شخصیت متفاوت؛ وضعیت متشابه
ناصر صفاریان
از زمان نخستین نمایش «آژانس شیشهای» در مراسم افتتاحیه جشنواره فجر، زمزمههایی مبنی بر مقایسه آن با آثار دیگر بر سر زبانها افتاد و بسیاری از نویسندگان به تشابه این فیلم با «بعد از ظهر نحس » اثر سیدنی لومت اشاره كردند. تمام این اشارهها (حتی هنگامی كه پای «صخره» و حتی« اولین خون» را پیش كشیدند و «آژانس شیشهای»را با آنها مقایسه كردند) بر شباهت محتوایی این آثار تكیه داشت، ولی حرف این نوشته، بررسی تطبیقی «آژانس شیشهای»و «بعد از ظهر نحس»، از حیث محتوا و ساختار است. حاتمیكیا این شباهت را به كلی منكر میشود، اما فیلم او چیز دیگری میگوید. این روزها حاتمیكیا دلخور است كه چرا منتقدان فقط به خود فیلم توجه نمیكنند و مسائل حاشیهای را پیش میكشند. من هم -این جا- میخواهم تنها به خود فیلم توجه كنم و حرف حاتمیكیا را -كه به هر حال یك مسأله حاشیهای است- نادیده بگیرم.
* در ابتدای «بعد از ظهر نحس» اشاره میشود كه ماجرای فیلم، واقعی ست و سال 1972 در نیویورك رخ داده . اما حاتمیكیا قبل از شروع روایت، تأكید میكند: «این ماجرا واقعی نیست.» هر دو، ریشه در واقعیت دارد و اتفاق عجیب و غیرمنتظرهای كه دور از ذهن باشد، رخ نمیدهد. به همین دلیل، و با این كه چنین اتفاقهایی، بارها برای آدمهایی از جنس قهرمان حاتمیكیا پیش آمده و حتی خبر آن در مطبوعات منعكس شده، حاتمیكیا همه چیز را زاییده تخیل معرفی میكند. دلیلش هم زیاد گنگ و نامفهوم نیست؛ معمولاً در این جا رسم است كه در ابتدای فیلمها و كتابهایی با موضوع حساسیتبرانگیز، چنین عبارتی بنشانند.
* «بعد از ظهر نحس» با نماهای مختلفی از مكانهای گوناگون شهر و زندگی اجتماعی مردم - با نمایش تقابل فقیر و غنی- آغاز میشود و قبل از این كه به سراغ شخصیتهای فیلم برود، بستر اجتماعی اثر را برای ایجاد زمینه، فراهم میكند. اما در« آژانس شیشهای» از همان ابتدا با داستان قهرمان فیلم روبهرومیشویم و نشانی از پسزمینه اجتماعی محیطی كه داستان در آن شكل میگیرد، به چشم نمیخورد. به همین دلیل، فیلم حاتمیكیا برای مخاطب خارجی و كسی كه فضای سیاسی و اجتماعی این سالهای ایران را درك نكرده، گنگ و سؤالبرانگیز است.
* در «بعد از ظهر نحس» تعلیق و كشش داستان به این دلیل است كه تماشاگر علاوه بر این كه میخواهد از سرنوشت قهرمانهای فیلم آگاه شود، دلش میخواهد از دلیل سرقت و گروگانگیری سر در بیاورد. اما در « آژانس شیشهای» از همان ابتدا همه چیز را میدانیم، و تعلیق آن به دلیل خلق موقعیت جذاب است.
* شخصیتهای اول در هر دو فیلم، در وهله نخست موضع ضدرسانهای دارند و بیعلاقگی خود را نسبت به دوربین، تلویزیون و خبرنگاران نشان میدهند. سانی دوربین داخل بانك را منهدم میكند و به خبرنگارانی كه در خیابان جمع شدهاند، بد و بیراه میگوید، و حاج كاظم در حرفهایش، علیه رسانهها برمیآشوبد. جالب است كه هر دو در موقعیتی قرار میگیرند كه دست از این مخالفت اولیه برمیدارند. سانی با تلویزیون مصاحبه میكند و حاج كاظم آماده میشود تا پس از فرود هواپیما در لندن، با خبرنگاران روبهروشود.
* چه در «بعد از ظهر نحس» و چه در « آژانس شیشهای»، قهرمان فیلم اسیر موقعیتی ناخواسته میشود و بحران برایش شكل میگیرد. سانی قصد آزار رساندن به كسی را ندارد و میخواهد پس از سرقت بانك، سراغ كار و زندگیاش برود. حاج كاظم هم آمده تا بلیت تهیه كند و برگردد. اما شرایط به گونهای رقم میخورد كه آنها به شكلی ناخواسته، دست به گروگانگیری میزنند.
* سانی و حاج كاظم، هر دو پیش از این در جنگ حضور داشتهاند و پسزمینه حوادث جنگ، در شكلگیری شخصت مهاجم آنها نقش دارد. هر دو هم حالا در مقابل «زخم» خود، طلب سهم میكنند. سانی میگوید: «من یك كفن و دفن مجانی میخواهم. حق دارم، چون در ویتنام بودهام.» حاج كاظم هم بارها و بارها حق و سهم خود را طلب میكند. هر دو هم این كار را برای كمك به دوست خود انجام میدهند، هر چند كه موقعیت اجتماعی و مذهبی آنها متفاوت است و در بطن جامعههایی متفاوت زندگی میكنند.
* در فیلم « بعد از ظهر نحس» ، سانی میگوید: «من یه كاتولیكم و نمیخوام به كسی آزار برسونم.» حاج كاظم هم در « آژانس شیشهای» بارها به سابقه جبهه رفتن خود اشاره میكند، و به جا آوردن آداب و شعائر مذهبی را توسط او در فیلم میبینیم. ضمن این كه او هم بارها میگوید كه قصد ندارد به كسی آزار برساند.
* زاویه انتخابی برای روایت داستان در « بعد از ظهر نحس» ، زاویه دید دانای كل است. اما زاویه دید در « آژانس شیشهای» ، تركیبی از سوم شخص و اول شخص است.
* چه سانی و چه حاج كاظم، به شیوهای كم و بیش مشابه، نسبت به نیروهای پلیس بیاعتمادند و آنها را بازرسی بدنی میكنند تا خیال شان راحت شود كه مسلح نیستند.
* « بعد از ظهر نحس»، بیش از « آژانس شیشهای» از فضاهای خارجی استفاده میكند و محدودیت فضای داخلی را زیاد به رخ نمیكشد. در حالی كه در فیلم حاتمیكیا، با لوكیشن محدودتری رو به روییم و كمتر محوطه بیرونی را میبینیم. با این حال، حاتمیكیا با تبحر خود، مانع خستگی و كسالت تماشاگر میشود و حتی در مقایسه با همتای خارجیاش، كشش بیشتری ایجاد میكند.
* قهرمان سیدنی لومت، برخورد بهتری با گروگانها دارد و در رفتار و گفتارش، رگههایی از طنز و مطایبه به چشم میخورد. مردم درون بانك راحت و آسودهاند و حتی بازی و شوخی میكنند. رابطه سانی با كاركنان و مشتریان بانك، رابطهای معمولی - و حتی صمیمانه- است. در حالی كه حاج كاظم با آن كه حتی از كلمه «گروگان» استفاده نمیكند، برخورد مناسبی با مردم ندارد. حتی موقع تهدید و استفاده از گروگانها برای خروج هم، سانی با لحنی مهربانانهتر برخورد میكند تا حاج كاظم .به این دو نگرش، كه در موقعیتی كم و بیش یكسان شكل میگیرد، توجه كنید:
-سانی: «اگه هلی كوپتر رو بدی یه گروگان میدم. اگه جت رو بدی یه گروگان دیگه میدم. در مقابل هر كار، یه گروگان میدم.»
-حاج كاظم: «از ساعت 6 كه گذشت، هر پنج دقیقه یه اتفاق میافته. 6، اتفاق اول. 6:05 اتفاق دوم. 6:10 اتفاق سوم.»
* در هر دو فیلم، یكی از دو شخصیت، پرخاشگر و عاصی است و دیگری آرام و سر به زیر. كنشها و واكنشهای انفعالی قطب ساكت ماجرا هم -به رغم تفاوت محیطی- تقریباً یكسان است. به عنوان مثال، صحنه بردن یكی از گروگانها به آبدارخانه و شلیك تیر هوایی و حرفهای حاج كاظم و عباس را در فیلم «آژانس شیشهای» با این دیالوگ «بعد از ظهر نحس» مقایسه كنید:
سل: تو جدی گفتی كه میخوای جسد اونا رو بندازی بیرون؟
سانی: نه، من میخواستم اونا فكر كنن كه ما بیرحم هستیم.
* سانی پول غذا را میدهد تا زیر دین پلیس و دولت نباشد. مردم هم او را تشویق میكنند و كسی نمیگوید كه این پول، همان پول دزدی است. حاج كاظم هم كه میخواهد به یك مظلوم كمك كند، همدلی تماشاگر را بر میانگیزد، اما كسی نمیپرسد كه چرا خودش به مردم درون آژانس ظلم میكند. در «بعد از ظهر نحس»، سل، دوست سانی در واكنش به سیگار كشیدن یكی از كاركنان بانك كه به گروگان گرفته شده میگوید: «آدم باید مواظب بدنش باشه. بدن انسان، محراب خداوند است.» او سیگار كشیدن را بد میداند، اما سرقت بانك را نه. گروگانگیر های «آژانس شیشهای» هم از غیرت و جوانمردی صحبت میكنند اما در عمل، نشانی از آن حرفها در وجودشان نیست.
* قهرمانهای هر دو فیلم، آخرین و صمیمانهترین حرفهای شان را در قالب نامه برای عزیزترین آدم زندگیشان میگویند. سانی برای بهترین دوستش نامه مینویسد و او را به خاطر زجر و دردی كه كشیده می ستاید. حاج كاظم هم در آخرین لحظهها، حرفهایش را برای همسرش فاطمه مینویسد و از او تشكر میكند و حلالیت میطلبد.
* رابطه گروگانگیرها و مأموران امنیتی در «بعد از ظهر نحس» ، تنها در چارچوب قانون و ضابطه است، اما در «آژانس شیشهای» این رابطه در فضایی صمیمانهتر و خارج از چارچوب قانونی شكل میگیرد. در مقابل، سانی به راحتی و با اطمینان، بارها از بانك خارج میشود، اما حاج كاظم حتی موقع ورود و خروج نیروهای انتظامی و اطلاعاتی، گروگانها را سپر بلای خود میكند. در «بعد از ظهر نحس»، پلیس و FBI، برای نجات گروگانها دست به هركاری میزنند، اما در «آژانس شیشهای» ، سلحشور (مأمور اطلاعاتی) میگوید كه وزارت امور خارجه، منكر كل غائله شده؛ و میبینیم كه در پایان فیلم، به وسیله گاز اشكآور و با حمله آژانس را تصرف میكنند.
* خروج شخصیتهای اصلی «بعد از ظهر نحس» از ساختمان بانك، در دل شلوغی و ازدحام جمعیت رخ میدهد، اما در «آژانس شیشهای»، حاج كاظم و عباس در سكوت صبحگاهی كه با صدای هوشمندانه اضطرابآور ماشین خطكشی خیابان شكسته میشود، از آژانس خارج میشوند. ترفند مناسب و هنرمندانه حاتمیكیا، فضایی خلق كرده كه به طور قطع، در شلوغی و ازدحام، معنا پیدا نمیكرد.
* در «بعد از ظهر نحس»، تمام بار معنایی ساختمان محل وقوع حوادث و آدمهای ماجرا، در وجه ظاهری خلاصه میشود و فیلم تنها میخواهد اثری حادثهای و جذاب باشد. اما در «آژانس شیشهای»، همه چیز به دیده سمبلیك گردآوری شده؛ از خود آژانس گرفته كه نشانی از جامعه ایرانی ست، تا تك تك آدمهای داستان.
در حقیقت، حاتمیكیا میخواهد در پس ظاهر حادثهای فیلم، حرف دیگری بزند و به كالبد شكافی جامعه كنونی ایران و جناحبندیهای موجود در آن بپردازد.
* قهرمان سیدنی لومت در آخرین لحظه جا میزند و وقتی اسلحه در كنار شقیقهاش قرار میگیرد، میگوید «نزن ! » ، اما حاج كاظم تا آخر ماجرا بر سر حرفش میماند و همواره از جانش مایه میگذارد. در واقع این دو، در هنگام خطر، تفاوت اساسی خود را به رخ میكشند.
* شباهتهای ساختاری مانند دیالوگنویسی و خلق موقعیتهای رفتاری، و تشابه محتوایی میان «بعد از ظهر نحس» و «آژانس شیشهای» به قدری روشن و آشكار است كه نمیتوان آن را نادیده گرفت. اما واقعیت این است كه روایت حاتمیكیا بسیار منسجمتر و دلنشینتر از كار در آمده و -دستكم برای ما تماشاگران ایرانی- قابل باورتر است. در یك كلام، میتوان گفت كه «آژانس شیشهای» فیلم بهتری ست.
ماهنامه فیلم– 20 مرداد 1377