سال متوسط ها
ناصر صفاریان
1- ماجرای «انتخاب خودمان توسط خودمان» و «جایزه دادن خودمان به خودمان» ظاهراً خیلی عادی و طبیعی شده و دیگر كسی به روی خودش هم نمیآورد كه چنین اتفاقی مدام رخ میدهد و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. البته خوشبختانه حكایت جشنوارة فجر امسال به «انتخاب» محدود ماند و به «جایزه» نرسید. هیچیك از دستاندركاران فیلمی كه متقاضی شركت در بخش مسابقه است نباید در میان اعضای كمیتة انتخاب و هیأت داوری باشد. این نكته آنقدر بدیهیست كه نیازی به اثبات ندارد. در همهجای دنیا و در همة جشنوارهها هم رعایت میشود. اما در جشنوارة فجر، آنگونه كه در مقررات جشنواره آمده، این محدودیت شامل كمیتة انتخاب نمیشود: «عوامل تهیه و توزیع فیلمهای مسابقه نمیتوانند در هیأت داوری شركت كنند.» و احتمالاً به همین دلیل تدوینگر یكی از فیلمهای مسابقه، خودش از انتخابكنندههای فیلمهای امسال است، و برای بخش مسابقة سینمای مستند در حالی هشت فیلم از تولیدات مركز گسترش سینمای مستند و انجمن سینمای جوانان انتخاب میشود، كه یكی از اعضای هیأت سهنفرة انتخاب این بخش، رئیس این دو مركز است. «وقت خوب مصایب»هم یكی از همین هشت عنوان است. گفتم با فیلم خودم شروع كنم تا برسم به دیگران.
2- معمولاً در تركیب هیأتهای انتخاب و داوری، افراد را طوری كنار هم میچینند كه نگاههای متفاوت در كنار هم قرار بگیرد. چون اگر قرار باشد نگاه همه شبیه باشد و پایگاه و جایگاه فكریشان یكی، چه لزومی به انتخاب جمع؟ یكی را انتخاب میكنند به جای همه. نگاهی به اعضای هیأت انتخاب فیلمهای ایرانی بیندازید. گذشته از نمایندگان وزارت ارشاد و مدیران تلویزیون، چهار سینماگر در این تركیب حضور دارند كه همگی بیش از هر چیز، منسوب به «سینمای بدنه» و فیلمهای عامهپسند هستند. بهتر نبود دستكم یك نفر از سازندگان آثار متفاوت در كنار این سینماگران قرار میگرفت؟
3- شهریار بحرانی فیلمساز خوبیست. «حمله به H3» و مجموعة «مریم مقدس»اش را دوست دارم. كمال تبریزی هم هر گونه فیلمی ساخته و از فیلمهای دوستداشتنی او میتوان فهرست بلندی تهیه كرد. ولی از دیدن نامشان به عنوان داوران مسابقة سینمای بینالملل تعجب كردم. به هر حال پیشینة فیلمسازی را باید در این انتخابها رعایت كرد. همان طور كه احمدرضا معتمدی برای حضور در میان داوران بخش معناگرا انتخاب مناسبی به نظر میرسد. مثلاً بهتر نبود رخشان بنیاعتماد به جای سینمای آسیا، داور بخش بینالملل بود؟
4- نرسیدن فیلمها و جابهجا شدن نوبتهای نمایش دیگر آنقدر عادی شده كه همه آن را به عنوان یكی از ویژگیهای جشنواره پذیرفتهاند. به همین دلیل تماشاگران حرفهای ــ منتقدان، سینماگران، دانشجویان و... ــ كمتر صدایشان درمیآید و اغلب معترضان، تماشاگران گذری و افرادی هستند كه بلیتی از طریق دوستان به دستشان رسیده و راهی سینما شدهاند تا فلان فیلم را ببینند اما با بهمان فیلم روبهرو میشوند. كاش حداقل در جایگزین كردن فیلمها، شباهت محتوایی و ساختاری را ــ دستكم تا حدودی ــ در نظر میگرفتند. مثلاً وقتی یك فیلم عامهپسند به نوبت نمایش خود نمیرسد، به جای آن، یك فیلم هنری مخاطب خاص نشان ندهند. به عنوان مثال، امسال در اغلب سینماها، به جای «چهارشنبهسوری»، «سفر به هیدالو» را نشان دادند. البته برعكساش هم صادق است. به جای «سینهسرخ»، كه به نظر میآید برای مخاطب عام خیلی جذاب نباشد، «پروندة هاوانا» را نمایش دادند.
5- در «آفساید»، جعفر پناهی بر خلاف دو اثر قبلیاش، حرف تلخش را با لایهای از طنز میپوشاند و همین طنز باعث میشود نهتنها رگههای تلخ ماجرا خیلی برای خودنمایی جا باز نكند، كه حرفهای شخصیتهای زن داستان هم از جنس شعارهای فمینیستی از شكل اینجاییاش نباشد. دخترها این طرف میلهها هستند و سربازهایی كه نمیگذارند آنها وارد استادیوم شوند آن طرف. اما با وجود این میلهها و خطكشی میان آنها، آدمها سیاه یا سفید نیستند و در شخصیتپردازی خطكشی نمیبینیم. داستان كه جلوتر میرود، آن میلهها هم حذف میشود و كمكم همه در كنار هم قرار میگیرند. زن و مرد و این طرفی و آن طرفی همه در جشنی ملی گرد هم میآیند و فیلم با شادی و رهایی با سرود «ای ایران» به پایان میرسد. هوشمندی پناهی هم نه فقط در استفاده از این سرود، كه در انتخاب اجرای پس از انقلاب آن با صدای اسفندیار قرهباغی است. برای چنین موضوعی كه برآمده از دل اجتماع امروز است، «ای ایران» بنان به طور قطع نمیتوانست انتخاب مناسبی باشد.
6- «ستاره میشود» یك عزتالله انتظامی خوب دارد و «ستاره بود» یك خسرو شكیبایی خیلی خوب. مثل چند فیلم اخیر جیرانی، بقیة بازیها هم بد نیست. جلد یك «ستارهها» به خاطر جذابیت حرفهایی كه به هر حال هست ولی خیلیها میگویند نباید گفته شود، با استقبال بیشتر مردم روبهرو خواهد شد، اما جلد سه فیلم بهتریست. گذشته از ریتم كند هر دو فیلم، كه در مورد دومی شاید پذیرفتنیتر به نظر برسد، اشكال اینجاست كه در «ستاره میشود» باید بازیگر بزرگ سینمای ایران را در نقش بازیگری كه از پس ایفای نقشاش برنمیآید بپذیریم. هر قدر ارجاع و اشاره به اشخاص حقیقی در «ستاره بود» پذیرفتنیست، فضای جلد اول سهگانة جیرانی نابازیگر طلب میكند.
7- «بهآهستگی» دربارة جامعهایست كه با دروغ و طعنه و غیبت بیگانه نیست. دربارة قضاوت مردم است نسبت به موضوعی كه آگاهی درستی از آن ندارند. خط كلی فیلمنامه، به خودی خود، نشانة هوشمندی پرویز شهبازی ــ فیلمنامهنویس ــ است. شكل روایت فیلمنامه هم به گونهایست كه ما را در جایگاه یكی از همان آدمهای بر مسند قضاوت نشسته قرار میدهد. دانای كلی در كار نیست و آگاهی ما به عنوان ناظر، در حد افراد درگیر ماجراست. هر بار به قضاوت مینشینیم و هر بار میفهمیم اشتباه كردهایم. داستان در واقع سه بار و به سه شكل به آخر میرسد، اما پایان اصلی چیز دیگریست.
«بهآهستگی» دربارة جستوجوی مردیست به دنبال همسرش. همسری كه بیخبر از خانه رفته و همه دربارةاش بد میگویند. اما بعد میفهمیم او برای درمان بیماری اعصابش به دنبال دعانویسی به مشهد رفته بوده. ولی مسأله اینجاست كه ما بر مبنای اطلاعات غلطی كه از فیلم دریافت میكنیم به اشتباه میافتیم. مثلاً شكل جدا شدن او از بچهاش، شكل خاص صحبت با استاد دانشگاه در مشهد، قطع كردن تلفن پس از شنیدن صدای شوهرش، بیخبر به سفر رفتن و اصلاً شكل مرموز سفرش. خب، این ابهام و رمز و راز را باید به حساب ناآگاهیمان نسبت به وقایع بگذاریم و مانع قضاوتمان شویم؟ فیلم، روایت غیرمستقیمی دارد و ماجرا را از طریق نواری كه به دست عدهای جوان افتاده دنبال میكنیم. آنها را یك بار در ابتدا میبینیم و یك بار در میانة فیلم. نمیدانم این ایدة پرویز شهبازی بوده یا مازیار میری، ولی به نظر میرسد بیشتر به خاطر رسیدن به روایتی مدرن به داستان اضافه شده. حاصلش البته اضافهگویی است كه به فیلم لطمه زده.
8- «كارگران مشغول كارند»، نمونة خوب فیلمهای جمعوجور و ارزانقیمت ویدئوییست. هرچند كه اغلب صحنهها روی سهپایه گرفته شده و ویدئویی بودن كار بیش از آنكه به داستان و شكل كار مربوط باشد به صرفهجوییهای مالی برمیگردد. فیلم دربارة چندتا آدم است و یك تختهسنگ. داستان فیلم هم دست را برای تحلیلهای تمثیلی مختلف باز میگذارد. ولی جذابیت فیلم نه به خاطر نگاه تمثیلیاش، كه به دلیل پرداختن به روابط میان شخصیتهاست. آدمهای گرم و واقعی و زنده و ملموس، كه نمونهاش را در اینگونه فیلمهای ضدقصه كمتر میبینیم ــ حتی در فیلمهای خود كیارستمی كه طرح فیلم متعلق به اوست. مانی حقیقی در فیلم اولش «آبادان»، تصویری از تهران معاصر ارائه میدهد كه از قصة آدمهایش مهمتر جلوه میكند و بهیادماندنیتر است؛ و حالا در اینجا رابطة میان آدمها مهمتر از هر چیز دیگریست. «آبادان» به خاطر نوع قصه و تنوع تصویری و حضور بازیگران نامآشنا، برای تماشاگر سینمارو جذابتر است اما «كارگران مشغول كارند» فیلم یكدستتر و كاملتری به نظر میرسد.
9- «یك شب» فیلم آبرومندانهایست. آبرو و جذابیتش را هم از موضوع حساسش نمیگیرد، مال خود فیلم است. ولی حیف كه ریتم خوبی ندارد و صحنههای اضافی برخی جاها اذیت میكند. فیلم ماجرای تنهایی شبانة دختریست در دل تهران بزرگ و روبهرو شدنش با سه مرد. به مرد سوم كه میرسیم هم فیلم كشدار میشود، هم فیلمنامه با داستان فرعی جسدی در صندوق عقب ماشین مرد از مسیر اصلیاش دور میشود. كاش یكسوم پایانی فیلم طور دیگری بود. این البته نظر شخصی تماشاگریست كه از فیلم بدش نیامده. همین.
10- «چهارشنبهسوری» یك فیلمنامة خوب دارد، یك حمید فرخنژاد خیلی خوب و یك هدیه تهرانی عالی. ترانه علیدوستی هم آنقدر در «شهرزیبا»، فیلم قبلی اصغر فرهادی، خوب بود كه اینجا خوبیاش خیلی به چشم نمیآید. حمید فرخنژاد حالا دیگر تهلهجة جنوبی و سرعت گفتار و تكرار بخشی از دیالوگها را جزئی از وجودش كرده و به عنوان شیوة كار و سبك بازیاش از آن استفاده میكند. خوب هم هست و بهخوبی با نقش هماهنگ میشود. هدیه تهرانی هم متفاوت با همیشه است و پس از آن گریة آخر «شوكران»، حالا اینجا با ظاهری متفاوت، از سردی همیشگی نقشهای قبلی فاصله گرفته و گرمی بغض و گریه و فریاد را تجربه میكند. یكی از بهترین صحنههای فیلم، و یكی از بهترین بازیهای هدیه تهرانی، جاییست كه بغض و گریة او را در حمام میبینیم. اما وقتی به مهمترین صحنة فیلم یعنی دیدار حمید فرخنژاد و پانتهآ بهرام میرسیم، اجرای صحنه آنقدر كه باید قوی و تأثیرگذار نیست و خیلی معمولی از كار درآمده. پایان فیلم، یكی از نقاط قوت فیلمنامه است. دختر نظافتچی (ترانه علیدوستی) از ماجرا خارج میشود و شوهر سابق زن همسایه (پانتهآ بهرام) به داستان وارد میشود، تا هر چهار نفر درگیر در این مربع انسانی، در پایان تأثیرگذارش حضور داشته باشند.
11- «شاهزادة ایرانی» برگرفته از سریالیست به نام «چهل سرباز». تا اینجا تجربه ثابت كرده بیرون كشیدن بخشهایی از یك مجموعة تلویزیونی و تدوین آن به اسم فیلم سینمایی، حاصل موفقیتآمیزی ندارد. نمونههای امسالی این جریان هم «شهرآشوب »(یدالله صمدی) و «مسیح» (نادر طالبزاده) است. چون اساس كار بر مجموعة تلویزیونی بنا شده و انتخاب تنها بخشهایی از آن، به هر حال معنیاش حذف بخشهای دیگر به خاطر محدودیت زمانی نسخة سینمایی است، و همین مسأله باعث ابهام داستان و سردرگمی تماشاگر میشود. اتفاقاًَ همزمان با جشنواره، آخرین قسمتهای سریال «مسافر ری» از تلویزیون پخش شد. زمانی كه آن را به عنوان فیلم سینمایی در جشنواره چند سال قبل دیده بودیم چنگی به دل نمیزد و حالا در جایگاه خودش به عنوان یك اثر تلویزیونی، كار دیدنی و جذابی به نظر میرسید. ولی ماجرای «شاهزادة ایرانی» فرق میكند. سریال «چهل سرباز» ــ آنطور كه نوشته شده ــ تلفیقی از اسطورههای شاهنامه، زندگی حضرت علی (ع)، وقایع تاریخی انقلاب، جنگ هشتسالة ایران و عراق و برخی حوادث دیگر است. حالا «شاهزادة ایرانی» حاصل انتخاب صحنههای مربوط به نبرد رستم و اسفندیار است. تنها همین صحنهها، بدون كم و زیاد. به همین دلیل، آشفتگی نمونههای پیشین را اینجا نمیبینیم و فیلم جذابی از كار درآمده كه ضرباهنگ خوبی هم دارد. كارگردان اثر در گفتوگو با نشریة روزانة جشنواره اعلام كرده «شاهزادة ایرانی »بدون دخالت او در انتخاب صحنهها و تدوین آن شكل گرفته است. با این حال باید تولید نخستین فیلم ایرانی این سالها بر اساس شاهنامه را به فال نیك گرفت.
12- دو فیلم را با هیجان دوست داشتن و به امید لذت بردن تماشا كردم: «گفتوگو با سایه» و«به نام پدر». اما تماشای آنها آب سردی بود بر اشتیاق اولیه. فیلم اول را كه دیدم از حبیب احمدزاده تعجب كردم كه چند سال پیش دربارة تحقیقش با هم صحبت كرده بودیم وجامع تر و تازه تر از چیزی بود كه حالا می بینیم. هنوز نمیدانم آنچه به اسم «گفتوگو با سایه» دیدیم، چه قدر از تحقیق چندسالة احمدزاده را در خود دارد. فیلم هیچ نكتة جدیدی ــ با تأكید میگویم، هیچ نكتهای ــ دربارة صادق هدایت ندارد. تنها چیزی كه تماشای فیلم به اطلاعاتم افزود، آشنایی هدایت با دوست چینیاش بود. آن هم پس از صحبت با دوستان فهمیدم در كتابها چاپ شده و جدید نیست. «گفتوگو با سایه» دو چیز را مانند كشف جدید مطرح میكند. یكی شباهت میان برخی آثار هدایت با سینمای اكسپرسیونیستی آلمان و نمونههایی مثل «نوسفراتو» و «مطب دكتر كالیگاری»، و دیگری هم رمز عدد 24 كه به شكلهای گوناگون در «بوف كور» اشاره شده و نشانة طول دورة آشنایی هدایت با دختر مورد علاقهاش است. هر دوی اینها هم در كتابهای منتشرشده دربارة هدایت وجود دارد.فیلم به درد كسانی میخورد كه آن كتابها را نخواندهاند؛ البته اگر تحمل آن را داشته باشند كه تا آخر تماشایش كنند.
«گفتوگو با سایه» برای مخاطب عام جذابیت ندارد تا بخواهد حرفش را بازگو كند و برای مخاطب خاص هم حرف تازهای ندارد. البته صحبت این نیست كه اگر حرف تازهای نداشت، لزوماً فیلم خوبی نیست. نمونهاش فیلم «آخرین روزهای بهاری» كیومرث درمبخش است دربارة روزهای آخر صادق هدایت. نكتة جدیدی هم ندارد، ولی تأثیرگذار و پرحسوحال است. به خاطر نبودن حسی برای درگیر كردن بیننده است كه از سازندة فیلمهای دلنشینی مانند «عروس آتش » و«در كوچههای عشق» و همین مستندهای آخرش دربارة نقاشان ایران متعجبم. «گفتوگو با سایه» شرح تحقیق سهنفرهایست دربارة صادق هدایت؛ یك استاد ادبیات دانشگاه، یك محقق و یك منتقد سینما. به جای یك راوی و یك محقق، حرفها میان سه نفر تقسیم شده تا نگاه اجتماعیتری شكل بگیرد ــ ضمن اینكه اینگونه امكان مباحثه هم پیش میآید و میتوان یكی را در موضع مخالف قرار داد تا حرف مخالفان را بگوید و فضای تعریف و تمجید از صادق هدایت را بشكند.
نكتة جالب فیلم، تقسیمبندی نادرست رفتار و گفتار میان این سه شخصیت است. وقتی كسی را به عنوان منتقد سینما داریم، باید قضیة شباهت آثار هدایت و اكسپرسیونیسم را از زبان او بشنویم، نه اینكه محقق به منتقد بگوید. و وقتی اینگونه پیش میرود، چرا باید محققی كه خودش این نكته را گفته، در خانة منتقد به تماشای تكهفیلمهای آلمانی بنشیند و به گزیدة آثار هدایت كه شبیه این صحنههاست و توسط منتقد خوانده میشود، با تعجب گوش دهد؟ و هنگامی كه قرار است شاهد عكاسی یكی از شخصیتها باشیم، دوربین بیشتر برازندة محقق است یا منتقد سینما؟ منتقد فیلم بیش از آنكه سرگرم دیدن یا نوشتن باشد، مشغول عكاسی است و به شیوة خبرنگاران فیلمهای ایرانی در این سالها، مدام از در و دیوار عكس میاندازد. وقتی هم پای مباحثه به میان میآید، به جای آنكه محقق اهل بحث باشد و زیرورو كردن منابع، استاد ادبیات كه قاعدتاً باید نگاه قالبی داشته باشد بهتر از بقیه اطلاعات میدهد و حرفهای محققانه میزند. و آیا میان صدای پخته و خشك و جدی فرخ نعمتی و جثة ظریف و شكنندة هدایت تناسبی هست؟ آن هم صدایی كه پیش از این برای یك شخصیت مهم دیگر استفاده شده و در ذهن بیننده باقیست؟ مشكل اصلی فیلم، احتیاط بیش از حد است. «گفتوگو با سایه» روایت محتاطانهای از یك موضوع حساسیتبرانگیز است. به سراغ برخی موضوعها نرفتن، بهتر از حذف شاخ وبرگهای ماجرا و فراهم آوردن روایتیست كه كسی معترضش نشود.
13- «به نام پدر» فیلم قابلتأملیست. آن هم نه به دلیل ساختش، كه به خاطر حرفش. هرچند كه حرف مهمش را دور از عصیانهای فیلمساز معترض بیان میكند. «به نام پدر» بیش از هر چیز از فیلمنامهاش لطمه دیده؛ فیلمنامهای كه یك پایان خوب دارد و یك مقدمهچینی طولانی و قابل حذف. یكی از دوستان نویسنده در یكی از نشریات، این فیلم متوسط حاتمیكیا را به عنوان انتخاب چهارمش برگزیده بود و بهدرستی نوشته بود: «به خاطر پیام فیلم، چون این حرف را فقط آدمهایی مثل حاتمیكیا میتوانند بگویند، و به خاطر اینكه این حرف شاید از زبان امثال حاتمیكیا روی آنهایی كه باید، تأثیر بگذارد.»
14- «باغ فردوس، پنج بعدازظهر» نمونة هوشمندانه و غیرمزاحم استفاده از اسپانسر در سینماست. یك تولیدكنندة مشهور پوشاك مردانه، تأمینكنندة مالی فیلم است و شخصیت اصلی داستان هم طراح دكوراسیون یكی از فروشگاههای جدید این شركت. زمان ورود و خروج او به فروشگاه، روی در ورودی نام شركت را میبینیم و روی دیوار فروشگاه هم نشانة آن را. همه چیز هم طبیعی و مناسب است. درست برعكس «به نام پدر» كه حضور گوشیهای موبایل شركت تأمینكنندة مالی در نیمة نخست، رابطة فیلم و تماشاگر را قطع میكند. نظر حاتمیكیا در جلسة مطبوعاتی این بود كه این همه حضور گوشی موبایل به اقتضای قصه است نه به خاطر اسپانسر فیلم. در اینكه آدمهای دور از هم به هر حال باید با وسیلهای به نام موبایل با یكدیگر صحبت كنند شكی نیست، ولی آیا باید اینسرت گوشی را هم بارها نشان بدهیم؟ استفاده از منابع مالی جدید برای ساخت فیلم چیز بدی نیست، ولی تا آنجا كه به اثر لطمه نزند. از قدیم گفتهاند: «باید از چیزی كاست، تا به چیزی افزود.» در «خانة روشن» (وحید موساییان) هم از ابتدا تا انتهای فیلم، یك هندیكم دست شخصیت اصلی است؛ هم دوربین را مدام میبینیم و هم تصویرهایی را كه ضبط میكند. اما نه بر آرم شركت سازنده تأكید میشود و نه اصلاً بر شكل و شمایل دوربین.
15- در جشنوارة امسال، بزرگداشت سه سینماگر ایرانی برگزار شد. آنچه بزرگداشت نام گرفت، اختصاص چند دقیقه از مراسم افتتاحیه به صحبت دربارة و با این سه نفر بود. همین. در واقع در خود جشنواره و آنجا كه به تماشاگران جشنواره و نه مهمانان مراسم افتتاحیه مربوط میشود، اثری از بزرگداشت به چشم نمیخورد، جز پوستر آن. در حالی كه در مهمترین بخش بزرگداشت یك سینماگر نمایش فیلمهای اوست. یعنی نمیشد با مستندهای به نمایش درنیامدة خسرو سینایی یك بخش جذاب فراهم كرد؟ و انتخاب چند فیلم از گلاب آدینه و مجید انتظامی كار سختی بود؟ اگر صحبت خالی ماندن سالن و عدم استقبال از فیلمهاییست كه پیش از این نمایش داده شده، آیا از پر شدن سالنهای نمایشدهندة فیلمهای بارها نمایش دادهشدة خارجی اطمینان وجود داشته؟
16- یكی از كارهای اصلی منتقدان سینما تماشای فیلم است، و یكی از سختیهای این حرفه در ایران، تماشای فیلم مستند و فیلم كوتاه و دیدن فیلم خارجی روی پرده. با این حال، در سینمای مخصوص منتقدان و نویسندگان سینمایی، نه اثری از فیلم مستند هست نه فیلم كوتاه و نه حتی آثار فیلمسازان شاخصی مثل جیم جارموش و ورنر هرتزوگ و كوستاگاوراس.
17- مجری جلسههای مطبوعاتی سینمای رسانهها، همانطور كه از نامش پیداست باید «مجری» باشد، اما مجری امسال بیشتر در نقش كسی ظاهر میشد كه سؤالهای كتبی را از روی كاغذ میخواند. آن هم البته بدون طبقهبندی و حتی حذف سؤالهای تكراری. مشروح جلسههای پرسش و پاسخ امسال را برخلاف سالهای قبل، هیچ نشریهای حتی تنها روزنامة سینمایی كشور هم منعكس نكرد . در جلسة پرجمعیت «به نام پدر»، ده نفر از عوامل فیلم پشت میز نشستند و در پایان، سه نفر از آنها حتی یك كلمه هم صحبت نكرده بودند. اگر مجری در جریان مشكلات تولید و پس از تولید فیلم بود میتوانست دربارة آن از تهیهكننده سؤال كند. اگر فیلم را خوب دیده بود و اگر در جریان بازیهای قبلی بازیگران بود، كامبیز دیرباز بدون یك كلمه حرف پایین نمیآمد. اگر اطلاعات مناسب داشت، از محسن روشن، صداگذار پركار این سالها و همین امسال جشنواره چیزی میپرسید. ضمن اینكه روز جلسة مربوط به فیلم «باغ فردوس، پنج بعدازظهر» چیزی كه باعث ترك جلسه توسط سیامك شایقی شد، دخالت مؤكد مجری در شكل جواب دادن فیلمساز بود، وگرنه شایقی خیلی محترمانه و مؤدبانه حرفش را زده بود و همه چیز تمام شده بود. تأسفآور اینكه خبر این جلسه به شكلی كاملاً وارونه در نشریات منعكس شد. این اطلاع رسانی نامناسب در مورد اغلب جلسهها اتفاق میافتاد و مشخص نبود این همه خبرنگار حاضر در سالن چه میكنند. در واقع نشریات از همان دوسه خبرگزاری همیشگی خبرها را تهیه میكردند و به خودشان زحمت نمیدادند. مثلاً اعتراض جعفر پناهی به خبرنگار تلویزیون، یكیدو جا بیشتر منعكس نشد، یا حضور بهرام رادان و فاطمه معتمدآریا و محمدرضا علیقلی در جلسة فیلم «تقاطع» كه برای اعتراض به تهیهكننده آمده بودند. حضور آقای علیقلی هم عجیبترین حضور در تمام دورههای جشنواره بود. ایشان اصولاً با مطبوعات میانهای ندارد و نه با نشریهای گفتوگو میكند و نه در هیچ جلسة مطبوعاتی شركت میكند. آن روز هم، به گفتة خودش، آمده بود تا اعتراض كند كه چرا تهیهكننده پنهانكاری كرده و نگفته فیلم محصول مشترك است و دستمزد واقعیاش را پرداخت نكرده. بعد هم گفت به هیچ سؤالی دربارة موسیقی جواب نمیدهد ــ و همین كار را هم كرد. پس مطبوعات گاهی هم به درد میخورند.
18- كاتالوگ، سند ماندگار هر جشنوارهایست و برای اینكه بفهمیم در فلان جشنواره چه فیلمهایی حضور داشته بهترین راه مراجعه به كاتالوگ ــ یا این روزها، سایت ــ آن است. مسألة نرسیدن و آماده نشدن فیلمها برای حضور در جشنوارة فجر، در كنار نادیده گرفتن برنامهریزی مخاطبان جشنواره و ایجاد بینظمی برای برگزاركنندگان، فهرست آثار موجود در جشنواره را هم دستخوش تغییر میكند و وجه اسنادی كاتالوگ و منابع مكتوب مربوط به جشنواره را زیر سؤال میبرد. هر سال بر مبنای قول شفاهی تهیهكنندگان برای رساندن فیلمها، برنامة نمایش جشنواره بسته میشود و همیشه هم اتفاقهای پیشبینینشدهای هست كه قول و قرارها را به هم بزند. مسائل حاشیهای هم كه باعث نمایش داده نشدن برخی فیلمهای خارجی میشود گاهی پیش میآید. به همین دلیل به اخبار جشنواره در نشریات كه مراجعه كنیم، همیشه با خبرهایی رسمی روبهرو میشویم كه در حد خبر باقی مانده و هیچگاه اتفاق نیفتاده. بدتر از همه، حضور این نادرستی در كاتالوگ است. امسال از همان روزهای اول جشنواره اعلام شد دو فیلم «تقاطع» و «پروندة هاوانا» به جشنواره نمیرسند، ولی در آخرین روزها رسیدند. ولی به جایش دو فیلم «سینهسرخ» و «پروانهای در مه» برای نمایش آماده نشد. حالا اگر كسی كاتالوگ جشنوارة بیستوچهارم را ببیند، نام این دو فیلم در بخشهای مسابقه و مهمان ثبت شده. همان طور كه نام فیلم «راه طیشده»(عباس رافعی) در بخش مهمان آمده، اما اصلاً در جشنواره حضور نداشت. بالاخره باید یك روز حساب و كتاب دقیق را جایگزین تعارفهای ایرانی و قول و قرارهای شفاهی كرد و هیچ فیلم آمادهنشدهای را در فهرست نمایش قرار نداد. هم موجب احترام به تماشاگر است و هم باعث جدیتر شدن جشنوارهای كه عنوان بینالمللی هم دارد.
ماهنامه فیلم- اسفند 1384