آن سوی خطکشی
ناصر صفاریان
وقتی یک کار تلویزیونی، که فرقی هم نمیکند مستند باشد یا فیلم داستانی یا برنامه استودیویی، بر بحران چند سال گذشته و جنگهای داخلی سوریه متمرکز باشد و وقتی تهیهکننده اثر هم خود تلویزیون باشد و یک نهاد حاکمیتیِ دیگر، به خودیِ خود همه چیز مهیاست برای پا پس کشیدن مخاطب و بی مشتری ماندن این متاع. بیش و پیش از هر چیز هم باید دلیل این «پس کشیدن» را در توصیف واقعیتری جست به نام «پس زدن». در واقع، مشکل اصلی آن سوست و در پیشینهای که از عرضهکننده چنین متاعی سراغ داریم. طوری که مخاطب اصلا پا پیش نمیگذارد که بخواهد پس بکشد. طبیعیست که تعریفمان از مخاطب، مخاطب بالقوه است و بسیاری که میتوانند بیننده چنین اثری باشند و نیستند.
تصور ابتدایی و پیش از تماشای مجموعه مستند «سوریه: پرونده یک بحران»، ساخته سیاوش سرمدی، این است که در موضوعی چنین اساسی و بنیادین برای حاکمیت ایران، باز با مجموعه مستندی روبهروییم در ادامه همان حرفها و شعارها و از همه مهمتر، جهتگیریهایی که در سالهای گذشته و تولیدات گذشته شاهد بودهایم. ندید هم میتوانیم سمت و سویش را به سود رهبری سوریه بدانیم، بی آن که اصلا کسی از جبهه مقابل و مخالفان او چیزی برایمان بگوید. همان طور که ناگهان شاهد از غیب میرسد و تقریبا همزمان با پخش این مستند، مجموعه دیگری با موضوع سوریه، از شبکهای اتفاقا پربینندهتر و عامتر، به نمایش درمیآید و میبینیم یکی از همان تولیدات قابل انتظار است و فراری دهنده تماشاگر مستندبین حرفهای و اهل گشتن و دانستن.
با این حال، در ادامه ساخت چند مستند خوب توسط نهادهای حاکمیتی و در قالب سفارشهایی با بودجه حاکمیتی، که در چند سال گذشته ساخته شدهاند و در عین تعجب مخاطب، حرفی متفاوت با آنچه پیش از این گفته شده ارائه میدهند، اینجا هم با چنین پدیدهای روبهروییم. با یک تفاوت آشکار و بزرگ البته. این که آن چند نمونه مستند متفاوت، فقط به چند نمایش جشنوارهای و چند سانس نه خیلی پرمخاطب در سالنهای سینمای هنری محدود میماند و عملا جز میان علاقهمندانی خاص، مشمول چیزی به نام «نمایش» نمیشد و به رسانه فراگیری نمیرسید. ضمن این که آن نمونه های جرقهوار، عموما به موضوعهایی مربوط به گذشته میپرداختند و دورهها و شخصیتهایی را مورد برررسی قرار میدادند که موضوع روز نبود و گرچه در میان موضوعات سیاسیِ پس از انقلاب بحث برانگیز جلوه میکرد، ولی روایت متفاوت و حرف حتی متقابلِ آن آثار، خطری برای کسی و برای جایی نداشت. در حالی که «سوریه: پرونده یک بحران» اینگونه نیست و در این مجموعه با یکی از حساسترین مسائل بنیادین جمهوری اسلامی طرف هستیم.
از نظر ساختار، گذشته از این که با مواد و مصالح آرشیوی و تولیدی فراوانی روبهروییم و وجه پژوهشی/ آرشیویِ کار را میتوان موفق دانست و به تماشای نادیدههای تصویری بسیاری از سوریه و گروههای درگیر مانند داعش نشست، ضرباهنگ اثر آن را به تولیدِ تلویزیونیِ مثالزدنیای بدل کرده که اگر موضوع مورد علاقهمان هم نباشد و همینطوری و اتفاقی پای تلویزیون نشسته باشیم، این حجم آرشیو و اطلاعات آنقدر خوب کنار هم قرار گرفته که هم کنجکاومان میکند و هم پیگیر. درست مانند «تهران، تقاطع سئول»، که پیش از این، از سیاوش سرمدی درباره صنعت خودروسازی در ایران نمایش داده شده بود و هم برای تماشاگر علاقهمند به موضوع جذاب بود و هم برای بینندهای که چیز خاصی در این زمینه نمیداند.
نقطه قوت مجموعه، بهجز مواد آرشیوی، راضی کردن چهرهای چون رابرت فیسک، مفسر ایندیپندنت برای حضور است و از آن مهمتر، حضور اپوزیسیون و مخالفان بشار اسد و حکومت کنونی سوریه که پذیرفتهاند مقابل دوربین یک تولید ایرانی حضور پیدا کنند و حرفهایی بزنند که طبعا در تضاد با حاکمان سوریه و پشتیبانان آنهاست. همانطور که سرمدی در این سریال مستند، به بیدرایتی و نامدیریتی حاکمان سوریه و برخورد تند امنیتیها و ارتش با مردم معترض، نقش حماس و دور شدن منفعتطلبانه از ایران، اختلاف نظر مسئولان بلندپایه ایران برای حمایت از اسد، توازی و تقابل ایران و آمریکا در سوریه، تغییر جهت سیاسی ایران و واگذاری بخشهایی از بازی به دیگر کشورهای دخیل در ماجرا میپردازد؛ و تصاویری از مخالفان ایران در سوریه هم به نمایش میگذارد که شعارهای ضد ایران سر میدهند و پرچم ایران را به آتش میکشند، هر چند که در قیاس با بخشها و موضوعهای دیگر، به مساله مهم شکل حضور ایران در سوریه کمرنگتر پرداخته شده است و کنجکاویهای بیننده آشنا با کلیت ماجرا پاسخ مبسوطی نمیگیرد.
ساختهشدن چنین مستندی که تلاش دارد فارغ از خطکشیهای ایدئولوژیک، پژوهش خود را با تقسیم میان طرفهای مختلف و حتی متضاد پیش ببرد و بحران را از زاویه دید همه طرفهای درگیر ریشهیابی کند غنیمت است و جز امید به استمرار این مسیر، افسوسی هم میماند برای خوب دیده نشدن آن. چرا که متاسفانه در معادله پسزدن/ پسکشیدنِ مورد اشاره در ابتدای یادداشت، طرفداران جدی سینمای مستند و طرفداران جدی موضوعهای سیاسی، آن قدر بیاعتمادی در وجودشان هست (و البته با پیشینهای که دیدهاند حق هم دارند)، که حتی با توصیه به تماشای چنین کار متفاوتی هم پا پیش نمیگذارند و خطکشی را از این سو هنوز خط نمیزنند. کاش دستکم، این طرفِ خطکشی در این مواردِ «موردی» به تفاوت ها توجه کند و البته کاش آن طرف هم آنقدر اعتمادسازی کند که در تولید مستند، به واقعیتها وفادار بمانیم و واقعیت را فدای ایدئولوژی و مصلحتِ برآمده از سفارش نکنیم. چنین اگر شود، به سود همه است. سخت است و راستش چشمانداز روشنی هم پیشِ رو نیست، ولی خب آدمیزاد و امید دیگر!
ماهنامه فیلم
اسفند/ نودونُه