگیر شده - اصلاً گذشت زمان را حس نمی‌كند.

* ساختار - ساختار فیلم به گونه‌ای ست كه حتی مخالفان هم نمی‌توانند آن را ضعیف بدانند و نادیده بگیرند. كارگردانی حاتمی‌كیا عالی است وبالاتر از كارهای قبلی او قرار می‌گیرد. تدوین عالی است. فیلمبرداری خوب است. صدابرداری و صداسازی خیلی خوب است. بازی‌های عالی پرستویی و حبیب رضایی هم حرف ندارد. خلاصه، خوش ساخت بودن فیلم را نمی‌توان انكار كرد.

* پیش زمینه رفتاری - حاتمی‌كیا، به عنوان فیلم‌نامه‌نویس، هیچ اشاره‌ای به گذشته حاج‌كاظم و عباس نمی‌كند، و تنها به چند دیالوگ اكتفا می‌شود. با توجه به گذشته ایثارگرانه حاج كاظم و حركات ناخوشایند جدید او در شهر، اشاره به گذشته و زمینه‌هایی كه بتواند به شناخت بهتر او منجر شود، باعث می‌شد تماشاگر او را خوب بشناسد و بتواند حساب او را از گروه‌های سیاسی - و همان موتورسوارانی كه به كمك می‌آیند و نام سردسته آن ها حاج حسین است - جدا كند. ولی اكنون كه گذشته او را نمی‌بینیم و باید بر اساس حال او قضاوت كنیم، او هم از جنس همان موتورسوارهاست. شاید از گروه آن ها نباشد و اصلاً آن ها را قبول نداشته باشد، اما مسأله این جاست كه جنس تفكر و رفتارش، از همان نوع است. شیوه عملكرد او همان است، حالا چه حاج حسین باشد چه حاج كاظم.

* گره دراماتیك و نقطه اوج فیلمنامه - آن طور كه از رفتار و گفتار حاج كاظم در ابتدای فیلم برمی‌آید ، او انسانی منطقی و مهربان است و تضادی با درایت و منطق ندارد. اسم انتخابی برای او هم به «كظم غیض» و فرو نشاندن خشم و فرو خوردن عصبانیت اشاره دارد. به همین دلیل، حادثه مهم فیلم كه جهت دهنده اثر است (عصبانیت حاج كاظم و شكستن شیشه)، گره دراماتیك خوبی نیست و باورپذیر جلوه نمی‌كند. چرا كه پیش از این صحنه، حاج كاظم در ساختمان بنیاد مستضعفان و جانبازان در پاسخ به جواب سربالایی كه به او داده بودند، ‌عصبانی نشده بود و سرش را انداخته بود پایین و آمده بود بیرون. پس چرا حالا این گونه رفتار می‌كند؟ دست زدن حاجی فیروز و ناراحتی عباس هم یك گره دیگر است، كه اصلاً جا نمی‌افتد.

* چون مست شدی مشكن، پیمانه و پیمان را - حاج كاظم هم مثل اغلب آدم‌هایی كه دور و برمان می‌بینیم، یك انسان است و حق دارد در واكنش به یك مسأله، عصبانی شود. عصبانی شدن هم یكی از ویژگی‌های انسان است. همه دستورالعمل‌های اخلاقی و دینی آدمی‌زاد را به نادیده گرفتن خشم فرا می‌خوانند و آن را ناپسند می‌شمارند. اما واقعیت این است كه همه آدم‌ها دچار چنین موقعیتی می شوند. و حتی در شرایطی خاص عصبانیت خود را در مقابل دیگران - كه هیچ نقشی در شكل‌گیری آن نداشته‌اند - بروز می‌دهند. حاج كاظم هم یك آدم است و عصبانی می‌شود. مسأله این است كه - خوب یا بد - این مسأله شكل می گیرد و موضوع فیلم می‌شود. اما نگاه حاتمی‌كیا كه به فیلم جهت می‌دهد،‌ سوء تعبیر ایجاد می‌كند. و گر نه در خلوص و صمیمیت حاج كاظم در گذشته و جبهه‌های جنگ، هیچ شكی نیست.

* همراهی - حاتمی‌كیا در این جا با حاج كاظم همراه می‌شود و شرایط همدلی و دلسوزی بیننده را برای او فراهم می‌كند. حاتمی‌كیا از زاویه دید اول شخص استفاده می‌كند و به این ترتیب، به قهرمانش دل می‌دهد و با او همذات پنداری می‌كند. او را وامی‌دارد تا حلالیت بطلبد، به صورت او نور می‌پاشد و تطهیرش می‌كند، می‌گوید اسلحه به سینه‌اش چسبید، صدای اذان را روی چهره او پخش می‌كند، موسیقی احساسی را با او همراه می‌كند و در پایان، از او یك قهرمان تمام عیار می‌سازد. ولی دیگران چه؟ پس بقیه چه می‌شوند؟

* تضاد گفتار و رفتار - حاج كاظم، اهل دل و اهل حال معرفی می‌شود. این آدم‌ اهل دل، به دوستان خود كه برای كمك به او آمده‌اند هم اعتماد ندارد و به جای «دل»، به سراغ «عقل» می‌رود و آن ها را مانند غریبه - و دشمن - بازرسی بدنی می‌كند . او حتی حرف خودش را هم قبول ندارد. او خودش را از موتورسواران جدا می‌داند و می‌گوید: «دود اون موتورها عباس و امثال عباس رو خفه می‌كنه. من خیبری‌ام. خیبری ساكته. دود نداره. سوز داره». پس چرا این آدم اهل دل و اهل سوز این گونه با مردم رفتار می‌كند؟ اگرسوز این است، پس وای به حال دود!

* صدا و تصویر - حاتمی‌كیا در آخرین فیلمش «برج مینو» به زبان تصویری مناسبی دست یافته بود و بیش از هر چیز، به خلق موقعیت‌های تصویری می‌اندیشید. در چند فیلم قبلی او - حتی در« از كرخه تا راین» و «بوی پیراهن یوسف» كه متعلق به سینمای كلاسیك و قصه گوست - هم تصویر نقش بسیار مهمی داشت و توجه ویژه‌ای به آن شده بود. اما حالا در «آژانس شیشه‌ای» ،به جای تصویر،صدا پیش برنده داستان است و همه حرف فیلم در دیالوگ نهفته است. فیلم را بدون دیالوگ‌هایش تصور كنید تا متوجه شوید.

* عطوفت و خشونت - در همان نخستین لحظه‌های پس از گروگان گیری ، عباس (رزمنده آرام) جلو می‌آید و دست خونین حاج كاظم (رزمنده عاصی) را می‌بندد و پانسمان می‌كند. یعنی در مناسبات سیاسی / اجتماعی جامعه (كه فیلم می‌خواهد به طرح آن بپردازد)، آنها كه آرامند هم به دفاع از آن ها كه عطوفت را هیچ می‌انگارند مشغولند. و اینان با اتكا به یاری آنان، خشونت پیشه می‌كنند؟

* اصغر، یكی از موتورسوارها - حاج كاظم ، موتورسوارها را قبول ندارد و یاری آن ها را نمی‌پذیرد. اما اصغر كه یكی از آن هاست، خودش را به او می‌رساند و تا پایان، در كنار اوست - هر چند حاج كاظم هم چنان به او اعتماد ندارد و در آخر، موقعی كه می‌خواهد از آژانس خارج شود خشاب اسلحه او را خالی می‌كند. در درگیری میان حاج كاظم و سلحشور (نماینده قانون)، در شرایطی كه سلحشور دارد پیروز می‌شود، اصغر (نماینده گروه‌های فشار) به كمك حاج كاظم می‌آید و سلاحش را به او می‌رساند. یعنی در مناسبات سیاسی / اجتماعی جامعه هم در درگیری‌های این چنینی میان این دو طیف، چنین حمایتی علیه قانون صورت می‌‌گیرد؟

* سلحشور، نماینده قانون - سلحشور، حرف‌هایی می‌زند كه پذیرفتنی است. او با حاج كاظم و كارهایش مخالف است و شاید حتی به سرنوشت عباس هم نیندیشد. اما مسأله این جاست كه او به امنیت كلی جامعه و اعتلا و آبروی كلیت نظام فكر می‌كند. او به بیش از شصت میلیون نفر می‌اندیشد و حاج كاظم تنها به یك نفر. گستره دید او محدود نیست ولی حاج كاظم دنیای كوچك خود رامی‌بیند و بس. با این حساب، سلحشور نه تنها بد نیست، كه برای جامعه ما - و اصولاً هر جامعه‌ای - لازم است. اما حاتمی‌كیا او را به بدترین شكل ممكن تصویر می‌كند. او را به زمین می‌زند، تحقیر می‌كند، بازیچه زیر دستش قرار می‌دهد، پای هلی‌كوپتر آخر فیلم، چهره منفوری از او می‌سازد و... چرا؟

* دیكتاتور دل‌سوز - خیلی‌ها حاج كاظم را یك دیكتاتور دل‌سوز می‌دانند. اما این گونه نیست. دیكتاتور دلسوز، كسی ست كه به خاطركمك به یك نفر و حتی آینده مطمئن برای او، شرایط سختی را در وضعیت فعلی او ایجاد كند. دیكتاتور دلسوز، در زیر نقاب ظلم، كاری می‌كند كه طرف مقابل اوبعدها به آن پی خواهد برد و خواهد فهمید كه همه آن سختی‌ها و رنج و مرارت‌ها به خاطر خودش بوده است. اما در این جا، وجه دیكتاتوری و دلسوزی حاج كاظم از یكدیگر جداست. خشونتش برای مردم است و عطوفتش برای عباس. پس، مردم در مقابل آزاری كه می‌بینند ، قرار نیست در آینده به دلسوزی حاج كاظم نسبت به خودشان پی ببرند.


* نمونه كوچك جامعه - آژانس فیلم حاتمی‌كیا، نمونه‌ای كوچك از جامعه كنونی ماست - هر چند كه آدم‌هایش،‌نمونه‌های عینی آدم‌های جامعه ما نیست. حاتمی‌كیا جامعه را با واژه «شیشه‌ای» توصیف می‌كند. یعنی مناسبات درون گروهی و جناحی جامعه ما، آن قدر شفاف است كه به راحتی تماشای یك واقعه از پشت شیشه، می‌توان به آن پی برد؟ یعنی جامعه ما شكننده است؟ یعنی شكنندگی جامعه ما به حدی ست كه با ضربه كوچكی از جانب گروه‌های مخالف قانون مناسباتش به هم می‌ریزد و از هم می‌پاشد؟

* سلاح، رو به هموطن - حاتمی‌كیا گلایه می‌كند كه چرا فیلمش را با مسایل حاشیه‌ای می‌سنجند و پای گروه‌های سیاسی و موقعیت كنونی جامعه را پیش می‌كشند. ولی بدون این‌ها هم اشكال‌ها باقی ست. حاتمی‌كیا هیچ گاه دشمن را تصویر نمی‌كرد تا شاهد شلیك به سوی او نباشیم. حتی در یكی از زیباترین صحنه‌های سینما ی حاتمی‌كیا، در فیلم «مهاجر» ، می‌بینیم كه رزمنده ایرانی صبر می‌كند تا سرباز عراقی از دكل پایین بیاید و بعد آن را منهدم می‌كند. حالا چرا قهرمان حاتمی‌كیا كه دیروز سلاحش را به سوی دشمن هم نشانه نمی‌رفت، با مردم این گونه رفتار می‌كند؟

* جبر و اختیار - جبر و اختیار، مضمون همیشگی آثار حاتمی‌كیاست. اما این بار این موضوع در تضاد با فیلم‌های گذشته او قرار می‌گیرد. همیشه آدم‌های او آزاد بودند خودشان انتخاب كنند («از كرخه تا راین» و «برج مینو» را یادتان هست؟) اما این بار، خبری از اختیار نیست و همه اسیر جبرند. جبری كه با تفنگ حاج كاظم تعیین می‌شود و همه مجبورند - بدون انتخاب - به آن تن بدهند.

* زخم وسهم - پیش از این، آدم‌های دنیای حاتمی‌كیا هیچ گاه از سهم سخن نمی‌گفتند و در برابر خوبی خود، انتظار پاداش نداشتند. الان هم عباس، در جواب حاج كاظم كه می‌گوید «این تنها سهمیه كه باید به تو بدن» جواب می‌دهد: «سهم ؟ چه سهمی حاجی؟ من از این بنده‌های خدا سهم نمی‌خواهم.» اما حاتمی‌كیا او را جدی نمی‌گیرد و حاج كاظم را قهرمان فیلمش می‌كند.

* سلمان، پسر حاج كاظم - سلمان با شیوه پدرش مخالف است. در صحنه‌ای از فیلم، اوبا حاج كاظم مچ می‌اندازد و برنده می‌شود. یعنی فردا متعلق به نسل آینده است و جایی برای حاج كاظم‌ها نیست؟

* نوع روایت - حاتمی‌كیا از حال شروع می‌كند. با فلاش‌ بك به گذشته می‌رود. دوباره به حال برمی‌گردد. و با امتداد حال، پیش می‌رود. با این حساب، تعلیق فیلم به خاطر حس كنجكاوی تماشاگر نسبت به زنده ماندن یا نماندن او در گذشته تصویر شده در فلاش‌بك نیست. حاتمی‌كیا با استادی، روشی را برمی‌گزیند كه با شیوه مرسوم استفاده از فلاش‌بك متفاوت است و بیننده هم به خوبی به این روش خو می‌گیرد و با آن همراه می‌شود.

* مدیر آژانس - آن طور كه حاتمی كیا روایت می‌كند، مدیر آژانس شخصیت منفی فیلم است. اما در عالم واقعیت، این گونه نیست. حاج كاظم به سادگی از كنار بنیادی كه كارش رسیدگی به این امور است و اصلاً «وظیفه‌»اش همین چیزهاست، می‌گذرد و برای گرفتن حقش به سراغ كسانی می‌رود كه چنین «وظیفه‌»ای ندارند. مدیر آژانس براساس حس انسان‌دوستی و بر مبنای كمك به هم نوع می‌توانست كاری را كه از دستش برمی‌آمد، انجام دهد. اما نخواست.نخواستن او هم چیزی نیست كه محاكمه كردن بخواهد. این كه حق ایثار و فداكاری بسیاری از رزمندگان ادا نشده، مسأله‌ای غیر قابل انكار است. ولی اگر قرار باشد برای این منظور محاكمه‌ای برپا شود، جایش در همان ساختمان‌هایی ست كه اهالی‌اش سرشان را به رنگ كردن در و دیوار مشغول كرده‌اند.

* انعكاس واقعیت - اعتقاد شخصی‌ام این است كه رزمندگان زمان جنگ و خانواده‌های آن ها باید پس از پایان جنگ از امتیازهای ویژه استفاده كنند. حق‌شان است. پسری كه در نبود پدر رزمنده‌اش رشد كرده و پدرش مشغول دفاع از آب و خاك كشور بوده، باید بتواند از امكانات ویژه تحصیلی استفاده كند. كسی كه كسب و كارش را رها كرده و به جبهه رفته، و پس از بازگشت، با تورم و از دست دادن سرمایه روبه‌رو شده، باید از امكانات ویژه شغلی استفاده كند... همه این آدم‌ها حق دارند. اگر كمی تعمق و تامل كنیم، این حق را به آن ها می‌دهیم. قوانین بسیاری تصویب شده تا شرایط استفاده از امكانات ویژه برای آن ها فراهم شود. اما واقعیت این است كه این اتفاق در مورد همه آدم‌ها رخ نداده، و تعدادی از ایثارگران زمان جنگ از هیچ امتیاز ویژه‌ای استفاده نكرده‌اند. حاتمی‌كیا به زیبایی این مسأله را مطرح می‌كند و عباس را از میان این آدم‌ها برمی‌گزیند. گزینشی كه در واقعیت ریشه دارد.

* زبان تفنگ - رفتار حاج‌كاظم به شدت دافعه‌برانگیز است و هیچ كدام از آدم‌های درون آژانس با او همدلی نمی‌كنند. حتی گوش دادن به قصه او هم به خاطر تفنگی ست كه در دست دارد. اولین واكنش نسبت به او توسط یك كودك صورت می‌گیرد. بچه گریان می‌گوید: «مامان می‌ترسم... مامان!» و پیرمرد مستخدم به حاج كاظم می‌گوید: «بله كه می‌ترسم. معلومه كه می‌ترسم. دستت تفنگه!» و سلحشور به صراحت به این نكته اشاره می‌كند: «اگه اون اسلحه دستت نباشه، كی به حرفت گوش می‌ده؟».

* حق اظهارنظر - حاتمی‌كیا فضایی فراهم می‌كند تا همه آدم‌های ماجرا حرف‌های شان را بزنند. در این فضا، همه در مقابل حاج كاظم قرار می‌گیرند و مخالفت خود را خشونت‌گرایی و ضدیت با قانون به رخ می‌كشند. نگاهی به این دیالوگ‌ها كه نشان‌دهندة برخورد مردم نسبت به گروه‌های فشار است، بیندازید:
- اینا موجی نیستن، اینا پولی‌ان.
- مگه مملكت، هر كی هر كیه، تفنگ دست بگیرن؟
- ما ز یاران چشم یاری داشتیم.
- من تا حالا از شما دفاع می‌كردم، ولی حالا دیگه نه.
حتی وقتی اصغر می‌خواهد به عباس روحیه بدهد و می‌گوید «برای سلامتی شاه‌دوماد، یه كف مرتب!» كسی كف نمی‌زند.


* وحدت - در نمایی از فیلم، حاج كاظم (رزمنده عاصی) به نماز می‌ایستد و عباس (رزمنده آرام) و احمد كوهی (نماینده حاكمیت و نظام) به او اقتدا می‌كنند. این صحنه واضح‌تر از آن است كه نیازی به تفسیر داشته باشد. پس حرفی نمی‌زنم.

* حاجی‌فیروز - حاجی‌فیروز، كه مثلاً نشانی از فرهنگ و هنر - و حتی هویت – ایرانی ست، به بدترین شكل ممكن تصویر شده، و انواع زشتی‌ها را در وجود او می‌بینیم. امیدوارم این اتفاق، ناآگاهانه رخ داده باشد و حاجی‌فیروز فقط یك تیپ ساده و معمولی باشد، نه یك سمبل.

* شخصیت فرهنگی - اگر اشاره به پاریس، جشنوارة سینمایی، علاقه به واقعیت و به ویژه عینك تیره، یادآور یك سینماگر خاص نبود، حرف حاتمی‌كیا منطقی و قابل قبول جلوه می‌كرد. چرا كه انتقاد از كسانی كه فقط برای مطرح شدن در جشنواره‌ها و براساس سلیقه آن ها فیلم می‌سازند نه تنها بد نیست، كه خیلی هم خوب است. اما مسأله این جاست كه فیلمساز مورد نظر حاتمی‌كیا اصلاً در این گروه قرار نمی‌گیرد. او سال‌‌ها فیلم كوتاه ساخته، سینما را تجربه كرده و فرا گرفته، و حالا درمیان سالی، دارد طعم موفقیت را می‌چشد. این فیلمساز در وسط غائله گروگان‌گیری، جلو می‌آید و خیلی خونسرد ساعت می‌پرسد. حاتمی‌كیا می‌خواهد او را نسبت به جامعه و وقایع آن، بی‌تفاوت نشان دهد. در حالی كه این نگرش، اشتباه است. هر هنرمندی حق دارد همان‌گونه نگاه كند كه دوست دارد و می‌پسندد. آن فیلمساز دلش می‌خواهد فراتر از جامعه كنونی و مشكلات اجتماعی، به مسایل دیگر بپردازد. خب، این كجایش اشكال دارد؟ همه هنرمندان باید فیلم جنگی بسازند؟ همه باید روحیة‌ سیاسی‌گری داشته باشند و فیلم سیاسی بسازند؟ ضمن این كه حاتمی‌كیا حتماً خودش می‌داند كه فضای سیاسی سال‌های اخیر به گونه‌ای بوده كه حتی اگر آن فیلمساز هم می‌خواسته به تحلیل مسایل سیاسی و امنیتی بپردازد، اجازه‌اش را نداشته. حاتمی‌كیا كه توانسته برادری‌اش را ثابت كند، نتوانست فیلمنامة «آژانس شیشه‌ای» را در زمان معاونت سینمایی سابق به تصویب برساند، و از راه دیگری به نتیجه رسید؛ حالا چگونه توقع دارد كسانی كه مورد انتقاد او قرار می‌گیرند، دست به تحلیل سیاست و جامعه كنونی ایران بزنند؟
اشاره‌های مستقیم به آن فیلمساز خاص به حدی ست كه اصلاً نمی توان آن را انكار كرد و همه چیز را به حساب تشابه و تصادف و اتفاق گذاشت - تنها كاری كه حاتمی‌كیا نكرده این است كه یك نخل طلا به دست او نداده.به هر حال، حضور این شخصیت فرهنگی، نه به سود «آژانس شیشه‌ای» است نه در شأن ابراهیم حاتمی‌كیا.

* قربانی - در صحنه‌ای زیبا وموجز، همسر عباس خطاب به حاج‌كاظم می‌گوید: «شما می‌گین تكلیفه. اونهایی كه اون‌ور هستن و می‌خوان به شما تیراندازی كنن هم می‌گن تكلیفه. پس كی راست می‌گه؟... من نمی دونم. ولی می‌دونم كه این وسط عباسه كه مث گوشت قربونی می‌مونه.» یعنی در جامعه كنونی، گروه‌های خشونت‌گرا، عباس‌ها را بهانه و دستاویز قرار می‌دهند؟

* ملودرام - مهم‌ترین ویژگی سینمایی احساسی این است كه تماشاگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد و شرایطی ایجاد می‌كند كه بیننده، حتی با كسی كه با او مخالف است هم نه تنها دشمنی نداشته باشد، كه با او همدلی هم بكند. «آژانس شیشه‌ای» هم متعلق به همین سینماست. نظر خود را بلافاصله پس از تماشا، و چند روز پس از آن با هم مقایسه كنید تا متوجه شوید چه می‌گویم.

* واكنش مردم - شب نمایش فیلم در سینمای ویژه مطبوعات در زمان جشنواره، به نظر می‌رسید یك جور یارگیری شده . كف زدن و سوت كشیدن‌های پیاپی پس از جمله‌های خاص حاج كاظم، این تصور را پررنگ كرد. حالا در زمان نمایش عمومی، خبری از آن فضا نیست. و در سینماها عده‌ای برای حاج كاظم كف می‌زنند و عده‌ای برای آدم‌های مقابل او. چرا كه در این جا كسی یارگیری نكرده است.

* شرایط روز - فیلم در شرایطی به روی پرده آمد كه جامعه درگیر مسایل سیاسی خاصی ست و مردم هم به شكلی بی‌سابقه، با حساسیت آن را پی گیری می‌كنند. این مسأله، به نفع «آژانس شیشه‌ای» ست و باعث می‌شود به تعداد علاقه‌مندان آن افزوده شود. البته این مسأله در شرایطی كه كتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌كشی» (كه مخاطب خاص دارد و انتظار فروش آن نمی‌رفت) در عرض چند ماه، به چاپ‌های پیاپی رسیده، زیاد هم عجیب نیست.

* نقد در نیمه شب - چند شب قبل، گویندة بخش شبانگاهی رادیو پیام، حدود ساعت یك نیمه شب، درباره «آژانس شیشه‌ای» می‌گفت: «یك بچه بسیجی شهرستانی با شرف مجروح شیمیایی بوده و حالا بیماری لاعلاجش عود كرده. دوست همرزمش كه تاكسی دارد، او را در آستانة شهادت می‌بیند و ماشینش را می‌فروشد. پول ماشین دیر می‌رسد و مدیر آژانس جای آن ها را به دیگری می‌دهد. این رزمنده كه بی‌مهری می‌بیند، برمی‌آشوبد و صدای اعتراضش را بلند می‌كند... بله.اگر این فیلم را ندیده‌اید، بروید و حتماً ببینید.»

* نگاهی دیگر - حاتمی‌كیا می‌توانست این داستان را به شیوه‌ای روایت كند كه به مسیر تأیید خشونت كشیده نشود. می‌توانست به جای حاج‌كاظم، عباس را قهرمان فیلمش كند. می‌توانست زاویه دید اول شخص و روایت خاطره گونه را كنار بگذارد و در تمام طول فیلم از زاویه دید سوم شخص استفاده كند. می‌توانست به جای حاج‌كاظم، یكی از گروگان‌ها را به عنوان راوی انتخاب كند - كه بهترین شخص هم دختر دانشجوی یزدی ست. هر چند كه اصلاً فیلم دیگری می‌شد - اما آن موقع تازه می‌شد «فیلمی از ابراهیم حاتمی‌كیا».

* سوگند سكوت - حاتمی‌كیا این روزها سكوت پیشه كره و با خود عهد كرده كه در هیچ گفت‌وگویی شركت نكند. او می‌گوید:‌ «دلم می‌خواهد مردم بدون واسطه با فیلم ارتباط برقرار كنند. دوست دارم بدون پیش‌زمینه حرف‌های من، به تماشای «آژانس شیشه‌ای» بروند. به همین دلیل تصمیم دارم در مصاحبه شركت نكنم.»

* نوبت عاشقی – مهم ترین اندیشه من در زندگی، همان اندیشة مخملباف در «نوبت عاشقی» است: «در نظر گرفتن موقعیت دیگران.» این بار هم خیلی با خودم كلنجار رفتم تا بتوانم خودم را جای حاج‌كاظم قرار دهم: «حاج كاظم از زن و بچه و خانه و زندگی‌اش گذشته و به جنگ رفته تا من و دیگران زندگی آسوده‌ای داشته باشیم. اما وقتی جنگ تمام شده و برگشته، با این واقعیت تلخ روبه‌رو شده كه آن همه فداكاری حتی به اندازة‌ دو تا بلیت لندن ارزش ندارد، خب‌ هر كس باشد موقعیت جدید را برنمی‌تابد.» در چنین موقعیتی، آدم یا به ویرانگری روی می‌آورد یا به خود ویرانگری. حاج كاظم به ویرانگری توجه نشان می‌دهد - و اشتباهش هم همین است. نمی‌گویم باید خود ویرانگری كند - اگر درباره خودم بود می‌گفتم، اما درباره او نه. ولی آن قدر می‌دانم كه قهرمان سال‌های حماسه و ایثار و خون، كه برای مردم جان‌فشانی كرده، آن قدر بزرگوار است كه امروز سلاحش را به سوی همان مردم نمی‌گیرد. به همین دلیل است كه میان آن آدم دیروز و این آدم امروز، فاصله می‌بینم. این كه چه شد كه این تفاوت حاصل شد هم به مردم مربوط نیست. نه این كه نباشد، ولی بیش از مردم، بعضی‌های دیگر تقصیركارند. پس وقتی حاج كاظم - كه به خاطر دیروزش، مخلصش هم هستم - امروز، نشانی از دیروز بر خود ندارد، من چرا باید همواره امروز او را با دیروز او بسنجم؟

* سیاست - دو هفته پیاپی، میهمان یك برنامة رادیویی بودم. فیلم مورد بحث «آژانس شیشه‌ای» حاتمی‌كیا بود. موقع دعوت، تنها چیزی كه - به شیوة همة برنامه‌های رادیو و تلویزیون كه به صورت مستقیم پخش می‌شود - تذكر داده شد، این بود كه حرف سیاسی نزنم. جالب است، نه؟ من هم سعی خودم را كردم. ولی گویا موفق نشدم. چون هفته بعد، صدایم را همزمان پخش نكردند، و بخشی از آن را هم كنار گذاشتند.

* چفیه و پلاك - فاطمه، همسر حاج‌كاظم، برای او چفیه و پلاك می‌فرستد. چرا؟ نبردی پیش روست و این جا جبهه جنگ است و باید با دشمن روبه‌رو شد؟ چفیه و پلاك و تیر و تفنگ، چه جایگاهی در دل شهر دارد؟ می‌توان با دل خویش به آن روزها سفر كرد ودر آن روزها زیست، اما به همان شیوه‌های صوری و ظاهری دیروز زندگی كردن، فرار از واقعیت‌های امروز است. لباس خاكی جنگ و چفیه و پلاك، قابل احترام است و یادآور روزهای ایثار. ولی آیا این گونه زیستن در دل شهر، درست است؟ این جا كه همه هموطن هستند، قرار است با كدام دشمن جنگید؟ حاتمی‌كیا كه گروه‌های دارای مواضع فرهنگی بسته و محدود هم او را «فرزند زمانه» می‌دانند، چرا چنین كرده؟ او كه حتی تولی و تبری را در دهه 1360 با تولی و تبری در دهه 1370 متفاوت می‌دانست - و می‌دانم كه هنوز نظرش همین است - چرا چنین كرده؟

* درك حق - حاتمی‌كیا در جایی نوشته است: «نمی‌خواهم منتقدان به من حق بدهند. فقط امیدوارم مرا بفهمند.» من او را می‌فهمم، اما در مورد «آژانس شیشه‌ای» به او حق نمی‌دهم.

* ناگفته‌ها - این نوشته، در ابتدا مفصل‌تر از این بود، اما به عنوان گردآورندة پروندة«آژانس شیشه‌ای» ، پس از خواندن نوشته‌های دیگران، موارد مشابه را از نوشته‌ام حذف كردم و حاصلش این شد كه می‌بینید. ضمن این كه در این فیلم، نكته‌هایی وجود دارد كه شرایط برای توضیح دادن و حتی اشاره به آن مناسب نیست و نمی‌شود از آن صحبت كرد.

* رفاقت و دوستی - زمان جشنواره، یكی از روزنامه‌ها از این كه من از «آژانس شیشه‌ای» خوشم نیامده، خوشحال شد و نوشت كه خوشبختانه طرفدار همیشگی حاتمی‌كیا كه دوروبر او می‌پلكید، دور حاتمی‌كیا را خط كشیده و رفته پی كارش. اما واقعیت این است كه خوشحالی بعضی‌ها بی‌مورد است! حاتمی‌كیا و سینمایش را دوست دارم، اما اعتقادم بر این است كه دوستی، تنها در ستایش و تمجید خلاصه نمی‌شود. دلم هم نمی‌خواهد به منتقدی تبدیل شوم كه فیلمساز مورد علاقه‌اش هر چیزی ساخت، به‌به و چه‌چه كند. واقعیت این است كه «آژانس شیشه‌ای» فیلم مورد علاقه‌ام نیست؛ و حتی‌ آرزو می‌كردم كه این فیلم - این گونه - ساخته نشود. اما سینمای حاتمی‌كیا ادامه دارد و او هنرمندی ست در حال پویایی و پیشرفت. قرار نیست سینمای حاتمی‌كیا با «آژانس شیشه‌ای» تمام شود. حاتمی‌كیا - و سینمایش - برای من همان است كه پیش از این بود. همان اندازه ، مورد علاقه و همان اندازه، دوست داشتنی.

ماهنامه فیلم– 20 مرداد 1377