نوشته ها



ناصر صفاریان


بازهم سیب داری؟
نمونه بارز تلاش و تلاش و تلاش. پافشاری و پافشاری و پافشاری. سخت کوشی و سخت کوشی و سخت کوشی. آن هم در سینمایی که دیگر همه چیزش – جز چند استثنا – سهل است و سهل است و سهل.
فیلم برداری و طراحی صحنه خیلی خوب. بازی های خوب. کارگردانی مناسب. و از همه بهتر،فضاسازی خوبی که در خدمت داستان است. قصه ای پر از نماد و اشاره و کنایه و داستان مردمانی که قهرمان نجات بخش شان حسن کچل است و فرهنگی که ... و حیف از کمی بی توجهی به مقدمه کش دار و ضرباهنگی که می توانست بهتر باشد. البته درهمین شکل فعلی هم ، برتر از بسیاری آثار حاضر در جشنواره.


پابرهنه در بهشت
نمونه خوبی در اثبات توانایی یک کارگردان در فیلم اول اش. فیلم برداری خوب فیلم بردار خوبی که کارهای خوب پیشین اش را هم دیده ایم ، اما این بار نورپردازی زیبا و تحرک فراوانی در کارش هست که پیش از این نبود. ترکیب خوب نگاتیو و ویدئو. تدوین پرقطع ولی منسجم، از تدوین گری که عادت کرده بودیم در چارچوب کلاسیک محدود بدانیم اش. و دو بازی خوب در کنار بازی های دیگر که آن ها هم اغلب خوب اند: هومن سیدی و افشین هاشمی.
... و افسوس بر افت فیلم از نیمه به بعد. که وقتی به سراغ ماجراهای یک یک شخصیت ها می رویم ،از راه می رسد و انسجام پرداخت اولیه کلیت ماجرا – در نیمه اول – را از میان می برد.


خاک سرد
اثری بی حس و حال درباره موضوعی اساسا" پر حس و حال. خلاصه شدن زلزله در ریزش یک دیوار و محدود شدن درد و رنج به چند جیغ و فریاد ناهنجار و دل سوزی بر حضور محمد رضا فروتن که – به احتمال – حضورش به نیت کاری هنری و ارائه نقشی متفاوت بوده ،که حالا نه آن است و نه این.مجموعه ای از بازی های بد و ضرباهنگ کند و ماجرایی که به زور کش داده می شود و جایی برای کشیدن اش نیست. فیلمی که – به ظاهر – به قصد «هنری» بودن ساخته شده و نشانی در آن نیست. و تعجبی نه از ساخته شدن چنین فیلمی، که از خودمان که به تماشا نشستیم تا به آخر، و دوام آوردیم و تحمل کردیم و ماندیم به امید یک اتفاق، و هر چیزی اتفاق افتاد جز اتفاق.


خون بازی
چشم گیری تصویرهای محمود کلاری با رنگ بندی ای که به خاکستری و بی رنگی پهلو می زند. طراحی صحنه ای که بیش از هر چیز در یاد می ماند. باران کوثری ای که حالا دیگر فقط دختر کارگردان نیست و بازی گری ست زیر سایه هیچ کس. بیتا فرهی ای با سیمای دوست داشتنی مادرانه اش با آن چهره دوست داشتنی تر در زمان گریه. و البته مسعود رایگانی که نه از حضور خوب و تاثیرگذار «خیلی دور خیلی نزدیک» نشانی دارد و نه از یک بازی حتی متوسط و «بد نیست» گفتنی.
کم داشتن چیزی به نام احساس و نبودن تاثیرگذاری، آن هم در سینمای همیشه تاثیرگذار بنی اعتماد. مشکلی که اتفاقا" از ساختار کارگردانی نیست که - به عمد- از احساساتی کردن می گریزد و حتی بسیاری جاها بدون موسیقی برگزار می کند. اشکالی که ازفیلم نامه می آید و حاصل اش شده فیلمی کم تاثیر از موضوعی اساسا" تاثیر برانگیز.


مثل یک قصه
طرحی پرورده نشده و قوام نیافته. بازی هایی نه احساس برانگیز و نه در چارچوب فاصله گذارانه و بی نیاز از احساس، قابل قبول. که نه از دل موضوع و خود فیلم، که از بیرون به فیلم تحمیل شده... و تعجب از دیدن نام خسرو سینایی بر پای اثری که اغلب صحنه هایش می تواند ساخته یک کارگردان فیلم اولی باشد.


مینای شهر خاموش
ترکیبی از طعنه ها و کنایه های تلخ اما واقعی به فرهنگ رایج مردمان این سرزمین. تلخی ای در دل شیرینی شوخ طبعی حاکم بر اثر. با حضور استاد انتظامی نه چندان خاص و مهران رجبی مثل همیشه خوب، و یک شخصیت اول نچسب و خالی از حس و حال و ناتوان در برانگیختن انگیزه ای برای همدلی و همراهی تماشاگر. تعجبی از وجود صحنه های بیهوده آلمان در ابتدای فیلم و البته حدس حضور سرمایه گذار خارجی. حسرتی بر از دست رفتن طرحی زیبا که به فیلم نامه ای نامنسجم تبدیل شده. افسوسی بر نبودن تیغ تیز حذف صحنه های کش دار و موضوع های پراکنده... و دریغی بر کارگردانی خوبی که به شکل مجرد، پیداست و در کلیت اثر، ناپیدا.

ماهنامه فیلم- اسفند 1385