هنر از پشت عینک سیاست
ناصر صفاریان
اگر چه مدتی ست فضای سیاسی کشور آرام تر به نظر می رسد، در این یک سال و چند ماه گذشته آن قدر سایه سیاست بر همه امور سنگینی می کند که سینما و – حتی – نقد فیلم هم در امان نمانده است.
این که چند نفری – از سینما گران طرفدار دولت – پا پیش گذاشته اند و می خواهند درباره ماجراهای سال پیش فیلم بسازند، این که جواد شمقدری به عنوان شخص اول سینمای کشور از سینمای سیاسی صحبت کرده و این که شفیع آقا محمدیان به عنوان مسئول دولتی سینمای مستند از ساخت مستند های سیاسی حمایت کرده، به خودی خود خوب است و می تواند نوید بخش سر و سامان گرفتن – و در عمل، پا گرفتن – بخش ناگفته و ناپیدای سینمای امروز ما باشد. چرا که آن چه تا به حال به اسم سینمای سیاسی داشته ایم، خیلی هم سینمای سیاسی نبوده است.
ولی از آن سو هم نباید فراموش کنیم که در همین ماه های گذشته بوده که یک فیلم سیاسی – با پشتوانه تبلیغی و حاشیه ای مانند چند سال توقیف و درو کردن سیمرغ های جشنواره فجر – با استقبال مردم رو به رو نشد. پس زدن « به رنگ ارغوان » از سوی مردم، نشانی از واکنش به محافظه کاری و سکوت ماه های قبل کارگردانش بود یا سرخوردگی مردم از سیاست در آن مقطع خاص، هرچه بود تهیه کنندگان امیدوار به گیشه را ناامید کرد.
با این حال، مردم ایران همان طور که بیش از اغلب ( اگر نگوییم همه ) مردم دنیا اهل نظر دادن هستند و درباره هر چیزی نظری اعلام می کنند، علاقه شان به سیاست و نقد فیلم هم در اوج است.
از بیرون که نگاه می کنی، عرصه علوم انسانی در این جا آن قدر سهل و ساده است که همه کس خود را کارشناس می داند و نظر می دهد، آن هم نه فقط در تاکسی و اتوبوس و مهمانی و پارک، که حتی در اغلب تلویزیون های ماهواره ای و داخلی خودمان.
در بسیاری از برنامه ها، مجری های محترم همین طور می نشینند جلوی دوربین و نظر می دهند و نظر می دهند. یک تنه هم همه چیز را حریفند و از پس هر سوالی بر می آیند و « نمی دانم » اصلا در قاموس هیچ کدام شان نیست.
این مساله – متاسفانه – گاه به حوزه مسئولان و میهمان هم می رسد و نظراتی بیان می کنند که به دلیل موقعیت شغلی و شخصیت حقوقی شان بار معنایی خاصی به خود می گیرد و نگاه رسمی تلقی می شود، در حالی که از نظر کارشناسی هیچ وجهه ای ندارد و نظر درستی نیست.
با همه این احوال، توقع این است که اگر وادی حرف و اظهار نظر شفاهی را پشت سر بگذاریم و سراغ نشریات و مکتوبات برویم، « نقد» دارای چهار چوب باشد و بی ربط یا با ربط به سیاست، از اصول موجه « نقد » پیروی کند. ولی این جا هم قلم در همان حکم زبان است و اغلب، این گونه نقد های متکی به سیاست، نوعی « واکنش مقدم بر نقد » است تا خود « نقد ».
وضعیت نقد سیاسی این روزهای ایران، چه در حوزه فیلم و چه در حوزه های ادبی و هنری دیگر، طوری است که پایین تر از گونه های دیگر نقد قرار می گیرد؛ آن هم در شرایطی که خود نقد در کلیت کنونی اش در سال های اخیر وضعیت بسامانی ندارد.
.............
با شكل گیرى نقدنویسى ادبى، دو شیوه سنتى پیش پاى منتقدان گذاشته شد كه تا دهه ۱۹۳۰ هم یكه تازى خود را حفظ کرد :
الف - تاریخى / زندگى نامه اى: در نظر گرفتن اصل و نسب و محیط اجتماعى نویسنده و زمان نوشتن.
ب - اخلاقى / فلسفى: توجه به ویژگى هاى اخلاقى و فلسفى اثر.
شیوه هاى سنتى نقد ادبى - كه مهم ترین اشكالش نبود تخیل است و از علوم دیگر و اطلاعات جدید استفاده نمى كند - كم كم جاى خود را به نقد نو یا نقد مدرن داد. طرفداران این روش معتقد بودند كه اثر ادبى باید به صورت یك پدیده مجزا و جدا از عامل ها و ملاحظه هاى بیرونى بررسى و تحلیل شود. نقدنویسی پس از تبیین عملكرد به بخش هاى مختلفى تقسیم شد و پیروان گوناگونى پیدا كرد: شیوه روان شناسى، شیوه نشانه شناسى، شیوه اسطوره شناسى، شیوه زبان شناسى، شیوه ساختارشناسى، شیوه سبك شناسى، شیوه فمینیستى، شیوه جامعه شناسى (ماركسیستى) و...
بعدها همین تقسیم بندى - كم و بیش - در مورد هنرهاى دیگر از جمله سینما هم مورد قبول واقع شد ؛ و تا جایى كه دنیاى فیلم اجازه بدهد این روش ها به تناسب استفاده مى شود. در این میان، چیزى به نام نقد سیاسى به چشم نمى خورد. اما با وجودى كه این گونه نقد در طبقه بندى هاى مرسوم وجود ندارد، براى همه كسانى كه در این سال ها مطبوعات منتشر شده در ایران را مطالعه كرده اند، عنوان آشنایى ست.
نقد سیاسى كه نمونه اش در برخى نشریات - سیاسى و غیرسیاسى - چاپ شده، عموماً برگرفته از دو روش نقدنویسى است: یكى شیوه تاریخى / زندگى نامه اى نقد سنتى و دیگرى شیوه نشانه شناسى نقد مدرن.
در مورد اول، گذشته هنرمند و عملكرد و گفتار پیشین او پیش كشیده مى شود و با بزرگ نمایى اشتباه هاى - احتمالى - گذشته، انواع و اقسام اتهام ها بر سر و روى صاحب هنر مى بارد و پیش كشیدن دوران قبل، موجب پرونده سازى براى امروز او مى شود. به عنوان مثال زمانى كه فیلم « حاجى واشنگتن » امكان نمایش نداشت، یكى از نشریات براى اینكه از توقیف آن حمایت كند و زمینه لازم را به منظور جلوگیرى از نمایش احتمالى فراهم كند، بخشى از گفت وگوى پیش از انقلاب مرحوم على حاتمى را درباره فیلم دیگری چاپ كرد و در مورد او و فعالیت هنرى اش، به دلخواه خود نتیجه گرفت . و یا وقتى صحبت از مخالفت با فیلم جدیدى از ناصر تقوایى مى شود، بلافاصله پاى سریال تلویزیونى او را در قبل از انقلاب پیش مى كشند و همه مشكلات فرهنگى آن دوران را به حساب این سریال و سازنده اش می گذارند و آخر سر هم نتیجه مى گیرند كه چنین فیلمسازى به درد جامعه ما نمى خورد.
گاهى هم به سراغ زندگى شخصى هنرمند مى روند و سابقه او را به منظور بهره بردارى هاى سیاسى مطرح مى كنند. یكى از نمونه ها، نوشته هاى یكى از نشریات درباره یکی از شاعران است. براى این كه همزمان با اعطاى یك جایزه بین المللى به خاطر فعالیت در زمینه شعر جوسازى شود، نوشتند او همان كسى است كه نویسنده فیلمنامه هاى چند فیلمفارسى بوده؛ بعد هم به سراغ موارد بسیار بامزه ترى رفتند، یكى اینكه در زمان جنگ جهانى جاسوس آلمان بوده و دیگر این كه حدود سى و چند سال پیش یكى از مخالفان خود را كشته است.
در زمینه نقد نشانه شناسى، چون نیازى به داشتن اطلاعات خاص و مطالعه درباره زندگى افراد و شرایط اجتماعى و فرهنگى آنها نیست، و به دلیل اینكه تخیل نویسنده آزاد و رهاست، نقد سیاسى راحت تر نوشته مى شود. البته باید توجه داشت كه در مقوله نقد هنرى، تخیل نویسنده تا جایى اجازه ابراز وجود دارد كه دنیاى اثر اجازه مى دهد و یك منتقد هنرى این حق را به خود نمى دهد كه هر چیزى را دوست داشت به اثر سنجاق كند و اسم آن را هم نقد هنرى بگذارد.
مثلاً در نقد « بیلى باد » به شیوه نشانه شناسى، رنگ آبى دریا، مظهر پاكى و آرامش است و سپیدى لباس شخصیت اصلى، نشانه معصومیت و بى گناهى، و بسته بودن او به تیرك بلند بادبان كه به خورشید نزدیك تر است، نشانه اى از نزدیكی او به منبع حقیقت و روشنایى. این تعبیرها، برآمده از بطن اثر است و جهان درونى اثر اجازه نشانه شناسى را به منتقد مى دهد. اما مثلاً تعبیر مبتنى بر نشانه شناسى فیلم « همسرایان » ساخته عباس كیارستمى، كه پیرمرد داستان را سمبلى از یك چهره سیاسى مى داند، اصلاً با روح اثر هماهنگ نیست، و برآمده از یك دیدگاه سیاسى غیرهنرى است.
وقتى علاوه بر اشاره به نشانه هاى واضح و آشكار اثر، نویسنده به سراغ كشف رمزها و نمادها مى رود، قدرت تخیل او بیش از پیش آزاد است. در این هنگام اگر نگاه نویسنده ، نگاهى سیاسى باشد، قدرت تخیل او باعث شكل گیرى نقد سیاسى مى شود. با توجه به اخلاقیات حاكم بر جامعه ما، یكى از راه هاى حمله به اندیشه مخالف، متهم كردن مخالفان به بى اخلاقى و ضداخلاق بودن است. هر چند این مسأله در برخى نقدهاى سیاسى به چشم مى خورد، ولى تاكنون كسى به سراغ شیوه روان شناختى و استفاده از نظریه هاى فروید نرفته است (تنها یك بار و آن هم به شكلى بسیار كم رنگ در نقد فیلم «روسرى آبى»، از نمادهاى فرویدى استفاده شد). طرفداران نقد روان شناختى به پیروى از فروید، همه تصاویر مقعر و گود (مانند فنجان، بركه، گلدان، غار و...) را نماد زنانگى، و همه تصاویر را كه طولشان از قطر یا عرض آنها بیشتر باشد (مانند مار، چاقو، برج، شمشیر، نیزه و...) نماد مردانگى مى دانند؛ و... .
اینكه چرا از چنین تعبیرهایى در نقدهاى سیاسى و غیرهنرى این جا استفاده نشده، یا به دلیل بى اطلاعى نویسندگان است یا به خاطر اخلاقى بودن آن ها؛ كه البته احتمال اولى بیشتر است، چون بارها دیده شده كه نویسندگان نقدهاى سیاسى از آگاهى كمى برخوردارند و برخى از نوشته های شان را با استفاده - البته بهتر است بگوییم سوء استفاده - از نكته هاى مطرح شده در نقدهاى هنرى مى نویسند. هر چند كه باید در نظر داشت تعبیرهاى جنسى فروید هیچ گاه مورد توجه جدى منتقدان و پژوهشگران هنرى قرار نگرفته و نقدهاى مبتنى بر این تعبیرها همیشه باعث تعجب و حیرت شده است.
مثلاً اریك فروم در كتاب « زبان از یاد رفته » ، « افسانه شنل قرمزى » را بیانگر تقابل و تعارض زن و مرد مى داند، كه در آن دختر جوان با كلاه قرمز رنگى سر گرگ كور شده از شهوت را كلاه مى گذارد. تعبیرهاى نقد سیاسى در ایران این سال ها آنقدر حیرت آور و عجیب هست كه نیازى به پیش كشیدن نقد روان شناختى فرویدى براى تعجب بیشتر وجود نداشته باشد. با این حساب باید خدا را شكر كرد كه پاى فروید به جریان نقد سیاسى هنر كشور ما باز نشده!
چیزى كه در همه نقدهاى سیاسى سال هاى اخیر جلب توجه مى كند، پیش زمینه ذهنى نویسنده نسبت به خالق اثر است. توجه به سیاست «آوازخوان، نه آواز» در نقد سیاسى به حدى است كه خیلى راحت مى توان در بیشتر مواقع - اگر نگوییم همه مواقع - موضع گیرى نشریاتى را كه این نقدها در آن چاپ مى شود حدس زد. چون معمولاً در این گونه نشریات، بر اساس اسم و رسم سازنده، پیشاپیش و قبل از این كه حتى فیلم ساخته شود، مى توان مثبت بودن یا منفى بودن نقدها را حدس زد. نشانه شناسى ها و تعبیرهاى این نقدها برآمده از یك نگاه گزینشى و خط كشى شده است.
مثلاً اگر یك فیلم ساز مورد حمایت فلان روزنامه در فیلمش یك خانه ویران نشان دهد، تنها یك خانه ویران تلقى مى شود كه معناى دیگرى هم ندارد. اما اگر یك فیلم ساز مغضوب همان روزنامه، یك ویرانه را نشان دهد، مورد انواع و اقسام توهین ها و تهمت ها قرار مى گیرد و ادعا مى شود كه منظور فیلم ساز از خانه ویران، وطن است و او مى خواهد بگوید كه ایران به ویرانه تبدیل شده .
پیروى از سیاست «آوازخوان، نه آواز» آن قدر پررنگ است كه حتى وقتى یكى از بزرگان هنر ایران، فیلمنامه ای درباره وقایع كربلا نوشت، باز هم مورد حمله قرار گرفت و اجازه نیافت خودش آن را بسازد. در این سال ها شاهد بوده ایم كه وقتى در برخى شعرها یا رمان ها، حرفى از سیاهى و تاریكى به میان آمده، نقدنویسان سیاسى، با اطمینان آن را به پاى غرض ورزى سیاسى خالق اثر گذاشته اند و گفته اند كه آنها مى خواهند از اختناق حرف بزنند. اما در همان نشریات، این گونه شعرها - حتى همزمان با همین نقدها به چاپ رسیده و هیچ كس هم حرفى نداشته:
- اینجا تمام آینه ها را شكسته اند / بال كبوتران خدا را شكسته اند
- لبخند بر لبان تو مى خشكد / در غربت عطوفت و تنهایى / ایمان و عشق و عاطفه مى میرد / جایى كه نیست / حس شكوفایى
- با كشتى شكسته به غربت رسیده ایم / هر چند روى عرشه ما ناخدا نبود / من از درون گور شنیدم كه خواهرم / با گریه گفت خانه امنى تو را نبود / عشق آخرین بهانه خوش رنگ بودن است / آخر تو را بهانه بودن چرا نبود؟
همشهری ماه- مرداد 1389