نوشته ها



سوار اسب چوبی

ناصر صفاریان

سال ها پیش، خواننده و بازیگری در عرصه هنر ایران فعالیت می‌كرد كه با رقم خوردن شرایط به گونه‌ای به موقع، حذف شد. هم زمان با وقوع انقلاب، ‌این خانم در اوج محبوبیت، تصمیم گرفت در ایران بماند و به هم‌قطاران لوس‌آنجلس نشین نپیوندد. این مسئله باعث شد كه او مانند دیگران در سراشیبی ابتذال قرار نگیرد و محبوبیت او در میان علاقه‌مندانش حفظ شود. این محبوبیت، آن قدر زیاد شد كه حتی نسل جوان پس از انقلاب هم بیش از دیگران به او علاقه نشان داد. لوس‌آنجلس ‌نشینان هم به خواندن مجدد ترانه‌های او رو آوردند؛ و چند كشور فارسی زبان شوروی هم پس از استقلال، آن قدر به او اهمیت دادند كه طی مدت كوتاهی، رادیو و تلویزیون و نشریات و در و دیوار، ‌از صدا و تصویر او پر شده. حتی می‌گویند در یكی از سفرهای مقامات ایرانی به یكی از جمهوری های استقلال یافته، مسئولین آن جا، سراغ این خانم را گرفته و جویای حالش شده بودند. همة این ها، به خاطر حذف به موقع او صورت گرفت؛ مثل همان چیزی كه در مورد جیمز دین و و الویس پریسلی رخ داد.
حالا، بیست سال پس از كنارگیری این خواننده و بازیگر، عباس رافعی، ‌شخصیت نخست فیلمش را طوری طرح كرده كه تداعی‌كننده او باشد. از اسم شخصیت مقابل او كه بهروز است گرفته تا نماهای آغازین كه فیلم در فیلم است و ابتدای فیلم «در امتداد شب» را – با بازی همین خانم – یادآوری می‌كند.
این كه چرا اشاره‌ها به گونه‌ای ست كه یك نفر دیگر را تداعی كند و مانند شیوه Key novel در رمان نویسی،‌ مؤلفه‌های موجود،‌ یادآور مؤلفه‌های دیگری باشند، به علایق و سلایق سازنده فیلم برمی‌گردد. اما هر علاقه و سلیقه‌ای، وقتی قرار است روی پرده سینما جای بگیرد، باید از جنس سینما باشد. ولی چیزی كه روی پرده می‌بینیم، یك فیلم بی سرو ته است كه نه ساختار درستی دارد و نه موضوع قابل باوری.
از ابتدا تا انتها ، سه نفر كه باید همین طوری قبول كنیم، آدم های بدی هستند – و البته بازیگران بدی هم هستند – دو نفر را كه باید همین طوری قبول كنیم آدم های خوبی هستند – و باز هم بازیگران بدی هستند – تعقیب می‌كنند و می‌خواهند اسنادی را به دست بیاورند كه باید همین طوری قبول كنیم اسناد مهمی هستند!‌ از «بایكوت» بازی اول فیلم كه بگذریم، نباید حق داشته باشیم از گذشته این آدم ها چیزی بدانیم؟
حتی وقتی گره فیلم باز می‌شود و مثلاً همه چیز را می‌فهمیم، وضعیت بدتر می‌شود و متوجه می‌شویم كه یكی از گروه‌های مخالف رژیم شاه، كه باید حدس بزنیم از گروه‌های چپ است، دست به پاك سازی نیروهای مذهبی خود زده . خب با این اوصاف، تماشاگر بدبختی كه دست بر قضا با اوضاع و احوال و روابط این جامعه آشناست، این سؤال برایش پیش نمی‌آید كه: چه طور ممكن است مبارزان مذهبی مخالف رژیم شاه، با یكی از خواننده‌های مشهور روز، دوست صمیمی باشند؟ اصلاً می‌توانیم این یكی را استثنا تلقی كنیم؛ ولی حق نداریم بدانیم این خانم، چرا متحول می‌شود و چرا می‌خواهد اسناد را منتشر كند؟ قضیه اسلحه‌های مادام العمر و تیر نخوردن آدم های خوب و درو شدن آدم های بد هم به كنار؛ فیلم است دیگر!
«راز مینا» هر چه كه هست، یك فیلم بی در و پیكر است كه حتی اگر به قصد «سوار اسب ابلق» شدن ساخته شده باشد، «عكس خورشید توی آب» از كار درآمده . فیلم ملغمه‌ای از انواع ترفندهای جذب تماشاگر – به بدترین شكل ممكن – است و ما نمی‌دانیم تكلیف مان با این كارگردان چیست و می‌خواسته چه بگوید. ولی می توان از او پرسید: «راهی كدوم دیاری ... آخه با این اسب چوبی؟»

هفته نامه مهر–2 دی 1376