نوشته ها




 

چهره رویا

ناصر صفاریان

فردین،‌ چهره محبوب و دوست‌داشتنی تماشاگران بی‌شماری بود كه سینما را رؤیا می‌دانند. او بازی گری بود خوش‌چهره و خوش‌ قدوبالا، كه شرح جوان مردی و انسانیتش هم نقل‌ محافل بود. بازی گری كه در سال‌های رواج شرح روابط خصوصی و توضیح دیده شدن این بازی گر با آن بازی گر در مطبوعات، هیچ‌گاه موضوع این بحث‌ها قرار نگرفت. بازی گری كه انتخاب نقش‌هایش هم به‌گونه‌ای بود تا باور عمومی مردم را از او خدشه‌دار نكند، و به‌همین دلیل همیشه در كسوت مردی قابل‌احترام و جوان مرد ظاهر می‌شد. اما با تغییر فضای جامعه در دهه 1350، عمر رویاها سرآمد و حتی حریم‌های عرفی اجتماع هم تغییر كرد، و در این میان فردین كه چهره‌ای مقبول بود، از جامعه و مردمانش جا ماند. او خاطر‌ه‌ای شد در گذر زمان، و با درك نامناسب شرایط جدید و ماندن در محدوده رویایی دهه پیش از آن، حتی این خاطره دل نشین را مخدوش كرد. وقتی هم به فكر گام برداشتن در مسیر جدید افتاد، حاصلش بی‌اعتنایی مخاطبان بود. ستاره پرفروغ فردین، در دهه 1350 رو به افول رفت؛ طوری كه فیلم‌های آخر او در سال‌های آخر پیش از انقلاب با استقبال مردمی كه روزگاری شیفته‌اش بودند روبه‌رو نشد. وقتی هم جامعه به فكر انقلاب افتاد و همه‌چیز دستخوش تغییر شد، دیگر جایی برای رؤیا نبود. اما وقتی چند سال پس از انقلاب، سینمای ایران به سوی حذف ستاره‌ها رفت، مردم به تماشای «برزخی‌ها» نشستند تا یاد چهره‌های گذشته را در ذهن زنده كنند، و فردین هم یكی از همین چهره‌ها بود. اما فردین این فیلم، فردین همیشگی نبود؛ شخصیتی بود آمیخته به رنگ و لعاب دوران جدید و با سروشكلی متفاوت و بیرون از چارچوب همیشگی. او این‌بار ایفاگر نقش كدخدایی بود كه صورتش زیر ریش سفید قرار داشت و پیرتر از سن واقعی‌اش به‌نظر می‌رسید. این آخرین فیلم فردین در میانه نمایش از پرده سینماها پایین كشیده شد. دلیلش هم فضای سیاست‌زده جامعه بود كه حضور ستاره‌های سینمای قبل از انقلاب را تاب نمی‌آورد.
پس از این‌كه كم‌كم مشخص شد سینمای جدید ایران سینمای ستاره‌ها نیست، فردین هرچند درصدد حضور مجدد در سینما بود، اما سرش را به فرش‌فروشی اش گرم كرد. در شرایطی كه جذابیت میوه ممنوع رسم ازلی و ابدی این سرزمین است و در روزهایی كه ویدئو در خانه‌ها فراگیر شده بود و فیلم‌های فردین ــ به‌ویژه «گنج قارون» و«سلطان قلب‌ها»ــ دست به دست می‌شد، دیدن فردین كه پشت دخل مغازه‌اش در پاساژ ونك می‌نشست، علاقه‌مندان او را ــكه شاید واقعاً قصد خرید هم نداشتند ـ به آن‌جا می‌كشاند. با توجه به كاهش محبوبیت و افت فروش فیلم‌های فردین، بی‌راه نیست بگوییم كه اگر حذف نشده بود و مانع فعالیتش نمی‌شدند، به‌ مرور در شرایطی طبیعی و معقول، آرام‌آرام كنار می‌رفت؛ اما این‌بار هم ممنوعیت، خودش یك‌جور تبلیغ شد.
همزمان با وزارت مصطفی میرسلیم، فردین به‌شكل جدی پی‌گیر صدور مجوز برای از سر گرفتن فعالیت سینمایی‌اش شد. با این‌كه همه رفت‌وآمد‌ها و قول‌وقرارها در سال‌های 74 و 75 پشت درهای بسته صورت می‌گرفت و قرار بود تا زمان آماده شدن فیلم فردین كسی از موضوع باخبر نشود، یادداشت سینمایی یكی از روزنامه‌ها همه‌چیز را به‌هم ریخت. نگارنده در مطلبی با عنوان «گنج قارون نمی‌خوایم» در روزنامه «سلام» نسبت به صدور مجوز برای فردین اعتراض كرد.1 با توجه به موقعیت خاص روزنامه «سلام» در آن سال‌ها و با توجه به اهمیت اغلب یادداشت‌های این روزنامه، موضوع صدور مجوز برای فردین سر زبان‌ها افتاد، و معاونت سینمایی وزارت ارشاد خیلی زود موضوع را تكذیب كرد.
به‌رغم تكذیب‌ها، چند ماه بعد در نامه‌ای كه فردین برای رهبر انقلاب نوشت، به این مسأله اشاره شد: «در تیر ماه سال 74 و 75 زمینه مساعد فراهم شد و مذاكره با مقام‌های محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در محیطی بسیار دوستانه و صمیمی انجام گرفت. بدین‌ترتیب، با امیدواری هرچه تمام‌تر پس از پانزده سال دوری از مردم و سینما و قریب چهار سال كوشش بازگشت، صدور مجوز بازی گری از سوی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی قویاً قطعی می‌نمود. ... لیكن قبل از صدور چنین حكمی انتشار شایعه قطعیت امر از سوی پاره‌ای از جراید و درج مقاله موهنی در این خصوص و جوسازی های نابخردانه و ناجوانمردانه، موجبات تعلیق این مهم را فراهم آورد.»2 و این درحالی بود كه دوست صمیمی فردین كه پی‌گیر كارهایش بود، پس از مرگ او به‌صراحت نوشت: «قرائن حاكی از آن بود كه همه‌چیز مرتب است و گردش كار با نظریه كاملاً موافق به نظر وزیر ارشاد رسیده و اواخر مرداد 1375 قطعیت خواهد یافت. با انتشار مطلب موهنی با عنوان «گنج قارون نمی‌خوایم» ... مجوز كار برای شادروان فردین در حد شایعه ذكر شد و موضوع در آستانه امضا و صدور مجوز بازگشت به عرصه سینما كه حق مسلم ایشان بود، مسكوت ماند.»3
پس از چاپ آن نوشته در روزنامه «سلام»، سیل تلفن‌ها آغاز شد. انواع و اقسام نامه‌ها و پیام‌ها هم از راه رسید كه نسبت به آن نوشته معترض بودند و عقیده داشتند فردین دوباره باید بازی كند؛ و تقریباً اكثر این پیام‌ها از سوی خانم‌ها بود. با این‌كه امروز من هم عقیده دارم آن مجوز باید صادر می‌شد و همه‌چیز شكل طبیعی‌اش را پیدا می‌كرد، اما نكته‌ای كه نادیده ماند این بود كه آن مطلب براساس ذهنیتی سینمایی نوشته شده بود، و علاوه بر این‌كه با مخالفت‌های ایدئولوژیك تفاوت داشت در آن به خصایل نیك شخصی فردین هم اشاره شده بود. پس از آن، فردین كه به‌شدت دلخور بود، هم دوستش را به دفتر روزنامه فرستاد و هم خودش تلفن زد؛ اما هیچ توضیحی نتوانست دلخوری اش را كاهش دهد.
و چند سال پس از آن روزها، درحالی‌كه جز احتمال بازی فردین در فیلم «جهان‌پهلوان تختی» خبری شنیده نشده بود، خبر درگذشت او همه را بهت‌زده كرد. فردین به صفحه اول روزنامه‌ها راه پیدا كرد و خبر مرگش در همه شهر پیچید. هفته‌نامه «ندای ایران» نخستین نشریه‌ای بود كه در تیراژ وسیع، خبر را چاپ كرد، اما هنوز مشخص نبود كه واكنش رسمی چه‌گونه خواهد بود و عواقب این كار چه خواهد شد؛ به همین دلیل تیتر درشت روی صفحه اول، تیتری بود كه اگر كسی مخالفت كرد، بتوان فقط به وجه خبری آن اشاره كرد: «فردین مرد». اما پس از آن، ویژه‌نامه‌های متعددی توسط نشریات تجاری به‌چاپ رسید كه همه‌اش تجلیل و تكریم بود. با مرگ فردین، علاوه بر سود سرشاری كه نصیب نشریات زرد و هفته‌نامه‌های بازاری شد، پوسترهای گوناگونی از فردین و تی‌شرت‌هایی با عكس او روانه بازار شد. و در عرض چند ماه، چهار كتاب درباره فردین به چاپ رسید.
واكنش مردم نسبت به مرگ فردین، به یكی از مهم‌ترین پدیده‌های سینمایی سال 79 بدل شد. استادیوم شیرودی، خانه سینما و تالار وحدت مملو از جمعیتی بود كه منتظر بودند با آغاز مراسم تشییع همراه با پیكر فردین به بهشت زهرا بروند، و هیچ‌وقت مشخص نشد چرا سه مبدأ متفاوت برای آغاز تشییع اعلام شد. وقتی بالاخره مراسم تدفین در بهشت زهرا شروع شد، هزاران نفر در آن‌جا گرد آمده بودند. و این درحالی بود كه رسانه‌های رسمی هیچ‌ خبری منتشر نكرده بودند. فضا به‌گونه‌ای بود كه افراد مخالف هم جایی برای بروز مخالفت پیدا نكردند و مخالفت را به‌بعد موكول كردند؛ طوری كه بعدها یكی از نشریات، فردین را «خائن و معلوم‌الحالی از تبار سینمای لجن زار قبل از انقلاب» نامید. تقارن فوت فردین با ماه‌های محرم و صفر هم باعث شد دسته‌های عزاداری مختلفی برای یادبود فردین راه بیفتد. در هر مراسم، به خصوص روز تشییع‌جنازه، هزاران دوربین فیلم برداری و عكاسی در دست‌های جمعیت، به‌خصوص جوانانی بود كه به‌نظر نمی‌رسید احساس نوستالژیك نسبت به فردین داشته باشند.
انجمن سینمای جوان ایران فیلمی درباره فردین تهیه كرده به نام «چه‌قدر سینمای فردین خوب است» به كارگردانی محسن رزقی؛ كه البته به‌دلیل تفاوت دیدگاه فیلم ساز و تهیه‌كننده، به بایگانی سپرده شده. در این فیلم كه شامل گفت‌وگو با فردین و گوشه‌هایی از فیلم‌های او، مراسم تدفین، بخش‌هایی از چند فیلم و كلیپ خارجی و... است، فردین از رقصیدن دفاع می‌كند و در مخالفت با عنوان «سینمای آبگوشتی» می‌گوید كه آبگوشت غذای ملی ایرانیان است و خیلی هم لذیذ است. واقعیت این است كه همین درك نادرست باعث شد ستاره فردین در دهه 1350 افول كند؛ هرچند كه خودش می‌گفت فردین امروز، با فردین دیروز فرق دارد، ولی وقتی می‌فهمیم به ایرج گفته بود قرار است دوباره بازی كند و از او خواسته بود دوباره به جایش بخواند، می‌فهمیم كه او می‌خواست با همان تفكر به سینما برگردد. فردین در نامه‌ای به عطاالله مهاجرانی و علی لاریجانی نوشته است: «تئوری موجود در «گنج قارون»، اصل اعتقاد به مشیت الهی، ایمان به قدرت خالق، تسلیم در برابر خداوند، رضایت به مقدرات، تلاش معقول برای امرار معاش و لذت بردن از مواهب خلقت بوده. و اگر امروز بخواهیم، می‌توانیم همین تئوری را دستمایه فیلمی قرار دهیم كه همان داستان را با انطباق به سطح سواد و دانش امروزین مردم مطرح سازد. درواقع، روبنای فیلم بنابر شرایط روز.»4
با همة این حرف‌ها،‌محبوبیت فردین را نمی‌توان منكر شد. چهره‌ایی بود دوست‌داشتنی، كه حتی بدون تكرار مؤلفه‌های دیروز هم می‌توانست با اولین فیلم پس از صدور مجوز،‌ مردم را به سینما بكشاند. روحش شاد.

1-«گنج قارون نمی‌خوایم». ناصر سوگند، روزنامه سلام، صفحه 7-11، شهریور 1375
2- متن كامل نامه فردین به مقام معظم رهبری. هفته‌نامه سینما ورزش، صفحه 6‌‌‌، 22 اردیبهشت 1379
3-«همراه فردین». محسن فرزاد، هفته‌نامه سینما ورزش، صفحه 5-22، اردیبهشت 1379
4- نامه فردین به وزیر ارشاد. هفته‌نامه سینما ورزش، صفحه 4، 24 فروردین 1379

 


ماهنامه فیلم- فروردین 1380