نوشته ها



دل بَر دار

ناصر صفاریان

حاج‌كاظم در ابتدا و قبل از غائلة آژانس طوری تصویر می‌شود كه جز روحیة جنگاوری، ویژگی‌های دیگری هم از او ببینیم: رابطه با همسر و فرزند، و مسئولیت‌پذیری در قبال یك دوست. حتی پس از شروع غائله هم سعی می‌شود رگه‌هایی غیر از خشونت به‌چشم بخورد؛ جایی كه حاج‌كاظم كنار عباس می‌نشیند و با در دست داشتن ماكت هواپیما دربارة‌ این‌كه كدام صندلی را به آن‌ها می‌دهند شوخی می‌كند. حتی وقتی حاج‌كاظم می‌خواهد وارد آژانس شود، با یك حاجی‌فیروز برخورد می‌كند و با روی باز داخل می‌شود، اما در ادامه می‌بینیم كه همین آدم دست به خشونت می‌زند. با این حساب شخصیت او یك شخصیت پویا است كه دچار تغییر می‌شود. اما از طرفی، جز یكی‌دو استثنا، در دل مهربانی‌ها و صحنه‌های حسی هم می‌توان ردپای تحكم و خشونت را دید. پس این شخصیت می‌تواند یك شخصیت ایستا هم باشد كه دچار تحول نمی‌شود و از ابتدا تا انتها، روحیة جنگاوری را می‌توان در وجودش دید. پرستویی در صحنه‌های مربوط به برخورد پدر و پسر، جز صحنة مچ انداختن و دیدار آخر، همه‌جا با تحكم برخورد می‌كند؛ در آژانس وقتی می‌خواهد عباس را بخنداند و نمی‌تواند، با تحكم داد می‌كشد: «بخند»، و در صحبت با گروگان‌هایی كه آن‌ها را« شاهد» می‌داند، جایی برای احترام باقی نمی‌گذارد. زمانی كه یك سرگرد به آژانس می‌آید تا خواسته‌های حاج‌كاظم را بشنود می‌گوید: «ببین سرگرد! خدا اون روز رو نیاره كه بخوام ماشه رو سینة بیگناهی بچكونم.» بعد با لحنی آرام و مهربان می‌گوید: «تو كار خودتو كردی!» و وقتی حرفش تمام می‌شود ناگهان سریع فاصله می‌گیرد و سلاحش را به‌سوی او نشانه می‌رود، بعد راه می‌افتد و در اوج خشم و عصبانیت، گروگان‌های مسن را جدا می‌كند و به سرگرد می‌سپارد تا با خودش ببرد. سپس به سرگرد رو می‌كند و می‌گوید: «این هم نتیجة كارتون!» یعنی درواقع، مهربانی‌اش هم قالبی خشن دارد. با این حساب، پرستویی باید به شخصیتی دوگانه جان ببخشد؛ و پرستویی با بازی زیرپوستی خود از پس این كار برمی‌آید و مهربانی و خشونت را درهم می‌تند.
پرستویی در« آژانس شیشه‌ای » باید در قالب كسی فرو برود كه در سال‌های جنگ متوقف مانده و جلوتر نیامده. كسی كه سر و وضعش هم متعلق به همان دوران است. كسی كه همسر‌ دوست مجروحش را هم به تعجب می‌اندازد و در یكی از صحنه‌های حذف‌شدة فیلمنامة اصلی به شوهرش می‌گوید: «این حاجی، مگه دیوانه است؟» و شوهرش می‌گوید:‌ «حاجی هنوز حاجی جنگه». كسی كه درك نمی‌كند دوستش محتاج آرامش است و نتیجة خشونت او جلو افتادن مرگ عباس است. در بازی پرستویی، نوعی مردانگی خاص جلوه می‌كند و گذشته از نوع حركات بدنی و كنترل دست‌ها موقع راه رفتن، در چهره‌اش یك‌جور غیرت دیده می‌شود و پرستویی از پس تصویر كردن این غیرت تغییرشكل‌نیافته در گذر زمان، برآمده است. در نسخة اصلی فیلمنامه، صحنه‌ای وجود داشت كه می‌توانست به‌خوبی چكیدة شخصیت حاج كاظم را بیان كند. در این صحنه كه به فیلم« آژانس شیشه‌ای» راه نیافت، سلمان پسر حاج‌كاظم، ماشین پدرش را برداشته و با آن مسافركشی می‌كند. حاج كاظم اصغر را مأمور می‌كند تا او را پیدا كند و خبر دهد. وقتی حاج كاظم به او می‌رسد و...، پسرش را روانه می‌كند و خودش پشت فرمان می‌نشیند. و بعد از مسافرها كه داخل ماشین نشسته‌اند مسیرشان را می‌پرسد. آن‌ها می‌گویند «آزادی» و كاظم می‌گوید: «من بیش‌تر از انقلاب نمی‌رم» و یكی از مسافرها جواب می‌دهد: «ولی داد می‌زدید آزادی.»
در كنار بازی حسی و زیرپوستی پرستویی، فضای بسته و محدود آژانس هم این امكان را پیش‌روی او می‌گذارد تا از تجربه‌های تئاتری‌اش استفاده كند. طوری كه وقتی همه را دور خودش جمع می‌كند و كف زمین می‌نشیند و سلاحش را به‌دست می‌گیرد و می‌گوید می‌خواهد قصه تعریف كند و زمانی که می خواهد با سلحشور (رضا كیانیان) بحث كند و او روی صندلی می‌نشیند، بازی‌اش دقیقاً برآمده از سنت نمایشی تعزیه و رجزخوانی است.
ساختار كل فیلم هم طوری ست كه امكان بروز توانایی‌های بازیگری پرستویی را فراهم كرده . فیلم قالب حادثه‌ای و الگویی آمریكایی دارد؛ و طبیعی‌ست كه در این نوع سینما، همه‌چیز هم‌جهت با قهرمان باشد و به ضدقهرمان‌ها ــ‌ در این‌جا، سلحشور و مردمی كه آن‌سوی خط فرض می‌شوند ــ فرصت پرداخت بیش‌تر داده نشود. به‌همین دلیل، پرستویی این امكان را دارد تا حركت‌های مؤكد دوربین، نورپردازی خاص و به‌ویژه موسیقی احساسی را در خدمت داشته باشد و توجه تماشاگران را از آدم‌های آن‌طرف خط به‌خود جلب كند.

ماهنامه فیلم- 20 شهریور 1380