نوشته ها



 

کیمیایی، حاتمی‌کیا و فیلم‌های امسال‌شان در جشن‌واره

نقیضه/ هجویه‌ای بر خویش

 

ناصر صفاریان

بعد از ماندگاریِ مثال‌زدنیِ نام ساموئل خاچیکیان به عنوان کارگردانی که هنوز عکس‌های افتتاحیه فیلم‌هایش در دهه‌های سی و چهل، تکرارنشدنی بودنِ آن را به رخ می‌کشد، در تاریخ سینمای ایران می‌توان به دو نام دیگر رسید که در دوره‌‌های متفاوت، خودشان مهم‌تر از جذابیت داستان و حتی بازی‌گران شناخته‌شده فیلم‌شان، جلوه کرده‌اند: مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمی‌کیا. با این توجه البته که این مساله در سطح و اندازه‌ای متفاوت رخ می‌نماید؛ هم پایین‌تر از خاچیکیان و آن روزهای سینمای ایران، و هم درنظرداشتنِ این که جمعِ علاقه‌مندانی که با دیدن نام کارگردان به سینما می‌روند، در مورد کیمیایی گستره‌اش بیش‌تر است و در مورد حاتمی‌کیا چارچوب‌های ایدئولوژیکش.

       از زمان ساخت آژانس شیشه‌ای و بسط و ادامه مسیر قهرمانش، حاج کاظم، در آثار بعدی و علاقه/ تلاش حاتمی‌کیا برای رسیدن به حدواندازه قیصری متعلق به این دوران و در کسوت انقلابی، سینمای او به شباهت محتوایی/ شخصیتی نسبت به سینمای مسعود کیمیایی رسید و اعتراض/ عدالت‌خواهیِ دیده شده در سینمای کیمیایی، حالا در قهرمان‌های حاتمی‌کیا نمود می‌یافت. این در حالی بود که خودِ کیمیایی در اغلب آثار پس از انقلابش مدام در معرض این انتقاد بود که قهرمان‌های پیشین و در واقع، خودش، را تکرار می‌کند و تنها جلوه ظاهری ماجراست که عوض می‌شود. با این حال، ابراهیم حاتمی‌کیا هم به همان مسیر افتاد و در معرض همان انتقادی قرار گرفت که در مورد سینمای کیمیایی در دوره جدید استفاده می‌شد: تکراری بودن... بگذریم که این تکرار شخصیت‌های با گفتار و کردارِ کم‌و‌بیش یک‌سان، اغلب به حساب نگاه تالیفی حاکم بر این آثار و مولف بودنِ فیلم‌سازان‌شان گذاشته شده است.

       حالا، در جشن‌واره امسال فجر، این دو کارگردان، باز کنار هم قرار گرفته‌اند. هم به خاطرِ همان جذابیت اسمی‌شان برای ایجاد کنجکاوی و استقبال اولیه از فیلم‌شان، هم به دلیلِ پرداختن دوباره به اعتراض و حق‌طلبی و تکرار موضوع و موضع‌شان، و هم به دلیلی دیگر که تازگی دارد و در سینمای ایران، در نوع خود، یگانه است. با تماشای خون شد (مسعود کیمیایی) و خروج (ابراهیم حاتمی‌کیا)، ابتدا با دیدن صحنه‌هایی که خنده به لب می‌آورد و حتی تمسخرِ برخی تماشاگران حاضر در سالن‌های جشن‌واره را در پی دارد، یاد ساخته‌های قبلی این دو کارگردان می‌افتیم و صحنه‌های مبتنی بر کمدی‌های ناخواسته‌ای که کیمیایی مثلا در فریاد پیشِ چشم‌مان گذاشته بود و حاتمی‌کیا در به‌وقت شام. ولی با جلوتر رفتن فیلم و تعدد چنین صحنه‌هایی، به‌خصوص در جاهایی که نوع دکوپاژ، بازی‌، و حتی دیالوگ و متن، نشانی از ناخواسته بودن و خراب شدن صحنه نمی‌دهد، دیگر نمی‌توان همان نگاه پیشین را داشت و باید به برداشت دیگری رسید.

       هر دو فیلم، بنا شده بر موقعیت‌های کنایی و استعاری است و از هر شخصیت و کنش می‌توان چیزی بیرون کشید و تفسیری بر آن نوشت: از «پس گرفتن خانه از غیر» در خون شد و «حق‌خواهی تا بالاترین سطح پاسخ‌« در خروج، تا خیلی چیزهای دیگری که مدل هر دو فیلم به همه‌اش راه می‌دهد. در هر دو اثر هم کارگردان به سراغ نوعی سینمای کمدی رفته است، چه در شکل رفتار و چه در نوع گفتار برخی شخصیت‌ها. جز قهرمان اصلی که به دلیل ماهیت قهرمان‌پردازانه اعتراضی‌اش، خنده‌ای هم اساسا به لب ندارد و نگاهش به اطرافیان، از بالا به پایین و بیش‌تر در موقعیت عاقل اندر سفیه است، آدم‌هایی در داستان گنجانده شده‌اند که شکل حضور و ترکیب‌شان در کنار هم، از تماشاگر خنده بگیرد. طوری که انتخاب بازی‌گران این نقش‌ها هم اغلب برآمده از پیش‌زمینه ذهنیِ بیننده و نقش‌های قبلی این بازی‌گران است.

       این‌ها را که کنار هم می‌گذاریم، به نتیجه‌ای نمی‌رسیم جز خواست و تعمد فیلم‌ساز بر رسیدن به نوعی هجو و بیان حرفش از دلِ این شیوه روایت. در خون شد، به دلیل حضور شخصیتی با مشکلات روحی (با بازی سیامک صفری)، شاید بتوان در برخی صحنه‌ها توجیهی تراشید و مثلا صحنه حضور نوازندگان در حیاط آسایش‌گاه روانی را مدلی جذاب دانست و افسوس خورد که چرا چنین ایده‌هایی که در همین صحنه خاص، خیلی خوب جاافتاده و توانایی کارگردان را نشان می‌دهد، به ساختاری یک‌دست منجر نشده، ولی خب در مقابل هم صحنه حضور دکتر متخصص ترک اعتیاد (با بازی سیامک انصاری) را داریم که خوب از کار در نیامده و انگار از یکی از برنامه‌های تلویزیونی مهران مدیری افتاده وسط فیلم کیمیایی و اتفاقا این هم کاملا عامدانه جلوه می‌کند. وقتی به خاطر بیاوریم هم‌نشینیِ عالیِ فضای عینی و فضای ذهنی در روایتِ رمان جسدهای شیشه‌ای چه قدر متناسب و به دل نشستنی بود، بیش‌تر متوجه نابسامانیِ این شکل روایت در خون شد می‌شویم. در خروج البته همین تک‌صحنه‌های فکرشده و به طور مجرد جذاب را هم نداریم و کمدی فیلم، گاه به سمت نازلِ «ادا به جای بازی» پیش می‌رود و بین شبکه روستای دهه شصت تلویزیون و در بهترین شکلش، ایران‌برگر (مسعود جعفری جوزانی) در نوسان است.

 

     

       اشکال هم اتفاقا همین‌جاست. این که اگر با یک قهرمان معترض روبه‌رو بودیم و یک جمع طراحی شده بر مبنای طنز، می‌شد همان مدل معترض فرد در برابرِ جمع را با این شکل جدید مبتنی بر طنز و هزل و هجو پذیرفت. ولی در این ساختار کنونی، هیج کدام از این دو فیلم یک‌دست و قابل قبول نیست. طوری که اگر بنا را بر این بگذاریم که قرار بوده این فیلم‌ها، هجوی باشد بر برخی مناسبات امروزی و نوعی اعتراض به آن، چنین محصولی پیشِ روی ما نیست و در نهایت، همه چیز خلاصه می‌شود به کنایه‌ها و طعنه‌های‌ بدون تامل و بدون عمق. طوری که اصلا نمی‌شود درک کرد چرا قهرمان‌های به طور مجرد قابل قبولِ این دو فیلم (در حدواندازه خودشان و اثر)، در چنین فضای نامانوسی قرار داده شده‌اند؛ چه شخصیت فضلی با بازی پذیرفتنیِ سعید آقاخانی در خون شد و چه شخصیت رحمت با بازی خوب فرامرز قریبیان در خروج. این تعارض در ساختار را می‌توان حتی به خودِ کارگردان هم تعمیم داد؛ به‌گونه‌ای که کارگردانیِ صحنه‌های جدی با حضور قهرمان اصلی، در بیش‌تر جاها، به صورت مجزا، خوب است.

       این نابسامانیِ ساختارِ برآمده از طنازی و هجو، سمت و سوی این طنز و هجو را به جای مقصد موردنظر فیلم‌ساز، به سوی خود او و سینمای او برگردانده است. به شکلی که این ناهمگونی در نگاه و کلیت اثر، در نهایت، راه می‌دهد به این که اگر نام کیمیایی و حاتمی‌کیا را از عنوان‌بندی فیلم جدیدشان حذف کنیم و گمان کنیم کسی دیگر آن‌ را ساخته، در تماشای اثر شاید به این نتیجه برسیم که فیلم‌سازی خواسته پارودی فیلم‌های آن‌ها را بسازد؛ و در واقع، خون شد و خروج را کسی به قصد نقض و هجو سینمای کیمیایی و حاتمی‌کیا ساخته است. البته حالا هم همین است و با نقض و هجو همین سینما طرفیم؛ با این تفاوت که این کار توسط خودِ فیلم‌ساز انجام شده. گرچه ردی از ضعف در روایت حرف و نظر و سقوط فیلم تا حد تمسخر را در جاهایی از دیگر فیلم‌های دیگر فیلم‌سازان مهم این سال‌ها هم می‌توان سراغ گرفت (مثلا آسمان محبوب داریوش مهرجویی)، ولی چنین نگاهی، تا به حال، در چنین حد و اندازه‌ای، وجود نداشته است.

      در سینمای ایران که ساخت پارودی متداول نیست و این‌گونه از فیلم‌سازی جای‌گاه خاصی ندارد، اکنون با خون شد و خروج، اتفاق یگانه‌ای رخ داده است. با اضافه شدن این دو فیلم به تاریخ سینمای ایران، مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمی‌کیا را می‌توان نخستین کارگردان‌هایی دانست که خودشان بر سینمای خودشان پارودی ساخته‌اند: نخستین نقیضه/ هجویه‌هایی بر خویش.

 

ماه‌نامه فیلم

نوروز/ نودونه