ناصر صفاریان
پس از روزهای بیسامانی و نبود قانون پایدار در ابتدای انقلاب و بعد از این كه مدیریتهای گذرای آن روزها سر و سامان گرفت، بنای سینمای ایران بر فرهنگ استوار شد و سینمای فرهنگی نه به عنوان گونهای از سینما كه در مقام كلیت سینما قد علم كرد.
آن روزها و آن سالها، تجارت از طریق سینما، از اساس مطرود شناخته شد و سینما اساسا یك مقوله فرهنگی بود و بس. به همین دلیل است كه وقتی به فیلمهای آن دوره نگاه میكنیم، یك سری اثر شاخص و ماندگار میبینیم و یك سری فیلم ضعیف؛ و تعداد فیلمهای مبتذل ساخته شده به قصد فروش، در مقایسه با سالهای بعد، بسیار كم است.
در سیاستگذاریهای دوره طلایی سینمای ایران، فیلمها نه تنها در زمان نگارش و تولید كه در مرحله حساس اكران هم كنترل میشدند و مورد حمایت یا عدم حمایت قرار میگرفتند. سیستم درجهبندی فیلمهای آماده نمایش و تقسیمبندی آثار به «الف»، «الف» ستارهدار، «ب»، «ب» ستارهدار و «ج»، زمینهساز مدتزمان اكران میشد. فیلمهای فرهنگی و برآمده از نگاه غیرتجاری، در سالنهای بهتر و مدتزمان بیش تر به نمایش گذاشته میشد؛ و فیلم هر چه تجاریتر بود با محدودیت بیش تری در انتخاب سالن مناسب و مدت نمایش روبهرو میشد.
این گونه بود كه «چوب معلم» و سیستم نظارتی «هدایتی و حمایتی» بنیاد فارابی، مسیر تولید را طوری تعیین میكرد كه حركت تجاریسازان، اگر نه به كلی متوقف، كه به قصد حمایت از مقولهای به نام فرهنگ، با كندی و محدودیت مواجه شود.
مدتی بعد، دوره دیگری از راه رسید و زمانه، زمانه دیگری شد و سینمای ایران هم مانند اغلب امور مملكت، مسیر دیگری در پیش گرفت. سیاست اقتصاد باز، نهتنها در امور اقتصادی و تجاری كشور، كه در مقولههای فرهنگی و نمونه شاخص آن، یعنی سینما هم جلوه كرد. به مرور، هر چه جلوتر آمدیم و هر چه زمان گذشت، آن چه تا به حال فرهنگ «صرف» بود به «تجارت» صرف نزدیك و نزدیكتر شد.
تا رسیدیم به وضعیت كنونی این چند سال، كه اساسا در میانه میدانداری تاجران حاضر در صحنه و جولان بازی گران طنزهای شبانه تلویزیون بر پرده، تنها تكنشانههای گذرایی از سینمای فرهنگی جلبنظر میكند؛ آن هم یا با اتكا به بودجههای خاص دولتی یا بودجههای ناچیز و غیرقابل قیاس با فیلمهای تجاری و گاه بیتكیه به بودجه دولتی و با هزینه شخصی سازنده.
در شرایط كنونی، همه چیز فرهنگ از جمله سینما، براساس اصل اقتصادی «عرضه و تقاضا» تعریف میشود. استمرار و استقرار این اصل و كنار كشیدن دولت و واگذاری ماجرا به سینماداران و تهیهكنندگان بخش خصوصی، همه چیز را به نگاه اقتصادی گره زده و حاصلش تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای مبتنی بر اقتصاد و به دور از فرهنگ این روزهاست.
نتیجه هم چیزی نیست جز تعداد قابل توجهی فیلم پشت اكران مانده كه با نگاهی غیرتجاری ساخته شده. روز به روز و سال به سال هم به تعداد این آثار افزوده میشود و هرازگاهی با فشار سازندگان كه اغلب، پروانه نمایش هم دستشان هست، مقام مسوولی به فكر چاره میافتد و كاری میكند. پس از مدتها حرف و وعده و تبلیغ، سخن از طرح جدیدی به میان میآید كه قرار است حلكننده مشكل باشد و یاریدهنده سینمای فرهنگی. نتیجه نهاییاش ولی چیزی نیست جز كم شدن چندتایی از لیست بلندبالای انتظار و اكران باری به هر جهت چند عدد فیلم، به بدترین شكل و فارغ از رضایت سازنده و بیننده. نمونه مشهور طرحهای اینچنینی، طرح «آسمان باز» چند سال قبل بود و تك و توك فیلمهایی كه زیر سایه این طرح ناموفق به نمایش درآمد و بدون استثنا، صاحبان تمام این آثار از چگونگی اكران ناراضی بودند.
حالا دوباره فشار فیلمهای فرهنگی آن قدر زیاد شده و تعداد آن ها آن قدر بالا رفته كه طرح جدید اكران این آثار پشت درمانده، باز به جریان افتاده و به مرحله اجرا رسیده است. نخستین نمونههایش هم فیلمهای «صداها» ساخته فرزاد موتمن و «خانه روشن» ساخته وحید موساییان است.
حتی اگر اعتراض سازندگان و صاحبان این آثار را نشنیده باشیم، با نگاهی به ساعتهای نمایش – كه اغلب، زمانهای مرده سینماهاست – و تبلیغات آن ها – كه اساسا چیزی به این نام وجود ندارد – میتوان فهمید آخر این ماجرا هم به آخر همان ماجراهای پیشین گره میخورد و نیازی نیست به انتظار آخر پاییز بنشینیم.
ماهنامه نسیم – آذر 1388