|
|
|
|

دربارۀ شیوا ارسطویی و رفتنش... اینجا
|
|

داستان پیامک حجاب به خانمهای پیاده در سطح شهر، بعد از تجربه اصفهان، به شیراز و به پایتخت هم رسید تا شاخوشانه کشیدنهای موافقان قانون حجاب، بیش از گذشته و بهویژه پس از جمعآوریِ آنشکلیِ چند عدد معترض از مقابل مجلس، خودش را درستوحسابی به رخ مخالفان بکشد؛ بهخصوص که همزمان شود با اظهارنظر مقام مسئول «امر به معروف» که بله میتوانند، خوب هم میتوانند: «کاملاً قانونی است؛ کاری به شورای عالی امنیت ملی و قانون حجاب نداریم.»
متن کامل در اینجا
|
|
مجلۀ «زنان امروز»: گفتوگویی دربارۀ فروغ فرخزاد
|
|

متن یادداشت سال نو در اینجا
|
|
لطافتِ عشق و صلابتِ اقتدار
حرفهایم دربارۀ فروغ و رابطه با گلستان؛ در ویژهنامۀ شمارۀ بهارِ مجلۀ «زنان امروز»
|
|

از اینجا میتوانید بخوانید.
|
|
«سفر حجمی»، بدون هوش مصنوعی!

این یادداشت را میتوانید از اینجا بخوانید.
|
|

خوشبختانه امکان تماشای آنلاین فیلم «الهه» فراهم شده و شوربختانه، در حال حاضر، تنها علاقهمندان خارج از ایران میتوانند از این امکان استفاده کنند. فیلم، با زیرنویس انگلیسی، در پلتفرم DOCUNIGHT در دسترس است.
|
|
شناسنامه اصلی فروغ کجاست؟

نوشته جدیدم درباره شناسنامه و تاریخ تولد فروغ... در اینجا
|
|
ایسنا: الهه فرمانی، سوژه ناصر صفاریان شد

متن خبر را میتوانید هم از اینجا ببینید و هم از خود ایسنا.
|
|

صفاریان علاوه بر اینکه در فیلم خود به گوشهوکنار زندگی احمدرضا سرک کشیده تا جهان شاعرانهی او را بیشتر و بهتر بشناسیم، از فنون مستندسازی غافل نبوده و با دوربینش به ضبط لحظههایی اتفاقی اقدام کرده که به پشت صحنه بیشتر شباهت دارند و در این میان گاهی احمدرضا هم با شیطنت کلامی خاص خود، خاطرهیی از گذشتههای دور و نزدیک یا نظر و عقیدهیی را در مورد آنچه از سالها پیش در خاطرش مانده یا اکنون پشت دوربین اتفاق افتاده، به زبان میآورَد که موجب شادابی فضای فیلم و جلب توجه تماشاگر به روحیات شاعری میشود که از قضا اغلب شعرهای خود را در حالوهوایی غمگین و مرگآلود میسراید و میپندارد.
متن کامل این نوشته پایگاه خبری صبا در اینجا
|
|

الهه آماده نمایش شد
|
|
همچنان فضلِ مدام و همچنان حکمتِ مستمر!

همچنان در همان مسیر و بر همان امتدادِ حکمت مداومیم و به شکرِ ایزدِ یکتا مشغول که شکرِ نعمت، نعمتمان افزون کند!
اگر از احوالِ اینجانبان خواسته باشید، بعدِ کمی سرِپا شدنِ پدر و کمی تا قسمتی بهتر شدن، حالا مشیّتِ ذاتِ اقدسِ درگاهِ الهی بر شکستگیِ شانه و کتفِ مادر رقم خورده و ما نیز شاکریم به دقتِ نظرِ پروردگار که برخلافِ شکستگیِ کتف و دنده در سمتِ چپِ پدر، شکستگیهای مادر در قسمتِ راست بدن است؛ و بهحتم از سرِ کاملشدنِ زن و شوهر در کنارِ یکدیگر!
حکمتیست بهیقین و فضلِ اوست به اطمینان؛ «هذا من فضل ربی» که میگویند، همین است دیگر؛ نیست؟!
|
|

امروز صبح، این پدربزرگ هم رفت کنار آن یکی پدربزرگ. کنار آن مادربزرگ و آن یکی مادربزرگ.
اول «مامانبزرگ»، بعد «بابااحمد»، بعد «منیرجون» و حالا این هم آخری: «آقاجون».
این یعنی پایانِ یک نسل و پایانِ کلی مهربانیِ پدربزرگ/ مادربزرگانه که مخصوصِ خودشان بود و مختصِ نسلِ خودشان... حالا تنها یاد است و خاطره؛ چیزی از جنسِ این عکسِ مراسمِ عقدکنان؛ عکسی از عروسخانمی که میشود مادر من و بابااحمد و آقاجونِ من در آیندهای که چه زود گذشت و رفت...
🏴
غلامرضا منصفی
نُه/ اسفند/ هزاروسیصدونُه
شانزده/ مرداد/ هزاروچهارصدوسه
|
|

ماجرای ما و اسنپ را میتوانید از اینجا بخوانید.
|
|
|
|
|