یک «معمولی» خوب
ناصر صفاریان
« كیفر » از آن فیلم هایی ست كه اگر از خوب و بدش نشنیده باشی- یا حتی شنیده باشی- به خاطر نام كارگردان و مجموعه های دوست داشتنی او، به تماشایش ترغیب میشوی.
اگرچه هیچ یك از دو فیلم قبلی حسن فتحی از آثار شاخص و برتر سینمای ایران نیست و از تمام كارهای تلویزیونی اش نمی توان دفاع كرد، ولی ماندگاری مجموعه های «شب دهم»، «میوه ممنوعه» و به ویژه «مدار صفردرجه» آن قدر هست كه تماشاگر را پیگیر آثار او نگه دارد.
علاقه فتحی به نمایش و نمایش سازی از همان صحنه اول خودش را نشان میدهد، درست مثل دیگر كارهای او. امری كه نه بد است نه خوب، یك ویژگی است كه از علاقه به صحنه و از تئاتر میآید و- اتفاقا- اجرای بدی هم ندارد.
با یك مقدمه كوتاه چند دقیقه ای، همه چیز را می فهمیم و می رویم سراصل مطلب، اصل مطلبی كه به ما ثابت میكند هیچ چیز نمی دانیم؛ درست مثل سیامك، قهرمان فیلم. از دل همین مقدمه است كه متوجه بازی های بسیار خوب امیر جعفری و مریلا زارعی می شویم و بازی مصطفی زمانی به دلیل شكل گویش و لحن صدایی كه خیلی شیك تر و جلوتر- و بیرونی تر- از بازی اش است به دل نمی نشیند، اگرچه بد نیست و اذیت نمی كند.
جز بازیها كه- با در نظر گرفتن استثنایی به نام امیرحسین فتحی- همه خوب هستند، بقیه عوامل هم چیزی از كار باكیفیت كم ندارند، به ویژه موسیقی بسیار مناسب. همه چیز دست به دست هم داده تا با یك كار تماشاگرپسند و خوش رنگ و لعاب رو به رو باشیم، با فیلمی كه عادت كرده ایم به آن بگوییم «خوش ساخت». اثری كه در كنار خوب چیده شدن عوامل در كنار هم، كارگردانی قابل قبولی هم دارد.
نكته مهم- اما- در ساختار مبتنی بر فیلمنامه و سیر ماجراست. حالا این كه چقدر این قضیه به فیلمنامه اولیه برمی گردد و چقدر به شكل چیدمان و نوع كارگردانی، مشخص نیست. ولی به هر روی، «كیفر» از همان جایی ضربه می خورد كه در نگاه اول، نقطه قوت آن به حساب می آید.
فیلمنامه علیرضا نادری، یكی از نمونه های پیچیده داستان های معمایی سینمای ایران است كه می توانسته الگوی موفقی برای نوعی فیلم نوآر این جایی/ امروزی باشد. قصه تودرتویی كه گره افكنی ساده ای ندارد و این گونه بنا شده كه مرحله به مرحله- همراه با قهرمان- جلو برویم و بفهمیم ماجرا چیز دیگری ست و پیچیدهتر از تصور اولیه ما. این مسیر تودرتوی داستان، تماشاگر را مشتاق و پی گیر نگه می دارد و این در حالی ست كه فیلم ضرباهنگ خیلی تندی ندارد. ولی مشكل اصلی آن جا رخ می دهد كه به مرحله گره گشایی می رسیم. این جا همان جایی است كه حباب جذابیت ساختار و حتی منطق فیلمنامه می تركد و استواری بنای فیلم فرو می ریزد.
نمونه های این گونه سینمایی باید طوری باشد كه وقتی بیننده متوجه بازی خوردن قهرمان- و خودش- میشود، مو به تنش سیخ شود و روی صندلی میخكوب شود و در بهت بماند و... هنوز از شوك بیرون نیامده، شوك دیگری به او وارد شود و نكته دیگری گره گشایی شود، مثل اغلب فیلم های معماگونه و فیلم نوآرهای این چنینی. ولی آیا «كیفر» هم همین است؟
به گره گشایی كه میرسیم، انگار انرژی سازندگان به پایان میرسد، گویی همه چیز به شیوه سریال های مناسبتی تلویزیون كه در دو قسمت آخر باید جمع شوند، تند و تند به هم می رسد، بدون این كه چرایی اش و چگونگی اش منطقی جلوه كند. مثلا این كه حضور – موكد و مشكوك – شخصیتی به نام مشایخ (جمشید شاه محمدی) اصلا برای چیست؟ فقط برای این كه تماشاگر به او شك كند و ذهنش متوجه او شود تا در آخر بفهمد باز هم بازی خورده؟ آیا این همه حضور و این همه تاكید تنها برای این است كه «ابی بن بست»/جمال به دست او كشته شود؟ همین؟ «قرار بود با اعدام این پسره همه چیز تموم بشه. ولی تازه داره شروع می شه.» خب، این جمله چرا – آن هم با آن لحن موكد- از زبان مشایخ شنیده می شود، وقتی قرار است در پایان متوجه شویم او كاره ای نیست؟
و آیا هانیه توسلی با این چهره پردازی و این لحن صحبت و این همه مهربانی كه تصویری معصومانه از او می سازد، قرار است یكی از همان زنان اغواگر فیلم های نوآر باشد و ما باید در انتها باور كنیم این همه نقشه و این همه بازی زیر سر اوست؟ و اگر بپذیریم كه او نمونه ایرانی همان هاست و – كلا و اساسا و اصولا – قرار بوده «كیفر» نمونه یك نوآر وطنی باشد، آن وقت آن دو صحنه عجیب و ناچسب مشتزنی و جشن تولد «چشمان باز بسته»ای تكلیفش چه می شود؟ خوب بودن كارگردانی اش قبول، اصلا واقعیت عینی بودنش هم قبول، شكل پرداختش چرا این همه غیرایرانی است و غیرواقعی؟
فیلم می خواهد در پس نه، در كنار روایت قصه، تلنگری بزند به ما كه در كجا هستیم و چگونه هستیم. این جشن تولد آخر هم شاید فقط بهانه ای بوده برای آن نقاب ها و این كه بدانیم همه، نقاب بر چهره داریم و هیچ كس خودش نیست و ... ولی مگر كلیت فیلم / فیلمنامه این را نمی گوید؟ و مگر آن صحنه نمایش گونه و با لحن خطابه – ولی دلنشین و خوب از كار درآمده – مربوط به سپیده (مریلا زارعی) را ندیده بودیم كه همه این ها را به صراحت توضیح می داد؟
نكته های این چنینی باعث شده «كیفر» در چند قدیمی یك فیلم خوب متوقف شود و یك كار «معمولی» به نظر برسد؛ اگرچه بسیاری از جزئیاتش – به صورت مجرد – خوب است. فیلم كه تمام می شود و از سالن بیرون می آییم، «كیفر» هم به پایان میرسد یا نه؟ برای من كه تمام است؛ با وجودی كه معتقدم این پتانسیل در فیلم وجود داشته كه درگیرمان كند و با ما بماند.
همشهری ماه- تیر 1389