نوشته ها



صبر ایوب طلب باید کرد!

ناصر صفاریان

فرج الله سلحشور، نویسنده، کارگردان و بازی گر «ایوب پیامبر» می گوید: «هدف، تنها احیای ارزش های والای اسلام عزیز است. در این فیلم صبر که به حق چون نگینی بر تارک ارزش ها می درخشد، جلوه گری می کند و ایوب اسوه صابران، صبوری را به نمایش می گذارد. ...جذابیت ها در زیبایی ارزش های الهی و کشش های هنری جستجو شده اند نه در جلوه های کاذب و چشم پر کن. (ماهنامه فیلم– شماره 154–  صفحه 13)

          اما آن چه می بینیم، یک کار بسیار ضعیف است که از کشش های هنر نشانی در آن یافت نمی شود. حساب ارزش های الهی جداست، ولی آن چه هویداست، این است که این اثر نازل، در شان یک پیامبر الهی نیست.

  • در اولین صحنه، ایوب را می بینیم که جمعی از فرشتگان دور او را گرفته اند و در یک حرکت نمایشی، به دور او می چرخند و پیامبر شدن او را بشارت می دهند. نوع نورپردازی و حرکت افراد در این صحنه و صحنه بعد– که شیطان خبر پیامبر شدن او را می شنود – از همان ابتدا می خواهد به ما بگوید با تئاتر روبروییم نه با فیلم. در حقیقت، آن چه می بینیم، بیش تر یک تئاتر فیلم برداری شده است. سلحشور خودش می گوید: «از ابتدا برای تئاتر تحقیق کرده بودم و برای تئاتر نوشته بودم، حتی بازیگران را، میزانس ها را، و همه چیز را براساس تئاتر تنظیم کرده بودم.» ناگفته پیداست که تئاتر ویژگی های خودش را دارد و سینما هم ویژگی های خود را.
  • استفاده از لباس کشیش ها– به ویژه جامه ای که مخصوص رهبران مذهبی هم وطنان ارمنی ماست–  به عنوان لباس شیطان و پیروانش، نه تنها کار پسندیده ای نیست، که برای چنین اثری که ادعای مذهبی بودن دارد، بسیار ناپسند است.
  • قبل از آن که محل زندگی ایوب را ببینیم و چگونگی زندگی او نمایش داده شود، یک تابلوی نقاشی که دهکده ای را در منطقه ای کوهستانی نشان می دهد، می بینیم. در حالی که هیچ چیز عجیب و غریبی در دهکده و خانه های آن تابلو به چشم نمی خورد و نمونه این دهکده را می توان در بسیاری از نقاط کشورمان یافت و برای جذابیت بیش تر و روح دادن به صحنه، از آن جا استفاده کرد. اگر هم به دلیل مشکلات اقتصادی و صرفه جویی در هزینه تولید، چنین کاری صورت نگرفته، می شد به جای نقاشی، از تصویرهای آرشیوی و یا حتی یک قطعه عکس استفاده کرد، تا با فضای کلی اثر هماهنگ باشد.
  • آن طور که می بینیم، ایوب را همه می شناسد و او نیز همه را می شناسد. ولی وقتی شیطان در کسوت یک آدم فقیر بر او ظاهر می شود و خود را اهل همان جا معرفی می کند، ایوب نه تنها تعجبی نمی کند، که بر پسرانش خشم می گیرد که چرا به آن فقیر کمک نکرده اند و به پدرشان گفته اند که هیچ گرسنه ای در آبادی نیست.
  • در پخش صدای شیطان، ترفندی صورت گرفته و صدایش با لرزش و ارتعاش خاصی شنیده می شود. اما این مساله همه جا رعایت نمی شود و گاهی اوقات به صورت عادی و مانند دیگران صحبت می کند. این اتفاق در صحنه های متفاوت اثر رخ می دهد و تداعی کننده هیچ نکته خاصی– مثل تفاوت صحبت شیطان با ایوب و دیگران– نیست.
  • در صفحه 134 کتاب «قصص الانبیاء» تالیف مولا محمد جویری آمده است: «ایوب را چهار زن بود. سه زن طلاق خواستند از آن که طاقت نداشتند. یک زن ماند نامش رحیمه.» اما در این جا– احتمالا به دلیل شرایط عرفی جامعه– این مساله به نمایش درنمی آید.
  • صاعقه و ترس و وحشت خانواده ایوب در دل شب اتفاق می افتد. به دنبال آن، ایوب که خودش در آن جا نبوده از راه می رسد و قضیه را پرس و جو می کند. در همین موقع، مردی از راه می رسد و به آتش کشیده شدن مزرعه و سوختن همه چیز را خبر می دهد. و هنگامی که ماجرا از دید او به تصویر کشیده می شود، می بینیم که این اتفاق در روز رخ داده است!
  • آن طور که می بینیم شیطان، افراد راهزن و بیابان گرد را به سراغ گوسفندان و چوپان ها می فرستد. ایوب لشکری تدارک می بیند و آن ها را نابود می کند. وقتی همه افراد دشمن از بین می روند، فردی که پیام آورده، دشمن را سپاه بابل معرفی می کند. اگر آن ها راهزن بودند، پس سپاه بابل از کجا آمد؟ و اگر سپاه بابل بوده، پس راهزن ها چه شدند؟
  • در داستان واقعی ایوب که در تاریخ ثبت شده، گوسفندان او بر اثر بیماری تلف می شوند. در حالی که این جا عده ای آن ها را می کشند، تا ایوب مردم را بسیج کند و به جنگ بروند. تغییر دادن تاریخ و روایت شخصی فیلم ساز، نه تنها اشکال محسوب نمی شود، که می تواند به بهتر شدن اثر و جذابیت بیش ترهم کمک کند. این جا هم این انتظار وجود دارد که دلیل تغییر، نمایش صحنه جنگ و بهره گیری از جذابیت آن باشد. در حالی که بعد از اعلام جنگ توسط ایوب، در صحنه بعد یک نفر خبر کشته شدن همه را می آورد. خب، وقتی توان خلق چنین صحنه ای نیست، چه لزومی به تغییر اصل ماجراست؟
  • آن طور که می بینیم، ایوب فردی مردم دار و نیکوکار است که دیگران هم از او راضی اند. ولی در این فیلم، هنگام روبرویی ایوب با مصیبت ها، هیچ کس سراغ او نمی آید. و این با مقدمه چینی های قبلی، در تضاد قرار می گیرد.
  • گریم ایوب در سن کهولت، خیلی تصنعی است و باور پذیری نقش را دشوار می سازد.
  • لباس و سر و وضع مردم و به ویژه شکل حجاب زن ها، بیش از هر چیز یادآور عربستان در عصر حضرت محمد (ص) است. به گونه ای که اگر بخش هایی از این اثر به صورت مجزا پخش شود، یک روستا در یک کشور عربی تداعی می شود نه دهکده ایوب پیامبر در چند هزار سال قبل.
  • گفت و گوهای ایوب و شیطان و صحنه های مناجات ایوب، بیش از حد خسته کننده از کار در آمده. دلیلش هم ساختار به شدت تئاتری این صحنه هاست.
  • حضور شیطان در میان مردم و القای حرف هایش به آن ها، مردم را از گناه شان پاک می کند و نادانی مردم را نادیده می گیرد؛ و به این ترتیب، با دیدی جبرگرا به ماجرا نگاه می شود– و این همان چیزی است که فیلم ساز همواره با تاکید، آن را محکوم می کند. هر جا زن ایوب برای کمک گرفتن می رود، آن شخص ابتدا مایل است کمک کند، اما وقتی شیطان به او القا می کند که کمک نکند، او تقاضای همسر ایوب را رد می کند.
  • در فیلم هایی که به زندگی پیامبران می پردازد، برای ایفای نقش انبیا از افرادی با چهره زیبا و جذاب استفاده می شود، تا همدلی و همراهی بیش تری در تماشاگر ایجاد شود. اما در این جا چهره بازی گر نقش ایوب، با حالتی درهم و عبوس، چنین ویژگی ای ندارد. حتی مینیاتورهایی که در عنوان بندی ابتدایی و انتهایی اثر می بینیم، بسیار زیباتر از خود ایوب است.
  • در صفحه 133 کتاب «قصص الانبیاء» تالیف مولا محمد جویری آمده است: «گویند که ابلیس عرض کرد الها ایوب تو از آن عبادت کند و نکوئی با خلق می کند که توان گری دارد و تندرست است و فرزندان بسیار دارد. حق تعالی فرمود تو را بر وی گماشتم. و این قصه، درست نیست که خدا دشمن را بر پیغمبر خدا مسلط  کند بر تن و مال او تا هرچه خواهد کند. اما آن چه درست تر است آن است که فرشتگان با یکدیگر گفتند که ایوب نیکو بنده ای ست، بعضی گفتند نکوئی او از آن است که حق تعالی او را نعمت بسیار داده است و تندرستی و فرزندان رسیده، او را لابد باید شکر کرد. ایزد تعالی فرمود نعمت ها به او بلا گردانم تا شما بدانید که او در شدت بلا همین شکر و بندگی که در نعمت و راحت می کرد (می کند).

آن چه در این مجموعه تلویزیونی می بینیم، همان وجه مورد اشاره نخست است، یعنی چیرگی و تسلط شیطان و ماموریت او در این راه. در حالی که نشانی از وجه دوم و سخن فرشتگان در این جا به چشم نمی خورد.

  • درمیان تمام بازیگران، تنها بازی رحیمه، همسر ایوب- تا حدی– قابل قبول و در خور تامل است، و بقیه بازی ها، حتی بازی خود ایوب بسیار ضعیف است.
  • مهم ترین ویژگی حکایت ایوب پیامبر، صبر او در برابر مشکلات است. اما در این جا به شکلی سطحی با این مساله برخورد می شود و صبر ایوب بیش تر در حرف های او متجلی است. ما نه مصیبت ها و مشکلات او را به صورتی تاثیر گذار می بینیم، و نه صبر او به اندازه ای ست که به مهم ترین ویژگی او بدل شود.
  • چگونگی جوان شدن ایوب و همسرش را نمی بینیم. در حالی که اگر امکانات فنی چنین تصویر سازی ای وجود نداشته، با چند دیزالو که می شده این کار را انجام داد.
  • قضیه فروختن گیسوهای زن ایوب به شکلی تحریف شده روایت می شود. در داستان واقعی، همسر ایوب موهایش را به زنی می دهد، اما این جا او گیسوهای خود را به یک مرد می دهد که آن هم شیطان است.

در «قصص الانبیاء»، صفحه 135 چنین آمده: «روزی رحیمه از دهی می گذشت. هیچ کس او را کار نگفت. ناامید شد. در آن ده روزی زن منعمه او را کار گفته بود. پیش او برفت و گفت مرا طعام بده تا نزد بیمار خویش برم تا بعدا اگر کاری باشد ترا به آن قیام کنم. زن گفت مرا کاری نیست ولکن موی خود بریده به من ده تا ترا طعام دهم. رحیمه بسیار زاری کرد و گفت بر من ببخشا. زن به او رحمت نکرد. رحیمه موی خویش ببرید و به وی داد. »

  • در «قصص الانبیاء»، صفحه 136، نوشته شده: «رحیمه بیچاره آمد. ایوب را ندید. بانگ و زاری برگرفت. ... و چپ و راست می گردید. آوازی شنید که ای زن ترا چه شد. رحیمه سوی صاحب صدا رفت، دید ایوب است.»

           اما در این جا، هنگامی که همسر ایوب، به نزد ایوب که جوان شده باز می گردد، او را نمی شناسد. ایوب مدتی با او صحبت می کند. زن سراغ ایوب را از او می گیرد اما پس از کلی صحبت، صدای شوهرش را تشخیص نمی دهد؛ در حالی که از همان صدای ایوب در زمان جوانی استفاده شده. حتی وقتی ایوب روبه روی او قرار می گیرد، می گوید که چه قدر شبیه ایوب است. در حالی که این ایوب دوباره جوان شده، با ایوب جوانی که پیش از این دیده بودیم، هیچ تفاوتی ندارد.

روزنامه سلام-