عشق كاغذی
ناصر صفاریان
سینمای جوانپسند دهة 1350، علاقهمندان خودش را پیدا كرده بود و تماشاگرانی بودند كه به سینما بروند تا ببینند پسره به دختره میرسد یا نه. اما در شرایطی كه این سینما جای خودش را پیدا كرده بود، وقوع انقلاب نقطة پایانی بر این نوع سینما گذاشت، طوری كه پس از انقلاب در میانة حركت لنگلنگان سینمای نوپای ایران، در میان مشكلات جامعة بحرانزدة تازهمتولدشده، جایی برای موضوعهای جوانپسند باقی نبود.
در دهة اول انقلاب، جوانها یا بهكلی از پرده حذف میشدند یا در تعدادی از فیلمها به نقش فریبخوردگان دیو سیاه اعتیاد ظاهر میشدند. درحالیكه دهة اول انقلاب مصادف با سالهای جنگ بود، و در شرایطی كه فیلمهای جنگی یكی پس از دیگری تولید و نمایش داده میشد، بازهم جایی برای جوانپسندی باز نشد. و این درحالی بود كه ماشین جنگی ایران را جوانها به حركت درآورده بودند و طبیعی بود كه تصویر واقعی این حضور بر پردة سینما جان بگیرد. اما حتی وقتی فیلمهای واقعگرا و واقعنمای سینمای جنگ مانند« پرواز در شب» و« دیدهبان» ساخته شد، هیچكس تصوری از جوانگرایی و جوانپسندی پیدا نكرد و فیلمسازان به وجوه بزرگسالانة این قهرمانان جوان میپرداختند. ضمن اینكه بهدلیل روحیات متعالی ــ و بالاتر از سن و سال (حتی در شكل واقعی) ــ این قهرمانان، جوانان همسن و سال آنها كه بینش و منش متفاوتی داشتند، همدلی نشان ندادند. فیلمهای جنگی حادثهای و متكی به الگوهای غربی هم نتوانستند فیلمهایی جوانپسند باشند، و درواقع تنها موفق شدند نظر تماشاگران گذری و كسانی را كه برای وقتگذرانی به سینما میروند به خود جلب كنند.
سال 1370 و در شرایطی كه سیاستهای جدید پس از جنگ در جامعه قوام یافته بود، فیلمی متفاوت بهروی پرده آمد: «عروس» ساختة بهروز افخمی. دو بازیگر خوش برورو و جوان، نادیده گرفتن منع استفاده از كلوزآپ بازیگر زن، و از همه مهمتر ماجرای عاشق شیدایی كه در خانة دختر را از پاشنه درمیآورد و حاضر است به خاطر او خودش را به آب و آتش بزند؛ همهچیز آماده بود تا مردم جلوی سینماهای نمایشدهنده صف بكشند ــ و صف كشیدند. اولین فیلم جوانپسند سینمای پس از انقلاب به كمك داستان عاشقانهاش، همة ركوردهای قبلی فروش را پشت سر گذاشت و سرآغاز موجی از فیلمهای جوانپسند شد. این موج حتی رسول ملاقلیپور فیلمساز منسوب به دفاع مقدس و ارزشهای انقلابی را هم با خود همراه كرد و« مجنون» را با حالوهوای جوانپسند ساخت. علاوه بر آن، سینمای خیابانی/ جوانپسند دیگری هم شكل گرفت، كه از نمونههایش میتوان به «آواز تهران» (كامران قدكچیان) و «دو روی سكه» (محمد متوسلانی) اشاره كرد. وجود مؤلفههای جوانپسند و آثار جوانانه هرچند در ابتدا به موج تبدیل نشد، اما فیلمسازانی مانند كیمیایی را هم وسوسه كرد تا دوباره بهسراغ جوانها بیایند. ولی در اینگونه آثار شناخت فیلمساز از نسل جوان، شناخت درست و كاملی نبود. بههمین دلیل حاصل كار نمیتوانست نظر جوانها را به خود جلب كند. بامزه بود كه در اغلب این فیلمها، جوانهایی حضور داشتند كه واقعاً جوان نبودند و جوانی را پشتسر گذاشته بودند. این اشكال حتی چند سال بعد در فیلم « جوانی» هم بهچشم میخورد.
«غریبانه» را كه نوروز 78 بهنمایش درآمد، میتوان حد فاصل دورة قبلی سینمای جوانپسند و دورة جدید این فیلمها دانست. داستان عاشقانه، حضور دو ستارة محبوب و وجود مؤلفههای تماشاگرپسند باعث شد« غریبانه» فروش خوبی داشته باشد. این فیلمِ مانند اغلب آن فیلمها، همة اعضای خانواده را به سینما كشاند، نه فقط جوان ها را. نكتة جالب توجه این فیلمها هم این است كه با وجود نكات جوانپسند، نوعی فیلم خانوادگی تلقی میشوند و بیشتر استقبال از آنها هم توسط خانوادهها صورت میگیرد. البته این مسأله را درمورد برخی فیلمهای دورة دوم هم میبینیم، مثلاً« شور عشق».
و بالاخره در پی تغییر در فضای فرهنگی و سیاسی كشور، فیلمهای واقعاً جوانپسند_ و با عنوان متداولش «تینایجری»_ هم به میدان آمد . سرآغاز موج جدید، فیلم« سیاوش» است .« سیاوش» هرچند خالی از اشكال نبود، اما بههرحال اثر قابلاعتنایی بود كه به ابتذال پهلو نمیزد. ماجرای عاشقانه و گوشه و كنایههایی به فاصلة نسل جنگ و نسل پس از آن در كنار نمایش صحنههایی از برگزاری اركستر موسیقی باعث شد این فیلم، جوانهای زیادی را به سالن های سینما بكشاند. بلافاصله، شهر پر شد از تابلوهای تبلیغاتی با تصویر یك دختر و یك پسر و عنوانهایی مانند «فیلمی از نسل جوان» و «فیلمی برای نسل جوان». درپی موفقیت تجاری این فیلم، ناگهان تهیهكنندگان به این فكر افتادند كه مشكلات جوانان را حل كنند و از جوانها بگویند و برای جوانها فیلم بسازند. ولی وقتی به تماشای این آثار میرویم، متوجه میشویم كه جوان و جوانی و همة این حرفها بهانه است و جز استثناهایی كه بههرحال وجود دارد، همهچیز در خدمت ساخت یك فیلم تجاری محض است. البته نه ساخت فیلم جوانپسند گناه است و نه تولید فیلم تجاری اشكال دارد، اما مسأله اینجاست كه در اغلب این آثار كوچكترین نشانی از ذوق سینمایی دیده نمیشود، و ساخت آنها حتی به مقولة تولید حرفهای و وجه صنعتی سینما هم هیچ ارتباطی ندارد.
این فیلمها داستان سطحی و پیشپاافتادة خود را بهكمك چند بازیگر تازهوارد و خوشچهره ــ و كموبیش بیگانه با سینما ــ بیان میكنند. آموزنده بودن داستان هم جزء جدانشدنی این فیلمهاست و جوانهای خوب باید عاقبت بهخیر شوند و جوانهای بد، متنبه. در اغلب این فیلمها، عشق آنقدر سطحی و بیمایه است كه حتی تماشاگر عام و گذری را هم قانع نمیكند؛ و حتی در برخی موارد تماشاگران همین فیلمهای پرفروش به منطق داستان میخندند و آن را مسخره میكنند. با این حساب، طبیعی ست كه شخصیتپردازی آدمها هم غیرواقعی باشد. حضور جدانشدنی ترانههای پاپ كه به كمك شخصیتپردازی و بیان موقعیت میآید هم دردی را دوا نمیكند، و نمیتواند حال و روز آدمها را توضیح دهد. در این فیلمها، تصویری كه نشان از واقعیتهای جامعه داشته باشد نمیبینیم. در یك فیلم، پارتی شبانه بهگونهای برگزار میشود كه دختر و پسرهای جوان در قاب پنجرههای رو به خیابان میرقصند و صدای ساز و آواز هم بلند است و توجه همه را به خود جلب میكند. در فیلمی دیگر، دختر و پسر جوان سوار بر یك ماشین روباز با سرعت زیاد در خیابانها ویراژ میدهند و جیغ هم میكشند. در یك فیلم دیگر، دختر و پسر جوانی پشت شیشههای رو به خیابان یك رستوران مینشینند و در ساعتهای نیمهشب حرفهای عاشقانه میزنند.... راستی، مگر این فیلمسازان محترم در ایران زندگی نمیكنند؟ این تصویرهای غیرواقعی از كجا میآید؟ ردپای غیرواقعی بودن شخصیتهای جوان را حتی در فیلمهای جوانپسند بهتری مانند« اعتراض» و «متولد ماه مهر» هم - البته نه به شدت آثار نازل - میبینیم.
اینكه اغلب آثار عاشقانه و دختر/ پسری سینمای امروز ایران، حتی در قیاس با فیلمهای جوانپسند دوسه دهه قبل هم ضعیف باشد، جای تأسف بسیار دارد. البته این موج هم گذراست، ونباید فراموش کنیم این افراطها نتیجة تفریطهای سابق است. فقط باید راه اعتدال را فرا بگیریم و چگونگی گذر از این موج را بدانیم. میدانیم؟
ماهنامه فیلم- فروردین 1380