نوشته ها



تا دل تاریكی

ناصر صفاریان

در «دل تاریكی» اثر جوزف كنراد كه معتبرترین رمان كوتاه قرن بیستم نامیده شده ، شاهد سفری هستیم كه در سخت‌ترین شرایط در قاره آفریقا رخ می‌دهد. مارلو، شخصیت اصلی داستان، در این سفر بیرونی، با عزیمتی درونی هم روبه‌رو می‌شود . این آفاق و انفس در كنار هم از او انسان جدیدی می‌سازد؛ انسانی با روحیات متفاوت با آن چه پیش از این بوده است.
در فیلم «سرباز جین» سفر مشابهی رخ می‌دهد؛ سفری كه وجه ظاهری و باطنی را توأم با یكدیگر پیش می‌برد. جردن اونیل (دمی مور) به بخش جنگی نیروی دریایی آمریكا می‌پیوندد و در حالی كه شاهد طی‌كردن مراحل نظامی توسط او هستیم، می‌بینیم مرحله به مرحله خصوصیات جدیدی در او شكل می‌گیرد.
این كه یك زن، شخصیت اول فیلم است و با تلاش و كوشش موفق می‌شود موانعی را كه سر راه دارد از میان بردارد و از همتایان مذكر خود پیشی بگیرد و به موفقیت برسد، قبل از هر چیز تداعی‌كننده نگاه جانبدارانه به زنهاست. ولی برخلاف تصویر اولیه، نگاه حاكم بر اثر، نگاهی ست كه زن ها را هیچ می‌انگارد و آن ها را از عرصه فعالیت و زندگی حذف می‌كند.
«سرباز جین» نه تنها در میان فضای خشن و وحشت‌بار خود جایی برای لطافت زنانه باز نمی‌كند، كه حتی به پاك سازی كوچك‌ترین نشانه‌های زنانه می پردازد و آن ها را به سوی نابودی سوق می‌دهد.
اونیل قبل از این كه به واحد جنگی نیروی دریایی بپیوندد، خصوصیات زنانه دارد. از آرایش و سر و وضع ظاهری گرفته تا طرز گفتار و رفتار. اما به محض كناره‌گیری از واحد اطلاعات ارتش و پیوستن به خط مقدم ماشین نظامی آمریكا، ویژگی های بارز جنسیت او رنگ می‌بازد. محو خصایص زنانه و جایگزینی خصلت های مردانه به دو شكل نمود می‌یابد: ارادی و محیطی. انتخاب محیط خشن مردانه و پافشاری بر حضور در این محیط، جلوه‌هایی از تعمد و تأكید ستوان اونیل بر راهی ست كه انتخاب كرده. رفتار خشن و توهین‌آمیز اطرافیان هم مؤلفه‌ای محیطی ست كه او را به سوی طبیعتی مردانه سوق می‌دهد.
سازنده اثر در این میان در جایگاهی قرار می گیرد كه بر این تغییر خصوصیات صحه می‌گذارد. در اولین برخورد شخصیت مونث فیلم با هم‌دوره‌های مذكر خود كه در سالن غذاخوری رخ می‌دهد، زاویه دوربین – موقعیت دید كارگردان – طوری ست كه نه تنها تمسخر اونیل توسط مردها ناپسند شمرده نمی‌شود بلكه او به خاطر سر و وضع نامناسب – زنانه - خود، موجودی اضافی به شمار می‌آید، و هنگامی كه اونیل سر و وضع مزاحم – زنانه - را از وجودش حذف می‌كند و سرش را به شیوه مردها با ماشین اصلاح كوتاه می‌كند، موسیقی به گونه‌ای ست كه تداعی‌كننده حرکت او به سوی موقعیت برتر است.
در «سرباز جین» ، یك زن به گروه مردها وارد می‌شود و در شرایطی برابر با آن ها قرار می‌گیرد. اما واقعیت این است كه آن چه می‌بینیم، برابری زن و مرد نیست. در این‌جا، زن برای این كه به موقعیت مردها دست یابد، هویت وجودیش را حذف می‌كند و اجازه می‌دهد كه هویتی مردانه، جایش را بگیرد. در واقع، اصلاً زنی وجود ندارد كه بخواهد با مردها برابر باشد. آنچه هست مردی ست در كنار مردان دیگر و این در حالی است كه حتی زن خودباخته، باز هم در شرایطی برابر با مردان قرار نمی‌گیرد. نمونه‌اش صحنه‌ای ست كه ستوان اونیل باید با دست های بسته در مقابل یك مرد با دست های باز قرار بگیرد و از خود دفاع كند.
«سرباز جین» در لفافة تبلیغ برای میلیتاریسم و نظامی گری آمریكایی، این نكته را گوشزد می‌كند كه در نظم نوین آمریكا جایی برای لطافت و عشق وجود ندارد و خشونت تنها چیزی ست كه می‌تواند جایگزین شود. پایان فیلم هم بر این نكته تأكید می‌كند . ستوان اونیل كه حالا دیگر تمام خصوصیات خشن جنگی را فرا گرفته و موفق به كسب مدال شده كتابی در دست دارد. این كتاب، برگزیده اشعار «دی.اچ لارنس» شاعر انگلیسی است. اگر پرونده فیلم همین جا بسته می‌شد، جای امیدی برای تولد دوباره شور و عشق و لطافت باقی بود، اما وقتی كتاب ورق می‌خورد چشم ما به یك مدال نظامی می‌افتد؛ نشانه‌ای از میلیتاریسم در دل یك كتاب شعر. یعنی فتح عرصة فرهنگ به وسیله نظامی‌گری؛ یعنی دیگر امیدی نیست.

هفته نامه مهر- 30 دی 1376