نوشته ها



كه بر سفره فرود آید؟

ضیافت كیمیایی برای كیست؟


ناصر صفاریان

هنوز یادمان است كه روزگاری مسعود كیمیایی مطرح‌ترین كارگردان سینمای ایران بود و «قیصر» اولین پایه‌های سینمای جدی كشورمان را بنیان نهاد و به دلیل همین یادهاست كه در این سال‌ها وقتی به تماشای آثار جدید او می‌نشینیم به جز یكی دو استثنا با بهت و ناباوری از خود می پرسیم كه آیا آن چه دیده‌ایم ساخته‌ی كیمیایی است؟
هنوز هم توانایی‌های كیمیایی را در صحنه‌هایی از برخی از آثارش می‌بینیم، اما مدت‌ها ست كه دیگر درخشش و استادی او به كل اثر راه نمی‌یابد و به چند صحنه خاص محدود می‌شود . آیا كار خالق «قیصر» و «داش آكل» و «غزل» و «گوزن‌ها» به جایی رسیده كه ما باید فقط شاهد جرقه‌هایی از درخشش سابق او باشیم؟ همین؟
با نگاهی به آثار كیمیایی درمی‌یابیم كه او در فیلم‌های پس از انقلاب‌اش از مخاطبان سابق خود فاصله گرفته و شاید به همین دلیل باشد كه آمار فروش فیلم‌های سال‌های بعد از انقلاب كیمیایی نشان‌دهنده استقبال از فیلم‌های او نیست؛ در سال‌های پس از انقلاب حتی فیلم بسیار خوب «دندان مار» نیز فروش چندانی نداشت. اما در مجموع فروش اندك اغلب آثار كیمیایی در این سال‌ها و سماجت او در این كه هنوز هم فیلم‌های او می‌توانند مردم را جذب كنند پرسش‌انگیز است. چرا كه كیمیایی هنوز نتوانسته رگ خواب تماشاچی امروزی را به دست آورد ،و حتی نتوانست فروش «رد پای گرگ» را از ده میلیون تومان فراتر ببرد . فروش نسبتاً خوب «تجارت» را نیز نمی‌توان به پای كیمیایی نوشت. اگر جذابیت این فیلم به داستان آن مربوط می‌شد، فیلم‌های دیگر او نیز كه خط و ربط داستانی منسجم‌تر و باورپذیرتری داشتند باید فروش بهتری می‌داشتند. مهم‌ترین دلیل فروش«تجارت» - كه برازنده‌ترین نام را هم دارد - نگاه توریستی به كشور آلمان و به تصویر كشیدن در و دیوار یك شهر اروپایی و آدم‌های بی كاری ست كه -گویا- جز زدن و رقصیدن كار دیگری ندارند.
اكنون كیمیایی پس از دو فیلم بسیار ضعیف «رد پای گرگ» و«تجارت» ما را به «ضیافت» دعوت كرده است و ما از خود می‌پرسیم چه كسانی حق ورود به این ضیافت را دارند و چه كسانی می‌‌توانند بر سر این سفره سور بنشینند؟ چرا كه علاوه بر جوان‌گرایی و انتخاب جوان‌‌ها به عنوان شخصیت‌های اصلی داستان -كه در فیلم‌های دیگر كیمیایی كم‌تر دیده می‌شد- «ضیافت» در تقابل با طرز فكر حاكم بر تمام آثار قبلی او ست. این بار، قهرمان‌ كیمیایی نه تنها دنباله‌روی قهرمان‌های سابق او نیست كه در مقابل آن‌ها قد علم می‌كند و آن‌ها را به مبارزه می‌طلبد. یعنی حتی شخصیت‌‌های دست‌پرورده‌ خود كیمیایی هم نمی‌توانند با این ضیافت و حال و هوای آن هم‌خوانی پیدا كنند و حق ورود به آن را ندارند. شرایط حاكم بر این ضیافت پر شعار، بیش از همه برای دوست داران كیمیایی كه همواره صحبت مردانه‌گی و رفاقت از او شنیده‌اند و برای كسانی كه دل با شورش گران دارند سخت غیر قابل باور است.
كیمیایی كه پیش از این،‌ در آثارش به چاقو قداست بخشیده بود و هر بار به رغم متهم شدن به رواج لمپنیسم و فرهنگ انتقام شخصی، قهرمان‌اش را به بی‌اعتنایی به قانون وا می‌داشت،‌ ‌این بار هر چه رشته بود پنبه می‌كند و به مبارزه با آن چه برایش مبارزه كرده بود برمی‌خیزد. در اوایل فیلم «ضیافت»، ‌جایی كه هفت شخصیت اصلی در مقابل دبیرستان دور هم جمع شده‌اند، یكی از آن‌ها در پاسخ دوستش كه فقط در حد حرف به چاقو اشاره می‌كند،‌ می‌گوید: «ول كن این چاقو رو. دیگه زمان این چیزا گذشته.» كیمیایی تا پیش از این فیلم حاضر نشده بود گذشت زمان را باور كند و به همین دلیل بود كه رضای «رد پای گرگ» در سال 1372 در میدان فردوسی اسب‌سواری می‌كرد ونویسنده بی‌نام و نشان «تجارت» - كه هرگز اسمش را نفهمیدیم – به سبك قهرمانان سابق كیمیایی در آلمان امروز چاقو می‌كشید و آلمانی‌ها را لت و پار می‌كرد و شعارهای دهن پر كن می‌داد.
اما مسئله این نیست. مسئله در دگرگونی بنیادی قهرمانان كیمیایی است. قهرمانان كیمیایی تا پیش از «ضیافت» بیش‌تر كسانی بودند كه در درگیری‌های زمانه بی‌اعتنا به قانون كه علیه آنان بود، چون قهرمانان حماسه به پا می‌خاستند و در برابر نظم مستقر سر به شورش برمی‌داشتند، اما این بار در «ضیافت» كیمیایی، قهرمان خود مأمور قانون است و قانون را ترویج می‌كند. كیمیایی پیش از این همواره تمرد و طغیان شخصیت‌های فیلم‌هایش را تأیید می‌كرد و مأموران قانون را عناصری مزاحم در راه اصلاح بنیادی جامعه می‌دانست و نه تنها انتقام شخصی را تنها راه احقاق حق معرفی می‌كرد كه قانون را هم مانع زائد و بیهوده‌ای می‌انگاشت كه گرهی از مشكلات باز نمی‌كند. قانون زمان «قیصر» برادران آب منگل را به جرم قتل فاطی و فرمان مؤاخذه نكرد. قانون زمان «بلوچ» ، هتك حرمت زن بلوچ را بی‌جواب گذاشت و قانون زمان «گوزن‌ها»، سید و قدرت را به گلوله بست. علاوه بر این حتی در جایی كه قهرمان كیمیایی خود به نوعی در سایه قانون بود، بی اعتنا به آن پیش می‌رفت و انتقام شخصی را تنها راه چاره می‌دانست. همان كاری كه بازرس امانی فیلم «خط قرمز» كرد و همان شیوه‌ای كه بازپرس فیلم«تیغ و ابریشم» درست می‌دانست و همان كه گروهبان بازگشته از هشت سال نبرد در فیلم «گروهبان» كرد.
سیر تدریجی قهرمان كیمیایی، از انسانی كه به حاكمیت قانون اعتنایی ندارد تا كسی كه وجودش به حاكمیت قانون وابسته است، با خوش‌بینانه‌ترین دید ممكن هم شگفت‌انگیز است، زیرا تغییر جهان‌بینی فیلم‌سازی كه تاكنون ادعا می‌كرد تحت هیچ شرایطی حاضر نیست از عقاید و آرمان‌هایش دست بكشد و «سیگارش را با آتش هر كسی روشن كند» ساده نیست. كیمیایی با «ضیافت» ، علاقه‌مندان خود را هم از یك صافی عبور می‌دهد و به دوست‌داران جدیدی می‌اندیشد. و حالا كه چنین است آیا می‌توان آخرین نمای «تجارت» و بسته شدن فیلم با تابلوی ورود ممنوع را به این تعبیر كنیم كه هر كسی حق حضور در ضیافت كیمیایی را ندارد؟
این كه ضیافت برای چه كسانی بر پا شده است شاید چندان مهم نباشد. اما هر فیلمی برای هر مخاطبی كه تهیه شود باید از اصول و قواعدی پیروی كند. ولی «ضیافت» به اصولی كه خود تعیین می‌كند هم وفادار نمی‌ماند و حوادث فیلم را با منطق خود فیلم نیز نمی‌توان توجیه كرد.
فیلم به شدت دوپاره و دارای دو لحن متفاوت است. بخش ابتدایی كه در كافه‌ ماطاووس و در فضایی بسته و تئاترمانند می‌گذرد، نه تنها از نیمه دوم بهتر است، كه از زیباترین كارهای كیمیایی ست. فضای شاعرانه و نوستالژیك این قسمت ، آن را به یكی از دوست داشتنی‌ترین صحنه‌های فیلم‌های كیمیایی تبدیل كرده . اما این زیبایی فقط به كافه ماطاووس محدود می‌شود و در نیمه دوم فیلم از ساختار مناسبی كه در ابتدا می‌بینیم خبری نیست.
با شروع بخش دوم با داستانی روبه‌رو می‌شویم كه نیازی به مقدمه چینی‌های قسمت اول ندارد. فیلم می‌تواند از همان نیمه و پس از حوادث كافه‌ ماطاووس آغاز شود و هیچ اتفاقی هم رخ ندهد. كیمیایی هفت نفر را در یك جا جمع می‌كند تا دو نفر از آن ها با هم روبه‌رو شوند و داستان اصلی آغاز شود. یعنی داستان فقط به دو نفر مربوط است و حضور پنج نفر دیگر لازم نیست. این دو نفر می‌توانند در جایی دیگر و حتی پشت در كافه‌ای كه محل قرار است یكدیگر را ببینند. خشونت‌های این فیلم برخلاف صحنه‌های خشن دیگر آثار كیمیایی، رنگ و بوی شاعرانه‌ای به خود گرفته و خشونت‌ها به شكل تلطیف شده‌‌ای تصویر شده‌اند. اما نیمه دوم نمی‌تواند خود را به فضای نیمه‌ اول نزدیك كند، به ویژه آن كه قصه بخش دوم نسبت به نیمه اول بی‌منطق‌تر است. این بار رفاقت مورد نظر كیمیایی، به دلیل توجیه پذیر نبودنش شكل نمی‌گیرد و آن چه می‌بینیم حتی با معیار كیمیایی در فیلم‌های قبلی‌اش هم قابل قبول نیست. هفت دوست دبیرستانی در آخرین روز مدرسه عهد می‌كنند كه همدیگر را چند سال بعد (در نسخه جشنواره‌ای زمان قرار هفت سال بعد است. به دلیل ناهمگنی تصاویر با سال‌های مورد نظر، «هفت سال بعد» به «چند سال بعد» تبدیل شده است) ببینند. مهم‌ترین مشكل فیلم هم همین نكته است. اگر این چند نفر واقعاً «رفیق» هستند و به «رفاقت» عقیده دارند، چرا دراین مدت سراغ یكدیگر را نگرفته‌اند و این همه صبر كرده‌اند؟ومساله این جاست رفاقتی كه قرار است احساسات ما را برنگیزد، از پایه و اساس محكم نیست. حتی این بار شخصیت منفی كیمیایی هم مدرك قابل قبولی برای اثبات حرف‌هایش ندارد و نمی‌تواند تماشاگر را با خود همراه كند. او وكیل شركتی ست كه «بد» معرفی می‌شود. ما «بدی» آن شركت را در عمل نمی‌بینیم و نمی‌دانیم آن‌ها چه كرده‌اند. وكیل شركت نیز تاكنون در تمامی «بدی‌ها»‌ همراه و یار و مشاور آن‌ها بوده . طغیان او هم غیر موجه و غیر قابل قبول است. او همیشه با این شركت همكاری كرده و در جرائم آن‌ها شریك بوده، اما همین كه پای قاچاق دختران روسی به میان كشیده می‌شود، غیرت او به جوش می‌‌‌‌آید. در واقع، او با «نوع» جرم مخالف است نه با اصل آن. پس دلیلی برای هم دلی و همراهی بیننده با او وجود ندارد. برای این وكیل گذشته‌ای نیز در حرف تراشیده می‌شود. ‌وكیل، روشنفكری وانمود می‌شود كه در جوانی دم از عدالت اجتماعی می‌زده و در عمل یار و شریك جرم غارت‌گران و چپاول‌گران است. و به راستی این گذشته جز برای دشنام دادن به روشنفكران و ... چه لزومی دارد و در فیلم چه نقشی را بازی می‌كند؟ كیمیایی عادت دارد ضعف‌های فیلم‌هایش را با سمبل و استعاره بپوشاند، و بر این اساس و لابد تبعیت از رسم رایج، بی‌منطقی حضور موبایل و بنز آخرین مدل و شكل دستگیری عوامل شركت مهیاران به شیوه‌ كپی شده از فیلم «پدر خوانده‌» فرانسیس فورد كاپولا ساختارهایی تمثیلی‌اند كه ما نمی‌فهمیم.
اما با این همه نیمه‌ اول فیلم، ‌از بهترین و دوست داشتنی‌ترین نمونه‌های آثار كیمیایی است. در این جا بر خلاف دو سه فیلم آخر كیمیایی، بازیگران نیز بازی‌های خوب و یك دستی ارائه می‌دهند. فیلم‌برداری حرفه‌ای ست. موسیقی – در بیش تر صحنه‌ها – دل نشین و با تصاویر هماهنگ است. این بار كیمیایی، خوب شروع می‌كند و تا نیمه‌ راه خوب ادامه می‌دهد و بعد به مسیر دیگری كشیده می‌شود و چیزی را كه خود ساخته، خراب می‌كند . راستی چرا؟

● با الهام از عبارت «... كه بر سفره فرود آیید؟» از شعر «ضیافت» اثر احمد شاملو

ماهنامه آدینه– مرداد 1375