نوشته ها



فارغ از فاصله

ناصر صفاریان

          بهمن قبادی را اگر مشهورترین کارگردان فیلم کوتاه ایران ندانیم، بی شک باید یکی از مشهورترین ها به حساب آوریم. آن هم با در نظر داشتن این که از نظر تعداد کارهای کوتاه قابل توجه، بالاتر از دیگر فعالان این عرصه قرار می گیرد. مهم ترین فیلم کوتاه در موفقیت بین المللی و جلب نظر منتقدان سینمایی ایران هم ساخته قبادی است: «زندگی در مه». شاید دلیل ساخته شدن نخستین فیلم بلند بهمن قبادی را هم بتوان در همین نکته جست و جو کرد. موفقیت های «زندگی در مه» به حدی بود که کارگردان را به این نتیجه برساند همان قصه و همان فضا و همان آدم ها را به پرده بزرگ سینما بکشاند و تماشاگران بیش تری در شرایط حرفه ای تر سینما برای حرفش دست و پا کند.

           با وجود دستمایه قرار دادن همان فیلم کوتاه، «زمانی برای مستی اسب ها» قابلیت های یک فیلم بلند را در خود دارد و این گونه نیست که مانند برخی فیلم های سینمای هنری ایران، با یک اثر کوتاه کش آمده رو به رو باشیم. اگرچه در این جا هم خط اصلی، همان قصه یک خطی ساده و بی شاخ و برگ و بدون ماجراهای حاشیه ای ست، اجرای فیلم سر و شکل حرفه ای تر و درست تری دارد. هر چند که با درنظر داشتن قالب فیلم کوتاه و چارچوب در نظر گرفته شده برای آن، «زندگی در مه» اثری با ارزش و درخورتوجه است.

          گذشته از اجرای خوب صحنه های سخت– که دیده ایم در برخی فیلم های هنری و جشنواره ای ایران، فقط سختی اش به چشم می آید و نشانی از هنر ندارد– کارگردانی خوب قبادی فقط در صحنه های خارجی و اجراهای دشوار نمود نمی یابد. هنر کارگردانی ای که در فیلم جلب توجه می کند– اتفاقا– در نماهای خلوت دو نفره و در روابط میان آدم هاست. طوری که این جا هم بر خلاف برخی فیلم های جشنواره ای ایرانی که نابازیگران شان رفتاری خشک و تصنعی دارند، شخصیت های داستان باورپذیرعمل می کنند.

          در واقع، آدم ها جزئی از چیدمان صحنه نیستند که فقط برای درآمدن حس کلی فیلم و کلیت حرفی که مورد نظر کارگردان است عمل کنند. آن چه می بینیم، شخصیت پردازی و فضا سازی ای ست که به تک تک صحنه ها وجزئیات اثر راه یافته و یک دستی خاصی در این باورپذیری ایجاد کرده است. مهم ترین بخش هم در انتخاب بازی گران و نوع بازی گری و بازی کردن است. به گونه ای که نه تنها پسربچه اصلی، نه فقط جوانک معلول و نه دختر بچه به تنهایی، که همه آدم های فرعی قصه و تمام کسانی که حتی یک بار و در نمایی کوتاه دیده می شوند، طبیعی ترین رفتار ممکن را دارند.

          از زندگی در این مکان و با این آدم ها که بگذریم، آشنایی با مسایل این محیط را که کنار بگذاریم، آن چه ویژگی این باورپذیری و صمیمیت است، نه تجربه های شخصی بهمن قبادی، که نوع ساختار فیلم است. تقریبا در همه فیلم های هنری و جشنواره ای سینمای ایران– از کیارستمی و پناهی و مخملباف گرفته تا کارگردان های جوان تازه کار– نوعی فاصله گذاری در ساختار می بینیم و تعمدی بر عدم ایجاد احساس و پیش گیری از احساس گرایی. این شکل سینمایی را به جز فیلم دوم قبادی، در فیلم های بعدی خود او هم می بینیم، حتی در اثری مانند «نیوه مانگ»، که انتظار این است روایتی درباره موسیقی، احساس برانگیز باشد و دور از فاصله گذاری های این شکلی، و حتی در دیگر اثر او درباره شرایط این جایی موسیقی، «کسی از گربه های ایرانی خبر داره؟».

          در شرایطی که حتی در سینمای اروپا هم فاصله گذاری این شکلی را به معنای دوری از فضا سازی حسی به این حد و اندازه نمی بینیم، و در حالی که جز چند فیلمی که ساختارش چنین ایجاب می کند، بقیه آثار هنری سینمای ایران از سر نابلدی در ارتباط گیری به فاصله گذاری رو می آورند، «زمانی برای مستی اسب ها» از معدود استثناهای دلنشین است. فارغ از فاصله و بی واسطه با زندگی.

ماهنامه "صنعت سینما"- شهریور 1391