مستندی درباره محبوبیت و معصومیت
ناصر صفاریان
مهمترین برگزیدهشدن و بالاترین تحسین، بهنظرم، نه انتخاب اخیر به عنوان یکی از برترینهای یک قرن سینمای آسیا و نه انتخابهای پیشین، که اعلام "کلوزآپ" به عنوان یکی از پنجاه مستند برتر تاریخ سینماست. انتخاب سال گذشته مجله "سایت اند ساند" و اعلام "کلوزآپ" و "خانه سیاه است" فروغ فرخزاد از سینمای ایران.
این انتخاب از این نظر جالب و مهم است که هنوز و همچنان در جلسههای نمایش و نقد فیلم مستند در ایران عدهای معتقدند این فیلمها اصلا مستند نیست. همانطور که بارها هیاتهای انتخاب جشنوارههای مستند در ایران چنین فیلمهایی را غیرمستند دانستهاند و به کلی کنار گذاشتهاند.
"کلوزآپ" یکی از نمونهایترین آثار عباس کیارستمی در تلفیق مستند و داستانی و بناکردن داستان بر مبنای واقعیت مستند و بازسازی براساس واقعیتهای رخ داده است. اما "کلوزآپ" اثری گزارشی نیست که کیارستمی فقط یک ناظر باشد. طوری که دخالت نقطهنظر او را به خوبی میتوان در فیلم دید، اما نه به شکلی که به وجه مستند اثر خدشهای وارد شود.
جایگاه کیارستمی به عنوان کارگردان آنقدر در این مستند مهم است که مثلا در صحنه دادگاه هم، نه فقط اجازه سوال کردن از متهم را دارد، که قاضی برای شروع جلسه خود را با او هماهنگ میکند. هنر او در این است که در دل این ماجرای واقعی به دنبال گفتن حرف خود است. با این تفاوت که اگر مثلا در "خانه دوست کجاست" پیام مهربانی را در دل روستا و در فضای دور از زندگی امروزی مطرح میکرد، حالا در دل شهر و در بطن جامعه امروز به دنبال حرفی از همان جنس است.
کیارستمی مسیر مستندش را طوری میچیند که حسین سبزیان به عنوان بدل محسن مخملباف، نه یک کلاهبردار، که قربانی شرایط معرفی شود. کسی که وقتی خودش است خریداری ندارد و برای جلب احترام دیگران به سراغ مخملبافشدن آمده. طوری که در آخر فیلم، حس همراهی و همدلی بیننده به سمت حسین سبزیان کشیده میشود، کسی که پیش از این توسط هفته نامه سروش و خبرهای رسمی کلاهبردار معرفی شده. این گونه است که کیارستمی حرفی در برابر حرف رسمی میزند وبیش از آنکه بدل مخملباف را «بازیگر» بداند، خبرنگار سروش را «بازیگر» و به دنبال منفعت معرفی میکند.
مهمترین هنر کیارستمی البته این نیست. مهمترین هنرش جسارتِ رفتن به سراغ این موضوع است. جسارتی که هم به او مربوط میشود و هم به محسن مخملباف. این که مخملباف با شهرتی در حد و اندازه ستارهها با ساخته شدن فیلم موافق باشد و با حضور خود هم موافقت کند، و این که کیارستمی بی ترس از زیر سایه این شهرت رفتن به سراغ موضوع بیاید. فراموش نکنیم موقعیت بیبدیل محسن مخملباف را در آن سالها -که تازه هنوز به نقطه اوجش نرسیده بود- و اوج محبوبیتی را که نمونهاش در میان کارگردانها فقط به سینمای پیش از انقلاب برمیگردد و فقط به دو نام: ساموئل خاچیکیان و مسعود کیمیایی. معروفیت و محبوبیتی که دوباره برای کسی تکرار نشده و در سینمای پس از انقلاب نمیتوان هیچ نمونهای در این حد و اندازه برایش سراغ گرفت.
هفتهنامه چلچراغ- 31 مرداد 1394