ایسنا: الهه فرمانی، سوژه ناصر صفاریان شد

متن خبر را می‌توانید هم از این‌جا ببینید و هم از خود ایسنا

هنرِ«احمدرضا»بودن

صفاریان علاوه بر این‌که در فیلم خود به گوشه‌وکنار زندگی احمدرضا سرک کشیده تا جهان شاعرانه‌ی او را بیش‌تر و بهتر بشناسیم، از فنون مستندسازی غافل نبوده و با دوربینش به ضبط لحظه‌هایی اتفاقی اقدام کرده که به پشت صحنه بیش‌تر شباهت دارند و در این میان گاهی احمدرضا هم با شیطنت کلامی خاص خود، خاطره‌یی از گذشته‌های دور و نزدیک یا نظر و عقیده‌یی را در مورد آن‌چه از سال‌ها پیش در خاطرش مانده یا اکنون پشت دوربین اتفاق افتاده، به زبان می‌آورَد که موجب شادابی فضای فیلم و جلب توجه تماشاگر به روحیات شاعری می‌شود که از قضا اغلب شعرهای خود را در حال‌وهوایی غمگین و مرگ‌آلود می‌سراید و می‌پندارد.

متن کامل این نوشته پای‌گاه خبری صبا در این‌جا

الهه

الهه آماده نمایش شد

هم‌چنان فضلِ مدام و هم‌چنان حکمتِ مستمر!

 
هم‌چنان در همان مسیر و بر همان امتدادِ حکمت‌ مداومیم و به شکرِ ایزدِ یکتا مشغول که شکرِ نعمت، نعمت‌مان افزون کند!
اگر از احوالِ این‌جانبان خواسته باشید، بعدِ کمی سرِپا شدنِ پدر و کمی تا قسمتی به‌تر شدن، حالا مشیّتِ ذاتِ اقدسِ درگاهِ الهی بر شکستگیِ شانه و کتفِ مادر رقم خورده و ما نیز شاکریم به دقتِ نظرِ پروردگار که برخلافِ شکستگیِ کتف و دنده در سمتِ چپِ پدر، شکستگی‌های مادر در قسمتِ راست بدن است؛ و به‌حتم از سرِ کامل‌شدنِ زن و شوهر در کنارِ یک‌دیگر!
حکمتی‌ست به‌یقین و فضلِ اوست به اطمینان؛ «هذا من فضل ربی» که می‌گویند، همین است دیگر؛ نیست؟!
 

پایانِ مهربانی

 
امروز صبح، این پدربزرگ هم رفت کنار آن یکی پدربزرگ. کنار آن مادربزرگ و آن یکی مادربزرگ.
اول «مامان‌بزرگ»، بعد «بابااحمد»، بعد «منیرجون» و حالا این هم آخری: «آقاجون». 
این یعنی پایانِ یک نسل و پایانِ کلی مهربانیِ پدربزرگ/ مادربزرگانه‌ که مخصوصِ خودشان بود و مختصِ نسلِ خودشان... حالا تنها یاد است و خاطره؛ چیزی از جنسِ این عکسِ مراسمِ عقدکنان؛ عکسی از عروس‌خانمی که می‌شود مادر من و بابااحمد و آقاجونِ من در آینده‌ای که چه زود گذشت و رفت...
 
🏴
غلام‌رضا منصفی
نُه/ اسفند/ هزاروسی‌صدونُه
شانزده/ مرداد/ هزاروچهارصدوسه

یک روزِ داغِ شهر...

ماجرای ما و اسنپ را می‌توانید از این‌جا بخوانید.

سال‌شمارِ زندگی و آثارِ احمدرضا احمدی

کامل‌ترین سال‌شمار... در این‌جا

صبح امید

این نوشته کوتاه، از این‌جا قابل‌خواندن است.

برای کودکانِ شهر

نوشته‌ام را می‌توانید از این‌جا بخوانید.